تحقیقات مولر و اعلام مجرم بودن مایکل کوهن، وکیل دونالد ترامپ در جریان تحقیقات مربوط به تخلفات انتخاباتی سال 2016 آمریکا مستقیم منجر به طرح موضوع استیضاح دونالد ترامپ شده است. از آنجایی که این پرونده شامل موضوعات اخلاقی نیز میشود، یادآور داستان بیل کلینتون شده. اغلب این داستانها متوجه سیاست داخلی آمریکاست و بیشتر متوجه این ماجرا که دموکراتهایی که زمان بیل کلینتون رابطه او با یکی از کارمندان کاخ سفید را کماهمیت جلوه میدادند، آیا اکنون در خصوص مسأله ترامپ دچار سردرگمی خواهند شد؛ هرچند پرونده کلینتون شامل تخلفات از مسائل مالی انتخاباتی نبود.
کسانی که بیشتر علاقهمند به موضوعات سیاست خارجی و امنیت هستند، ممکن است تمرکز خود را بر ابعاد دیگری از طرح ماجرای کلینتون و مونیکا لوینسکی در آن زمان قرار دهند. زمانی که کلینتون پس از حملات القاعده به سفارتخانههای ایالاتمتحده در نایروبی و دارالسلام بیست سال پیش در چنین ماهی، دستور حمله موشکی با موشکهای کروز علیه تأسیسات مرتبط با القاعده را در افغانستان و سودان داد، برخی از مخالفان سیاسی او را به استفاده از این حملات برای تقویت حمایت داخلی که به خاطر روابطش با لوینسکی تضعیف شده بود، متهم کردند. این اتهامات بیش از همه به خاطر زمان این حملات بود؛ یعنی سه روز بعد از آن که کلینتون اعتراف کرد، افکار عمومی را در خصوص روابطش با لوینسکی گمراه کرده است.
هرچند بررسی همه فاکتورهای تأثیرگذار در افکار کلینتون در آن زمان غیرممکن است، ارائه استدلالی متقاعدکننده از اینکه مسأله شکاف سیاسی داخلی انگیزه اصلی او از این حملات بوده هم دشوار است. یک گروه تروریستی به دو سفارتخانه آمریکا حمله کرده بود؛ اقدامی که علیه منافع آمریکا تلقی میشود و نه تنها آن روز بلکه همین امروز هم یک پاسخ قاهرانه را نه تنها توجیه بلکه الزام میکند. دستور کلینتون برای حمله حمایت دوجانبه هر دو حزب در کنگره را داشت از جمله حمایت نیوت گنگریچ سخنگوی کنگره که گفت رئیسجمهور دقیقاً کار درست را انجام میدهد. زمان این حملات بر اساس گزارشهایی از حضور اسامه بنلادن و برخی دیگر از رهبران القاعده در یکی از اهداف تعیینشده، انتخاب شده بود.
با وجود این، سوءظن در خصوص اقدام کلینتون و ارتباط آن با مسأله تضعیف حمایت داخلی به قدری پایدار بود که برای مدتی یک برچسب را بر اقدام کلینتون قرار داد: سناریوی معروف «سگ را نشان بده» - Wag the Dog. این برچسب بعد از یک فیلم مشهور در آن زمان مطرح شد که داستان آن ماجرای دستوپا کردن یک حمله نظامی از سوی کاخ سفید برای منحرف کردن افکار از ماجرای رابطه جنسی رئیسجمهور بود. علاوه بر این، تاریخ طولانی جنگهای خارجی آمریکا که منجر به تقویت سیاسی رهبران شده و مزایای یک رژه با پرچم را برای آنها به همراه داشته، این پرسش را توجیه میکند که آیا یک رهبر سیاسی محاصره شده در دوره و اقدامات خود، امکان استفاده از نیروی نظامی برای خروج خود از تنگنا را دارد یا نه؟
اگر دونالد ترامپ به دنبال چنین سناریویی باشد، به نظر حمله به یک گروه تروریستی تأثیر کافی برای آنچه او میخواهد، نداشته باشد. حمله به گروه القاعده در افغانستان یا هر جای دیگر تفاوت زیادی با عملیات خارجی فعلی آمریکا نمیکند. همین مسئله در مورد گروه شبهدولتی تروریست داعش نیز مطرح است.
هدف هرگونه جنگ احتمالی ترامپی میتواند ایران باشد. دولت تا همینجا نیز کمپینی قوی برای افزایش تنش و خصومت با ایران داشته است و در نتیجه پیشزمینههای یک جنگ با ایران را فراهم کرده است. تنشهای عمداً افزایشیافته امکان برخوردهایی که منجر به ایجاد یک جنگ شده یا عذری برای آن تلقی شود را افزایش داده است.
در نتیجه پرسش فعلی این است: آیا مشکلات سیاست داخلی و اتهامات قانونی دونالد ترامپ او را عمداً به سمت یک چنین جنگی سوق میدهد؟
احتمالاً او شخصاً هنوز مشکلاتش را تا این حد بزرگ نمیبیند که دست به این جنگ بزند. ترامپ در حال حاضر در ظاهر فردی که فعالانه به دنبال جنگ باشد نیست. دشمنی بیپایان در خصوص ایران تا همینجا هم همه اهدافی که مدنظر بوده را تأمین میکند. ایجاد تنشهای بیامان با ایران هم که اکنون مانع از هرگونه تنشزایی میان ایران و آمریکا شده، اغلب اهداف رژیمهایی مانند اسرائیل، عربستان و امارات را که ترامپ تا جایی که موضوع مربوط به ایران باشد از سیاست آنها حمایت میکند، تأمین کرده است.
شاید برخی از اعضای دولت ترامپ از جنگ با ایران استقبال کنند؛ بیش از همه مشاور امنیت ملی جان بولتون که هنوز هم معتقد است جنگ عراق ایده خوبی بود. این مشاوران در موقعیتی هستند که ترامپ را به سمت جنگ سوق دهند، ولی آنها توسط دیگران به ویژه وزیر دفاع جیم متیس که مانند بقیه از ایران نفرت دارد، اما به خوبی مضرات یک چنین جنگی را میداند، بازداشته میشوند.
اگر بازپرسیهای جزایی در حال اجرا پیرامون ترامپ به نقطهای برسد که منجر به از میان رفتن بنیانهای حمایت سیاسی ترامپ شود، ممکن است او به این نتیجه برسد که زمان آزمودن این تاکتیک انحرافی فرارسیده است. به دو دلیل ترامپ بیش از همه رؤسای جمهور دیگر که انتخاب مشابه داشتند، با احتمال بیشتری به سمت جنگ خواهد رفت. نخست اینکه تاکنون ترامپ به خوبی نشان داده که طبیعت وی در اتکا به چنین اقدامات تخریبی، بسیار قوی است و این را بیش از همه در سخنان و توییت های خود نشان داده است. یکی از دلایلی که سخنان و مشکلات دولت ترامپ هیچگاه منجر به ایجاد یک مخالفت قوی در برابر وی نشده این است که این معضلات بهقدری سریع با معضلات بعدی دنبال میشود که بهسرعت تمام توجهات را از یک موضوع به موضوع دیگری منتقل میکنند. در نتیجه تمرکز و عمیق شدن در نقد سیاستها و گفتههای ترامپ در حالی که با یک موضوع دیگر پوشیده شده است، بسیار دشوار میشود.
دلیل دوم آنکه ترامپ به شکل تاکتیکی متکی و متمرکز بر هر آن چیزی است که به سرعت و بلافاصله منجر به افزایش حمایت و موقعیت سیاسی او شود و به ندرت متوجه اقدامات استراتژیکی است که برای آینده و بلندمدت به نفع ملت آمریکاست. در نتیجه کاملاً پذیرفتنی و قابلقبول است که اقدام به یک جنگ با ایران کند بدون آنکه تأثیرات و نتایج مصیبتبار آن را در نظر گرفته باشد.