سایت «تابناک» بخش پایانی گزارش مسعود محمدی را درباره سیر اقدامات و تکامل محسن سازگارا منتشر می کند.
به گزارش خبرنگار "تابناک"، در این گزارش مفصل که پیشتر سه قسمت آن منتشر شده به اقدامات و تحرکات محسن سازگارا پرداخته شده و اقدامات وی تحلیل شده است.
بخش پایانی به شرح ذیل است:
11 - بازگشت به دامان غربسازگارا، تا سال 81 به هر ترتیب که بود حضور خود را در کشور حفظ کرد اما بعد از آن مرحله ای دیگر در فعالیت های وی شکل گرفت. در این مرحله او دیگر هیچ ملاحظه ای در ابراز نظرات و منویات درونی خود نداشت و بلکه هر چه تندتر علیه نظام سخن می گفت و در نتیجه مقبولیت بیشتری در محافل اطلاعاتی و صهیونیستی آمریکا پیدا می کرد. این موضوعی قابل تأمل است که وی با توجه به سابقه ای که قبل از انقلاب در آمریکا داشت، در این دوران پیش از بازگشت مجدد به آن جا، به گونه ای عمل کرد و سخن گفت که بلافاصله پس از ورود به ایالات متحده، مورد استقبال دستگاه های اطلاعاتی قرار گرفت و از او پذیرایی مالی سنگینی شد؛ چنان که فریاد اپوزیسیونی که سال های سال در ایالات متحده مستقر بوده و از هیچ کوششی علیه نظام جمهوری اسلامی فروگذار نکرده بودند و به نوعی برای خود حق آب و گل قائل بودند بلند شد و به ویژه استدلال می کردند که سازگارا با توجه به همکاری ها و موقعیت هایی که در جمهوری اسلامی داشته اینقدر قابل اطمینان نیست. اما ظاهراً دوستان سازگارا در دستگاه های اطلاعاتی آمریکا چیزهایی از او می-دانستند که بر اپوزیسیون خاک خورده ترجیحش می دادند؛ آن هم آنقدر که در بدو ورودش، سه میلیون دلار کمک بلاعوض در اختیارش گذاشتند.
به هر حال، سازگارا سرانجام در سال 1382 به بهانة درمان بیماری قلبی با بلیت «یکسره» عازم انگلستان شد و با همكاري بخشي از اعضاي دفتر تحكيم وحدت، اقدام به فعاليت سياسي در لندن كرد. وي در اسفند 83 به آمريكا رفت و به عضويت مؤسسة «انستيتو واشنگتن» درآمد و در برخي جلسات امنيتي آمريكا نيز حضور يافت. وی هنگام خروج از ایران مدعی شده بود که پس از درمان به ایران برخواهد گشت و محکومیتش را خواهد گذراند و باز هم دست به اعتصاب غذا خواهد زد! شاید «نصیحت» اکبر گنجی در او اثر کرد که می گفت دورة قهرمان بازی گذشته و فقط به فکر خود باید بود.
11-1. در دانشگاه هارواردوی در دانشگاه هاروارد به عنوان محقق اشتغال دارد و در برنامه های رادیویی و تلویزیونی بیشتر با این عنوان از او دعوت می شود. به یقین این یک شغل پوششی است برای فعالیت اصلی او و همکاری اش با مؤسساتی همچون مؤسسة واشنگتن. از طریق همین شغل پوششی دولت آمریکا امکانات لازم، از پول گرفته تا اطلاعات مربوط به ایران را در اختیار او می گذارد. توجه کنید که او در تحلیل هایی که در رسانه های غربی ارائه می دهد، اطلاعاتی را مطرح می کند که منبع رسانه ای یا منتشرشده ندارند و بسیار احتمال دارد که توسط دوستان او که هنوز در داخل کشور به سر می برند به او داده شده باشند.
11-2. معیشت در غربت؟!منابع مختلفی دربارة حمایت مالی دستگاه های اطلاعاتی غرب از اپوزیسیون ایرانی خبر داده اند. این حمایت ها اغلب پنهان و در مواردی آشکار و از طرق خاص صورت می گیرد. برای نمونه می توان یادآور شد که اعطای جایزة نوبل به شیرین عبادی کاملاً یک روند حساب شده برای حمایت مالی از کسی بود که می توانست در داخل کشور پروژة حقوق بشر را پیش ببرد و در ضمن وجهة کافی و حمایت معنوی غرب را نیز همواره داشته باشد. از این گونه موارد فراوان می توان برشمرد؛ مانند اعطای جایزه به برخی کارگردانان به مناسبت ساخت فیلم های با مضمون ضد دینی یا ضد انقلابی و ضد نظام جمهوری اسلامی و غیره. حمایت از افراد و جریان-های خاص که پتانسیل ضربه زدن به نظام را دارند، یکی از سیاست های مداوم غرب از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. دادن مشاغل خاص نیز از جمله حمایت های مادی از افراد همسو با سیاست های غرب است.
برای نمونه، عطاءالله مهاجرانی پس از خروج از ایران و اقامت در انگلیس دارای یک کرسی تدریس در دانشگاه ........ شد؛ یا فاطمه حقیقت جو که پس از ورود به آمریکا یک بورس تحصیلی تحقیقی در دانشگاه ........ به دست آورد. همین اتفاق دربارة محسن سازگارا افتاد. وی در نخستین روزهای ورودش به ایالات متحده، که زمانی در گروگانگیری اعضای سفارت آن در تهران مشارکت داشت، در یک دستگاه امنیتی حاضر شده و پس از ارائة توضیحات و اطلاعات، سه میلیون دلار کمک نقدی دریافت کرد.
اميرعباس فخرآور، عضو كنفدراسيون دانشجويان ايراني و عضو گروهكهاي ضد انقلاب خارج نشين در وبلاگ خود با اشاره به اينكه فعالين سياسي در آمريكا به دلايل گوناگون از بودجه دولت اين كشور و يا دولتهاي اروپایي حقوق دريافت ميکنند، آورده است: «محسن سازگارا از محل کمکهاي دولت آمريکا در «واشينگتن اينستيتو» و وي.او.اي [صدای آمریکا] حقوق مي گيرد و پسرش شهاب سازگارا نیز در راديو فردا حقوق دولت آمريکا را دريافت ميکند. همچنين علي افشاري [از همراهان و دوستان سازگارا و گنجی] و اكبر عطري از محل کمکهاي دولت آمريکا به مؤسسة ان.ي.دي ماهانه 5000 دلار و از بودجة دولت آمريکا در رسانة دولتي صدای آمریکا هر هفته 200 دلار، حقوق ميگيرند.»
چنین وابستگی های مالی آشکاری حاکی از ماهیت وابسته و خودفروختة سازگارا به دولت استکباری آمریکاست که هیچ گاه هیچ فرصتی را برای ضربه زدن به ملت ایران از دست نداده است. در این حال، چگونه می توان پنداشت که او در طول فعالیت های خود در داخل کشور، به فکر منافع مردم بوده است؟ و اساساً اقداماتش در جهت «اصلاح» امری از امور جامعه و دولت قرار داشته؟
11-3. همکاری با مؤسسة واشنگتن و راه اندازی مؤسسة تحقیقاتی مطالعات ایران معاصرچنان که اشاره شد، سازگارا پس از خروج از ایران ابتدا به انگلستان رفته و سپس به آمریکا کوچ نمود. در آمریکا با یک مؤسسة صهیونیستی به نام مؤسسة واشنگتن ارتباط گرفت و برای آنها دربارة ایران کار کرد. مؤسسة واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک در سال ۱۹۸۵ توسط مارتین ایندایک (طراح استراتژی مهار دوجانبه) که رئیس سابق بخش پژوهش لابی اسراییل در آمریکا (AIPAC) بود و بعداً هم به عنوان سفیر آمریکا به اسراییل رفت تأسیس شد. خیلیها عقیده دارند که این مؤسسه در واقع بازوی پژوهشی لابی اسراییل یا همان آیپک است، از جمله دو استاد علوم سیاسی آمریکایی به نامهای جان میرز هایمر و استیون والت که در مقالهشان با نام «لابی اسراییل» در مجلة بررسی کتاب لندن مفصل راجع به این مسئله و نیز تأثیر بسیار زیاد این مؤسسه بر دولتهای کلینتون و بوش دربارة ایران نوشتهاند. هیئت مشاوران آن هم کسانی هستند مانند پل ولفویتز، ریچارد پرل، جیمز وولسی (رئیس سابق سیا)، وارن کریستوفر (وزیر سابق دفاع)، الکساندر هیگ (وزیر سابق خارجه)، جورج شولتز (وزیر سابق خارجه)، جیمز روش (رئیس سابق نیروی هوایی ارتش)، و ساموئل لوییس (سفیر سابق آمریکا در اسراییل). میتوان گفت این مؤسسه مؤثرترین سیاستهای ضدایران را در این سالها تعیین و به دولت آمریکا القا کرده است و این را از روی حجم مطالبی که دربارة ایران در این مؤسسه تولید شده و اینکه چقدر از آنها در حال اجرا شدن است میتوان دریافت.
سازگارا با توجه به سابقه و بدنامی این مؤسسه، بعد از یک سال همکاری، آن را ترک کرد و جای خود را به مهدی خلجی داد که با بی.بی.سی فارسی و سپس رادیو فردا همکاری داشت. اگرچه دلیل ترک این مؤسسه توسط سازگارا، اطلاع یافتن وی از ماهیت آن ذکر شده اما بسیار بعید به نظر می رسد که او بدون اطلاع از ماهیت چنین مؤسسة معروفی، که با یک جستجوی سادة اینترنتی قابل حصول است، به همکاری با آن مبادرت کرده و این همکاری را هم برای یک سال ادامه داده باشد. بخصوص اینکه برخی از اعضای اپوزیسیون دربارة او گفته اند که همچنان از این مؤسسه حقوق دریافت می کند. همچنین قابل توجه است که پسر وی، شهاب سازگارا، هم در رادیو فردا اشتغال دارد و حقوق بگیر آنجاست؛ همان جایی که مهدی خلجی از کارمندان مؤثر آن است.
همچنین سازگارا اكنون ضمن مديريت مؤسسة تحقيقات ايران معاصر در واشنگتن دي سي، به تحقيق و پژوهش مشغول است. این مؤسسه ظاهراً مستقل است اما منبع تأمین هزینة ادارة آن مشخص نیست و به احتمال زیاد از طریق انجام تحقیقات خاص برای مراکز اطلاعاتی آمریکا فراهم می گردد. این احتمال با توجه به فعالیت یک سالة او در مؤسسة واشنگتن تقویت می گردد و همچنین اعطای کمک سه میلیون دلاری دولت آمریکا به او در اوان ورودش به آن کشور.
12. حلقة کیان خارجیسازگارا بعد از وقایع سال های اول دهة 1360 تا اندازه ای از مراکز حساس جمهوری اسلامی رانده شد و بناچار به بخش های کمتر حساس کوچ کرد و در همان ایام روابط خود را به تدریج با افرادی با گرایش های خاص محدود نمود و به ویژه به دستة سروش پیوست. این گروه بعداً حلقة کیان را تشکیل دادند که هدفش کسب قدرت سیاسی و حذف اصل ولایت فقیه بود با استفاده از تفکرات غربی. با شکست این پروژه و از هم پاشیدن آن حلقه در داخل کشور، روندی شکل گرفت که چنین حلقه ای در خارج از کشور شکل بگیرد و وظیفة ناتمام ماندة حذف اصل ولایت فقیه را دنبال کند. در این حلقة کیان خارجی که بسیار وسیع تر از حلقة داخلی بوده است، طیف گسترده ای از افراد دارای انگیزه های مختلف جذب و سازماندهی گردیده اند. وظیفة این افراد بمباران افکار عمومی داخل کشور است از طریق هر نوع رسانه، اعم از اینترنت و شبکه های ماهواره ای و ... .
12-1. پروژة دین زداییمأموریت اصلی روشنفکری دینی، محدود کردن دین به حوزة فردی است. این همان چیزی است که در غرب از آن تحت عنوان سکولاریزم یاد می شود. روشنفکران دینی در ایران این نظر را ترویج می کنند که سکولاریزم ضدیت با دین نیست بلکه در پی عقلانی کردن جامعه است. سازگارا در همین چهارچوب، پس از خروج از ایران در آمریکا گفت که برای رسیدن به سکولاریسم، باید حکومت دینی را به لحاظ نظری شکست داد و این هم محتاج کار درازمدت است:
يک مرتبه يک رژيم نميپاشد. منفجر نميشود و دود نميشود برود آسمان. اين مسئله کار ميبرد. بايد تدارک آن کار را ديد و ما اگر معتقديم که ميخواهيم به دمکراسي گذار کنيم، بايد فکر دمکراسي به گفتمان و انديشه مسلط در جامعه تبديل شده باشد. اگر شما ميخواهيد از يک حکومت ديني به يک حکومت سکولار برسيد، بايد ابتدا در عالم نظر آن فکر حکومت ديني شکست خورده باشد ـ چيزي که من هنوز شک دارم ـ يک جنگ تئوريک قوي بر سر آن بايد شده باشد.
وی از این ناراحت است که «به جاي اينکه به حکومت ديني و انقلابي در ايران از موضع درست و متناسب با عصر جهاني شدن حمله شود، هنوز از موضع ناسيوناليستي و ماقبل ناسيوناليستي و ماقبل گفتمان انقلابي در ايران بدان حمله ميکنند؛ گفتماني که يک بار در مقابل گفتمان انقلابي شکست خورده است. در حاليکه رژيم موجود بيش از اينکه از گفتمان ديني تغذيه کند از گفتمان انقلابي دارد تغذيه ميکند و حتي از گفتمان ناسيوناليستي تغذيه مي کند، با تکيه برافتخار ملي و از طريق مسئله اتمي در حال خلق پايگاه مشروعيت براي خود است». این جملة پایانی سازگارا گذشته از اینکه بر ساقط کردن نظام از طریق ایجاد شکاف میان آن و مردم و از بید بردن مشروعیت مردمی آن تأکید می کند، بر فعالیت مطبوعاتی و فرهنگی خود در داخل کشور به قصد جدایی اندختن میان مردم و نظام هم صحه می گذارد: «شما تا اينجا اگر با يک رژيمي به لحاظ نظري تسويه حساب نکرده باشيد و به عقول مردم نزديک نشده باشيد و آنها قانع نشده باشند، مطمئن باشيد هيچ اتفاقي نخواهد افتاد.» «نزدیک شدن به عقول مردم» همان کاری بود که در حلقة کیان داخلی دنبال می شد و ادامة آن به روزنامه های زنجیره ای رسید و سپس در خارج کشور از طریق عناصری از همین قبیل با کمک رسانه های مختلف اجرا شده و می شود. این پروژة درازمدت سه ضلع اسلام، ولایت فقیه، و هویت ملی را هدف گرفته است.
12-2. ضدیت با ولایت فقیهضدیت با ولایت فقیه عمده ترین فعالیت روشنفکران دینی و پادوهای سیاسی آنهاست. سازگارا مکرر از مواضع منتظری و عبدالله نوری بر ضد ولایت فقیه پشتیبانی کرده و مدعی است که سروش از همان زمانی که امام (ره) در پاریس بودند، با نظریة ولایت فقیه و حتی «جمهوری اسلامی» مخالف بود. او با نفی اندیشة امام در زمینة حکومت اسلامی ادعا می کند که شعار «مرگ بر شاه» محور مخالفت امام (ره) با رژیم پهلوی بود و در مقابل، شعار «جمهوری اسلامی» برای کسی روشن نبود:
«آقاي [امام] خميني [ره] هم روي همين شعار پافشاري كرد و به صورت نماد عيني اين شعار در آمد. در واقع اين شعار محوري انقلاب بود كه تمام گروههاي مخالف شاه را دور هم جمع كرد. اگر اين شعار را شعار سلبي انقلاب بدانيم، در مقابل بايد شعار ايجابي استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي را قرار دهيم كه مورد بحث ما است. بخش جمهوري اسلامي اين شعار مبهمترين بخش براي مردم و گروههاي سياسي بود. آن زمان هيچ ديد روشني نسبت به جمهوري اسلامي و نظرية ولايت فقيه وجود نداشت. حتي در مرحلة تنظيم پيشنويس قانون اساسي در پاريس توسط دكتر حسن حبيبي، مسئلة ولايت فقيه ديده نشده بود.
يادم هست وقتي در پاريس آقاي [امام] خميني [ره]، دكتر حبيبي را مأمور نگارش پيشنويس قانون اساسي كرد، دكتر عبدالكريم سروش كه آن زمان در لندن بود و به پاريس آمده بود، در گوشهاي از دكتر حبيبي پرسيد اين حكومت اسلامي كه شما مأمور نوشتن پيشنويس قانون اساسي آن هستيد چه نوع حكومتي خواهد بود و چه بشود شما ميگوييد اسلام پياده شده است؟ دكتر حبيبي پاسخ داد حكومتي است مبتني بر احكام فقهي و هر جا هم كه كم داشتيم اجتهاد ميكنيم. همان زمان دكتر سروش به دكتر حبيبي گفت اين حكومت جديدالولاده را با حكومت فقهي تعريف نكنيد؛ مشكل ايجاد ميكند.»
این ادعای «روشن نبودن مفهوم جمهوری اسلامی» به کرات از سوی اپوزیسیون چپ (مارکسیست ها و منافقین) از همان سال های اول تشکیل نظام جمهوری اسلامی مطرح شده و مبنایی فرضی برای طرح خواست تغییر نظام و مشخصاً حذف ماهیت اسلامی حاکمیت بوده است. برای مقابله با ماهیت دینی نظام جمهوری اسلامی، بر اساس همان گفتة سازگارا که در بالا به آن اشاره شد، باید شعارهایی مطرح شود که در ذهن جامعه اثرگذار باشد و به اصطلاح او موجب نزدیکی به عقول جامعه گردد. این شعارها در وهلة اول مبین نیازهای اعتلایی انسان است؛ یعنی آزادی بیان و اندیشه:
«آزادي كه به حق بايد آن را مظلومترين شعار انقلاب بدانيم، هميشه فقط در حد شعار مطرح بود و شعار هم باقي ماند.»
تحلیل سازگارا در این جهت است که حاکمیت فعلی، که هم اسلامی است و هم دارای رکن ولایت فقیه، حق مردم را نادیده گرفته است و در نتیجه این حق زمانی اعاده خواهد شد که ماهیت نظام غیراسلامی و بدون ولایت فقیه بشود. به همین ترتیب، شبیه سازی تاریخی و سیاسی که توسط وی و دیگر همفکران او صورت می گیرد، برای این است که جامعه الگوی عملیاتی داشته باشد و نیز به طور غیرمستقیم خود را همان انقلابی ای جا بزند که در روایت وارونه اش از تاریخ از خود در مقابل رژیم شاه تصویر کرده بود. این یک عملیات روانی بسیار کوذیانه است که افشای آن نیازمند مقابلة فکری و فرهنگی مناسب است.به عبارت دیگر این بخشی از تهاجم فرهنگی گسترده ای است که سال ها به صورت بطئی جریان داشت و به مرور زمان بر سرعت و حجم آن افزوده شد تا امروز که به یک ناتوی فرهنگی تبدیل شده است.
سازگارا بلندگوی فارسی دشمنان جمهوری اسلامی است که صراحتاً می گوید «برای تغییر نظام اسلامی باید آن را در بعد نظری شکست داد». این بلندگو، استبداد و خفقان رژیم شاه را به آسانی و بدون هیچ چهارچوب تحلیل تاریخی، به دو دهة اخیر انقلاب اسلامی پیوند می زند و به ویژه در پیوند با همان تلاش های پنهانی و موذیانه اش در اوایل انقلاب برای حفظ حضور گروهک های ضدانقلاب در داحل کشور، دمکراسی را حضور همة نیروها و گروه ها در قدرت تعریف می کند؛ امری که در هیچ دوره و در هیچ کجای جهان سابقه نداشته و در صورت پیاده شدن چنین «دمکراسی» قطعاً جنگ داخلی در خواهد گرفت:
وقتي نداي آزادي سر داده ميشد مراد اين بود كه استبداد، سانسور، ساواك، خفقان، تيترهاي فرمايشي و مطبوعات وابسته نبايد باشد. اما در حوزة ايجابي، نظرية هيچ يك از گروهها بر مبناي آزادي و دموكراسي نبود. دموكراسي به شيوة ليبرالي مبتني بر اعلامية جهاني حقوق بشر كه اصلاً مطرح نبود، بلكه ليبراليسم يك ضد ارزش تلقي ميشد. وقتي منتقدان و مخالفان ميخواستند مهندس بازرگان را تخطئه كنند، او را ليبرال ميخواندند. خلاصه اينكه، اگر به شعارها و آرمانهاي ايجابي انقلاب نگاهي دقيق داشته باشيم آزادي و ليبراليسم هيچ جايي نداشت و هيچ گروهي پاي آن نايستاده بود. حتي در جريان تصويب قانون اساسي هيچ كس غصة آزادي و دموكراسي را نخورد.
اگر ميبينيم دعواي تصاحب قدرت از فرداي پيروزي انقلاب شروع مي شود، ناشي از همين نكته است كه معيار و ملاك توزيع قدرت دموكراسي نبوده است. چون هيچ گروهي راه و طريق دموكراسي را در پيش نگرفته بود، لذا امكان تقسيم و جابجايي قدرت از طريق دمكراتيك وجود نداشت. خصوصاً مذهبيون كه قدرت را در اختيار گرفتند حاضر به مشاركت ديگران در آن بر مبناي اصول دموكراسي نبودند. اصولاً، چون نظرية تكثرگرايانهاي در باب دين نداشتند (و هنوز هم جز بخش اندكي از روشنفكران ديني، چنين نظريهاي ندارند) حق را تنها از آن خود ميدانستند و به عنوان يك فريضة مذهبي از ورود دگرانديشان به قدرت جلوگيري ميكردند و هنوز هم ميكنند. به اين ترتيب نزاع براي به دست گرفتن قدرت به وجود آمد و با باور به انقلابيگري كه خشونت را هم تقديس ميكرد به خون كشيده شد.
روایت سازگارا بر همین مبنا به وضعیت بعد از رحلت امام خمینی (ره) گسترش می یابد و شاه بیت آن نیز همین «استبداد» و «خشونت» است به علاوة یک موضوع جدید که عبارت است از «وارد کردن نظامیان به سیاست» (جالب است که میان دیدگاه های وی و تحلیل های اپوزیسیون راست و چپ خارج نشین مشابهت-های فراوانی وجود دارد):
...آقاي خامنهاي در زماني به قدرت رسيد كه نفر اول حكومت قلمداد نميشد. در آن زمان آقاي هاشمي رفسنجاني قدرت اول بود و دسترسي بيشتري به منابع قدرت داشت. ...
وی از این تحلیل نتیجه ای از پیش اعلام شده را دوباره تکرار می کند:
آقاي خامنهاي و همه هم دورهايهاي ما چه زماني ميخواهند باور كنند كه مشكل اساسي ذات نظرية اين رژيم است و با عوض شدن آدمها وضعيت درست نميشود؟ ...مثل بسياري از انقلابهاي ديگر، با حكومت آقاي احمدي نژاد، داريم دورهاي را پشت سر ميگذاريم كه قبل از مستقر شدن جمهوري جديد، رهبر سياسي كشور سعي بيهودهاي ميكند تا شايد بتواند نظريه و شعارهاي اول انقلاب را احيا كند. اين اتفاق در ساير انقلابها هم سابقه دارد. لذا به باور من، ما در دورة ميان شكست اصلاحات و تولد يك رژيم جديد به سر ميبريم و بايد بكوشيم از اين دوره با حداقل هزينه و بدون خشونت گذركنيم.
12-3. از اصلاح طلبی تا رفراندمبعد از خرداد 76، گروهی از افراد که خواستار تغییراتی در وضع موجود بودند خود را تحت عنوان اصلاح طلب، یعنی کسانی که خواهان اصلاحات در ادارة امور کشور هستند معرفی کردند. این اطلاح طلبی خیلی زود تعاریف مختلف و موسعی پیدا کرد و بحث های دامنه داری را پیش کشید اما داعیه داران اطلاحات هیچ گاه به طور شفاف نگفتند که تعریفشان از این اصطلاح چیست و حدود ان کدام است. با این حال، تلاش برای کسب قدرت آنها را وادار به موضع گیری نسبت به موضوعات و موارد زیادی کرد که از خلال این موضع-گیری ها، اولاً طیف های مختلف میان اصلاح طلبان آشکار شدند و در ثانی، منظور آنها از اصلاحات تا اندازه-ای تبیین گردید.
متون مربوط به اصلاح طلبان را باید از حدود اواخر دهة 60 شمسی ردیابی کرد تا به منظور واقعی آنان از این اصطلاح پی برد. این موضوع در اینجا مد نظر نیست و مجال مفصل تری می طلبد. اما به طور بسیار خلاصه باید گفت که اصلاح طلبی، وجه سیاسی روشنفکری دینی بود و روشنفکری دینی هم قصد خارج کردن دین از حوزة سیاست و جامعه را داشت. در واقع روشنفکری دینی از طریق اصلاح طلبی می-خواست حکومت را دین زدایی کند و این از طریق حذف نظریة ولایت فقیه از ساختار حاکمیت می توانست حاصل شود.
به این ترتیب، سازگارا و امثال او سربازان سیاسی روشنفکری دینی بودند که می بایست «سنگرهای قدرت» را یکی پس از دیگری تصرف کنند تا به سنگر اصلی، یعنی ولایت فقیه برسند. از این منظر سازگارا نه یک اصلاح طلب در معنای معمول آن بلکه یک «برانداز» به معنای واقعی به شمار می آید.
طرح رفراندم، یکی از ایده هایی بود که توسط او بعد از اینکه از کشور خارج شد مطرح گردید. این طرح بر اساس روایت های قبلی از انقلاب و «تداوم استبداد» در آن، به اینجا می رسید که نظام کنونی مورد تأیید اکثریت مردم نیست و برای آنکه معلوم شود آنان چه نظامی را خواهان هستند باید رأی گیری کرد؛ آن هم تحت نظارت بین الملل. چنین طرحی، به معنی تغییر نظام با استفاده از اهرم های بین المللی است.
برای تأکید بر درستی نظریه ای که مبنای این طرح قرار گرفته، یعنی عدم موافقت اکثریت مردم با حاکمیت کنونی، سازگارا مدعی می شود که اکنون ملت ایران در وضعیت لیبرالیستی است و از دیدگاه های انقلابی منفک شده است. وضعیت لیبرالیستی چیزی نیست جز وضعیتی که جامعه سکولاریزه شده و دین در بهترین حالت امری فردی و شخصی تلقی می شود. در واقع اختلاف سازگارا با گروه های مارکسیستی خواهان براندازی نظام دینی، فقط در انقلاب خلق ها و تشکیل شوراهاست وگرنه هر دو هم عقیده هستند که جامعه باید دین زدایی شود و حکومت دینی هم باید نابود گردد.
به هر حال، با انتشار اینترنتی طرح رفراندم، «امضاکنندگان آن خواستار اين بودند که ايده رفراندم در جامعه مطرح شود و در واقع عمق و وسعت پيدا کند». سازگارا توضیح می دهد که «حرکتي مثل رفراندم هم مثل حرکتهاي ديگر از 5 مرحله عبور ميکند: مطرح کردن تئوري (چارهاي نداريم جز اينکه از مردم بخواهيم که به کل قانون اساسي و ساختار جمهوري اسلامي و از بيرون از قانون اساسي آن راي دهندزیرا 80 درصد قدرت کشور در اختيار يک نفر به نام رهبري است و هيچ راهي هم شما براي نقد و يا عزل او نداريد)؛ قوت دادن به فکر رفراندم؛ سازماندهي (نيروهاي طرفدار اين فکر شناسائي شوند)؛ مقاومت مدني (حکومت فعلي ايران مطمئناً جلوي چنين حرکتي مقاومت ميکند و تحت هيچعنوان رضايت نخواهد داد که رفراندم صورت گيرد و شما بايد با سازماندهي آکسيونهاي مقاومت مدني اين حکومت را وادار به عقبنشيني کنيد و فشار کافي ايجاد کنيد که به چنين خواستهاي تن بدهد)؛ و سرانجام برگزاري رفراندم». در آن مقطع وی معتقد بود که «ما در آستانه گام سوم قرار داريم و هنوز نقدهاي جدي به قانون اساسي فعلي نزدهايم».
بر خلاف این استنباط های ذهن بافته، طرح رفراندم، که سعید حجاریان که خود از دوستان نزدیک سازگارا بود آن را به مسخره طرح کلیک کلیک می گفت، به سرعت شکست خورد و سازگارا در صدد برآمد تا این شکست را چنین توجیه کند:
الان اساساً از فضاي سياسي ايران چه نوع صدائي ميشنويد؟ رفراندم که سهل است آيا الان اصلا راهحل سياسي ديگري يا حرف ديگري از طرف نيروهاي سياسي ايران ميشنويد؟ به اعتقاد من نه! براي اينکه يک دليل کلي دارد. هر صاحبنظر سياسي، هر مشاهدهگر جامعه ما، هر خبرنگار يا سياستمداري که به ايران سفر ميکند، اولين چيزي که نظرش را جلب ميکند اين است که جامعه ما در يک وضعيت افسردگي سياسي به سر ميبرد. اين افسردگي سياسي قطعا مهمترين دليلش شکست جنبش اصلاحات است. ... در پرانتز عرض کنم اتفاقا يکي از اهدافي که پشت مطرح کردن ايده رفراندم قرار داشت و قرار دارد اين است که آرام آرام مردم را به راهحل ديگري اميدوار و متمايل کند، ولي اين زمان خود را ميخواهد. نکته دوم که در خلق فضاي فعلي کشور تاثير دارد؛ مسئله انتخابات سال گذشته رياست جمهوري در ايران است.
اين قابل پيشبيني بود که چون خود حکومت در ايران به راي مردم احتياج دارد به انتخابات رياست جمهوري دامن خواهد زد و چند ماهي افکار عمومي مردم را درگير خواهد کرد. همين اتفاق هم رخ داد. ولي از دل اين انتخابات يکباره کسي رئيس جمهور شد که هيچ کس توقع نداشت و همه شواهد نشان ميدهد که حداکثر 16 ميليون نفر در رايگيري شرکت کردهاند. بنابراين تا 26يا 27 ميليون آمار رايدهندگان که اعلام شد حدود ده ميليون کم و بيش تقلب شده و کسي هم از صندوق بيرون آمد که به هيچوجه تناسبي با خواستهاي مردم نداشت.
او این تحلیل را مکرر در برنامه های رادیو تلویزیونی و سایت های اینترنتی گفت تا شکست طرح رفراندم را بپوشاند اما نتوانست. به این جملات دقت کنید:
ما که جريان بزرگي مثل انقلاب اسلامي را از نزديک شاهد بوديم، بايد بدانيم؛ حادثه مهمي که در تظاهرات مختلف آن ظرف شش ماه به طور فشرده ميليونها نفر آمدند در خيابانها و شعار دادند و به اعلاميههاي رهبري گوش کرده و از آنها تبعيت کردند، اين حادثه را خيليها ميبينند، اما توجه نميکنند که پشت چنين حادثهاي لااقل دو دهه کار فکري نشسته بود؛ فکر انقلابي و گفتمان انقلابيگري اقلا در دو دهه قبل از آن به گفتمان مسلط در جامعه ما بدل شده بود. به صورت آمال و آرزوهاي روشنفکران جامعه، سياستمداران ما و جوانان و پيران ما در آمده بود.
و سرانجام اعتراف می کند که:
در ايران در نقد اين حرکت پارهاي از دوم خرداديها، آن را طرح کليلک کليک ميخواندند، نقل ميکردند که با اين طرح فردا مردم دلسرد ميشوند. به عنوان نمونه در يک ميزگرد راديويي که بي بي سي گذاشته بود، يکي از همين منتقدين ميگفت؛ خوب حالا چند ده هزار نفر امضا ميکنند و مردم بعد بيشتر دلسرد ميشوند. البته همان موقع طي مصاحبهها و مقالات متعدد توضيح داديم که فکر نکنيد انتشار يک برگ فراخوان ساده که ميخواهد تنها درخواستي را مطرح کند به معني سرنگون کردن حکومت است. اگر قرار بود حکومتي به اين سادگي سرنگون بشود که غصهاي نداشتيم.
12-4. انتخاباتهم انتخابات نهم و هم انتخابات دهم ریاست جمهوری، از جمله رویدادهای سیاسی داخلی کشور بودند که پیامدهای مهمی داشتند. اگر انتخابات هفتم و هشتم ریاست جمهوری به نوعی تأثیرات شکلی در سیاست های سیاست های داخلی و خارجی ایران داشت، دو انتخابات اخیر، جدای از تأثیرات شکلی و تعییرات سیاسی، پیامد مهم دیگری داشت که عبارت بود از افشای بسیاری از طرح ها و برنامه های دشمنان نظام و آشکار شدن چهره های مزدوران وابسته به آنان. انتخابات نهم و دهم را می توان نورافکنی توصیف کرد که بر زوایای پنهان تابید و نقاب ها را از چهره ها کنار زد.
سازگارا و همفکران او، چه در داخل کشور و چه در خارج کشور، از آنجا که به این نتیجه رسیده اند که نظام جمهوری اسلامی «به این راحتی سرنگون نمی شود»، روش پیچیده تری را که در واقع طراحی شده توسط دستگاه های اطلاعاتی، محافل صهیونیستی، و مؤسسات تحقیقاتی ویژه هستند به کار بسته اند. دو محور اصلی این برنامه، ایجاد شکاف میان دولت و ملت، و از بین بردن انسجام ملی است. خط مشخصی که در اظهارات سازگارا دیده می شود مبتنی بر همین دو محور است.
پیش از برگزاری انتخابات اخیر، وی در تحلیل اوضاع کشور مدعی شده بود که جامعه تحت «فشار مداوم استبداد و در معرض يك نوع فروپاشي اجتماعي قرار دارد» و این روند همان است که مردم از آن به «سقوط اخلاقي جامعه» تعبير مي کنند. او می افزاید از سوی دیگر «مردم دچار يك نوع افسردگي سياسي شده اند كه اصلي ترين دليل آن شكست جنبش اصلاحات است».
این تحلیل آشکارا مقدمة طرح ادعای «آزاد نبودن انتخابات» است که بعداً به طرق مختلف از زبان وی و دیگر افراد و طیف های اپوزیسیون هم بیان گردید.
کاندیدای مطلوب او کسی مانند عبدالله نوری است زیرا او صراحتاً با ولایت مطلقه فقیه مخالفت کرده و حتی گفته است از زمان بازنگری قانون اساسی با آن مخافت داشته است. سازگارا ضمن آنکه مدعی می شود «روحانی بودن» در ایران دیگر مزیت و ارزش نیست و مردم به روحانیون اعتمادی ندارند به نوری توصیه می-کند: «آقاي نوري بايد تكليف اطرافيان خود را روشن كند. به اين ترتيب مردم بهتر مي توانند آقاي نوري را بازشناسي كنند. يك نكتة كوچك هم هست و آن هم روحاني بودن ايشان كه امروز در كشور مزيتي نيست. بنابراين آقاي نوري از آنجا كه در كسوت روحانيت است، بايد بتواند با طبقه روحاني موجود خط كشي روشني، هم در تئوري و هم در عمل انجام دهد. ايشان بايد اين مسئله را به خوبي براي مردم تبيين كند كه ايشان جنسشان با بقيه فرق دارد كه به نظر من فرق دارد.»
اینگونه تشویق افراد مسئله دار به موضع گیری علیه نظام همان روندی است که برای نوسازی اپوزیسیون جمهوری اسلامی از سوی دستگاه های اطلاعاتی غرب طراحی و اجرا شده و از جمله خود سازگارا هم نتیجة همین طرح بوده است.
در تحلیلی دیگر، سازگارا در پاسخ به این سؤال که می گوید: «سياست بازي قدرت است و قدرت يا از مردم و اقشار گوناگون مردم در مي آيد - مثل جوامع دموكراتيك ـ يا از اسلحه و زور و يا از پول و ثروت. در كشمكش بازي قدرت در جامعه ما، نيروهاي نظامي كه الان وجود دارند و حمايت رهبري را هم دارند، مواضع قدرت را در دست گرفته و دست اصلاح طلبان را بسته اند؛ از آن طرف هم پول و اسلحه و وزارت كشور و شوراي نگهبان و قوه قضاييه و صدا و سيما دستشان است. دليلي ندارد وقتي اين جور خر قدرت را سوار هستند، اجازه بدهند كس ديگري هم بيايد و سوار شود مگر اينكه زور طرف مقابل زياد باشد. طرف مقابل اين زور را دارد؟ يگانه چيزي كه مي تواند اين افراد را مجبور به تقسيم قدرت كند، مردم هستند.» منظور وی آن است که در وضعیت کنونی، نظام مشروعیت مردمی ندارد و رأی مردم هم در انتخاب رئیس جمهور بی تأثیر است.
حاصل جمع این دو تحلیل آن می شود که هر کس با ولایت فقیه مخالف باشد مورد حمایت مردم خواهد بود و می تواند قدرت تصاحب کند. این حرف تازه ای نیست و همان است که سال ها اپوزیسیون کهنه آن را مدعی بود و فراتر از این، می گفت مردم پذیرای اسلام نیستند و در صورت برگزاری رفراندم به چیزی غیر از جمهوری اسلامی رأی خواهند داد. همسانی نظرات و تحلیل های سازگارا و اپوزیسیون کهنه مؤید یکسانی ماهیت آنهاست و همان طور که اپوزیسیون کهنه آلت سیاست های بیگانگان بود، اپوزیسیون نو هم به همان گونه است.
وی دربارة یکی از کاندیداهای انتخابات دهم ریاست جمهوری اظهارات جالبی دارد: «آقاي كروبي يك خوبي دارد كه وقتي كاري مي كند روشن و شفاف مي گويد اين كار را مي كنم. ولي به لحاظ مواضع، ايشان كاملاً در مرز اصلاح طلبان و اقتدارگرايان ايستاده است و اصولاً چهره اي محسوب نمي شود كه بخواهد چيزي را عوض كند و ما حرف جدي اي از ايشان نشنيده ايم. ايشان همان قدر سرويس به آقاي خامنه اي و اقتدارگرايان مي-دهد كه به اصلاح طلبان. به خصوص اينكه اصلاح طلبان به ايشان به عنوان يك يهودا نگاه مي كنند»!
تحلیل دیگری که سازگارا دربارة انتخابات ارائه کرده بود، ارتباط دادن مسئلة غزه به آن بود. وی می گفت حاکمیت با استفاده از آنچه در غزه می گذرد می خواهد ذهن و توجه مردم را از انتخابات که یک رویداد مهم است منحرف نماید.
ضمن آنکه این تحلیل ها شباهت زیادی به تحلیل ها و مدعیات طیفی از اصلاح طلبان داخل کشور داشت، روند انتخابات باطل بودن آنها را نشان داد. با مشاهدة وضعیت جدید، این افراد و از جمله سازگارا بدون اشاره ای به غلط بودن تحلیل های خود دربارة روگردانی مردم از نظام، در پس «موج سبز» صف کشیدند. سازگارا در اظهاری که نشاندهندة رابطه اش با برخی از عناصر مزدور داخل کشور بود گفت «از منایع خود در ایران شنیده ام که مجتبی از گروه پشتیبانان احمدی نژاد در انتخابات 2005 بود که توانستند قدرت را به دست بگیرند» و سپس همان شایعاتی را به عنوان تحلیل ارائه می کند که کمابیش در داخل کشور هم از سوی افراد خاصی که موضوع تقلب در انتخابات را مطرح می کردند دامن زده می شد.
جالب آنکه وی در این ماجراها طرح رفراندم را که خود آن را چند سال پیش ارائه کرده بود، در وضعیت کنونی نابجا توصیف کرده و تأکید کرد تنها چیزی که در این وضعیت به درد می خورد و کارساز است، مسئلة ابطال انتخابات می باشد زیرا نهایتاً به عقب نشینی حاکمیت می انجامد.
سازگارا به همراه گنجی و مخملباف، حمایت رسانه ای و تبلیغی از اغتشاشات داخل کشور را بر عهده گرفتند. این هر سه، از وظیفه بگیران محافل صهیونیستی و دستگاه های اطلاعاتی غرب هستند.
قسمت اولقسمت دومقسمت سوم