یه خونه‌ای هست که صاحب خونه اش آمریکاستیه کارخونه‌ای که صاحبش کاناداستیه کوچه‌ای هست که نصف‌شون لندننیه خیابون دراز که تهش معلوم نیست کجاستیک شهری هست که همه‌شون مسافرندچمدوناشون رو بستن و همیشه حاضرندکلاس‌های چینی و روسیشون ترک نمیشهدیگه فکراشون رو کردند میخوان حتماً برنتو بذار وقتی غروب شد برواگه جنگ تموم شد بروبذار آژیر رو که کشیدندکبوترها که پریدندوقتی همه ترسیدند...تو بذار آب‌ها که از آسیب افتاد برواصلاً بذار بعد از انتخابات برواوضاع که خوبِ خوب شدهمه جا بزن و بکوب شد...هر وقت زیر پات خالی شد بروزندگیت که پوچ و توخالی شد برووقتی نور خونه ضعیف شدکاسه صبرت که لبریز شد بروبذار اگه وامت جور شد برواگه اجاقت کور شد بروهمه چیزت رو بفروش و ول کن بروخونه رو خونه رو خونه رو خونه رودلم برات تنگ میشه، دلم برات تنگ میشه...