مردی که بعد از 25 سال زندگی مشترک به فکر ازدواج مجدد افتاده بود، باعث شد پسرش تا مرز خودکشی پیش رود.
به گزارش خراسان، حالا که بعد از ۲۵ سال زندگی مشترک با «جمال» او به زن دیگری علاقهمند شده است و به طور پنهانی با آن زن ارتباط دارد دیگر نمیتوانم این شرایط را تحمل کنم. وضعیت آشفته این زندگی به هم ریخته تا آن جا کشید که پسر نوجوانم برای رهایی از درگیریهای من و پدرش دست به کار وحشتناکی زد.
زن ۴۵ ساله در حالی که بیان میکرد برای جلوگیری از متلاشی شدن زندگیام دست به هر کاری زدم، اما فایدهای نداشت. به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری پنج تن مشهد گفت: ۲۰ ساله بودم که به خواستگاری جمال پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم.
در طول دو سال دوران نامزدی هیچ وقت متوجه اختلافات اخلاقی و رفتاری خودم با جمال نشدم، چراکه هر چه میخواستم برایم فراهم میکرد، اما با آغاز زندگی مشترک متوجه تفاوتهای عمیق اجتماعی و اخلاقی با او شدم. چرا که همواره نسبت به همسرم بی تفاوت بودم و هیچ گاه در پی حل مشکلات زندگیام برنیامدم.
اختلافات فاحش ما با یکدیگر هر روز بیشتر میشد و نمیتوانستیم بر سر یک موضوع به تفاهم برسیم با وجود این فقط به خاطر فرزندانمان یکدیگر را تحمل میکردیم. جمال فقط نیازهای مالی مرا تامین میکرد و من هم سرگرم علایقی مانند مد، خرید، آرایشگاه و عملهای زیبایی بودم. در واقع به همین کارها راضی بودم و هیچ وقت به خواستههای جمال اهمیتی نمیدادم. ۲۵ سال از زندگی مشترک ما به همین ترتیب سپری شد و من دو فرزند ۲۲ و ۱۵ ساله داشتم که روزی مادرم با چشمانی اشکبار از ارتباط یکی از برادرانم با زن مطلقهای سخن گفت که به همراه دختر ۱۰ ساله اش در همسایگی مادرم زندگی میکردند.
آن روز مادرم در حالی که بسیار نگران و خشمگین بود با من تماس گرفت تا برای حل این مشکل چارهای بیندیشم. من هم موضوع را با جمال در میان گذاشتم و از او خواستم تا برای قطع ارتباط برادرم با آن زن به ما کمک کند این گونه بود که به پیشنهاد جمال به همراه مادر و برادرم به منزل آن زن رفتیم که بعد از چند ساعت گفت: وگو به ظاهر این مشکل حل شد، اما هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که متوجه تماسهای مشکوک و ارتباط همسرم با یک زن غریبه شدم این موضوع آن قدر رنجم داد تا این که روزی همسرم را تعقیب کردم، اما از آن چه میدیدم در شوک فرو رفتم همسرم به منزل همان زن مطلقهای رفت که برادرم با او در ارتباط بود، اگرچه من و جمال از ۲۵ سال گذشته همواره با یکدیگر اختلاف داشتیم، اما نمیتوانستم وجود زن دیگری را در زندگیام تحمل کنم.
آن روز وقتی همه ماجرا را برای همسرم بازگو کردم او این رابطه را انکار کرد، اما بعد از گذشت مدتی، همان زن پیامها و تصاویری برایم ارسال کرد که همسرم نتوانست هیچ کدام از آن عکسها را انکار کند که نشانی آشکار از روابط پنهانی اش با آن زن غریبه بود. به ناچار همسرم از من عذرخواهی کرد و قول داد این رابطه را قطع میکند، اما او فقط قول میداد چراکه قدرت دل کندن از آن زن را نداشت.
منزل ما دیگر به صحنه جنگ و کتک کاری تبدیل شده بود تا اینکه پسر ۱۵ ساله ام برای فرار از این درگیریها در یک اقدام ناگهانی دست به خودکشی زد که خوشبختانه زود متوجه شدیم و او از این حادثه تلخ نجات یافت. در حالی که از دیدن ناراحتیهای روحی فرزندم زجر میکشیدم به دیدار همسرم رفتم و از او خواستم آن زن را فراموش کند و به زندگی خودش بازگردد، اما باز هم وعده هایش تو خالی بود به همین دلیل با عصبانیت نزد آن زن رفتم و با تهدید و توهین به او گفتم دست از زندگی من بکشد، اما او گفت: «تو همسرت را مانند زبالهای روی زمین انداختی و من آن را برداشتم باید قبل از اینها به شوهرت توجه میکردی حالا دیگر خیلی دیر شده و ...»