چرا این قدر دیر؟! جملهای که از صبح بارها و بارها شنیده بود اما نمیتوانست پاسخ دهد. انگار سخن گفتن را فراموش کرده، منتظر بود پدر بار دیگر از روی تخت بلند شود و مانند گذشتههای نه چندان دور کوتاهیهای او و خواهر و برادرانش را نادیده بگیرد و همه مشکلات را حل کند. اما صدای دستگاه تنفس مصنوعی از حکایتی تلخ خبر میدهد، این بار دیگر پدر خیال بلند شدن از تخت را ندارد. مردی با موهای جو گندمی به سمتش میآید. با دیدن او انگار قفل دهانش باز میشود و دستانش به حرکت در میآید. محکم به سینهاش میکوبد و فریاد میکشد «مگر قرار نبود دیشب پیش پدر باشی؟ باز میهمان داشتی؟ میهمان بودی یا دوباره دخترت تب کرده؟» گریهاش میگیرد....
«پدر سکته کرده دیشب، همان وقتی که فکر میکردیم تو کنارش هستی. دکترها امیدی به ماندنش ندارند، فقط یک معجزه......» به اینجا که میرسد برادرش دو دستی بر سرش میکوبد و بیآنکه جواب دهد به سمت تخت پدر میدود.
«چقدر زود دیر میشود» این را مرد جوان میگوید: «6 ماه است که مادرم به رحمت خدا رفته، از همان روز اول شیرازه زندگیمان از هم پاشید. برای اینکه پدر تنها نماند قرار شد هر هفته یکی از خواهر و برادرها پدر را به خانهاش ببرد. هفتههای اول خوب بود اما پیرمرد خسته شد از میهمان بودن و خواست مانند گذشته آقای خانه خود باشد. اما فراموشکار شده بود قرصهایش را نمیخورد یا هر قرص را دوبار میخورد. وضعیت جسمیاش بهم ریخته بود تا جایی که کارش به بیمارستان کشید. به همین خاطر تصمیم گرفتیم هر شب یک نفر کنارش بماند. اما خواهر و برادرهایم بدقولی میکنند مثل دیشب... آه بلندی میکشد و با پشت دستانش اشکش را پاک میکند. ظاهراً سرشب سکته کرده اگر همان موقع متوجه میشدیم الآن اوضاع اینقدر وخیم نبود»
... آن سوتر زنی جوان اشکهایش را با گوشه روسریاش پاک میکند، خیره به در اتاق مراقبتهای ویژه نشسته است. چشمش که به پرستار میافتد از جایش میپرد و با جملاتی بریده بریده میگوید: «خانم دکتر دستم به دامنت، نمیشه چند روز دیگر اینجا بماند؟» پرستار اما سرش را تکان میدهد و با بیحوصلگی جواب میدهد: «خانم من دکتر نیستم پرستارم کارهای هم نیستم فقط میدونم پدر شما احتیاجی به مراقبتهای ویژه نداره و باید در خانه از او نگهداری کنید. همین حالا هم سه نفر در اورژانس منتظر خالی شدن این تخت هستند» اشکهای زن جوان حالا با سرعت بیشتری بر گونههایش میغلتند. «آخه با این وضعیت چگونه او را به خانه ببرم. زخم بستر داره، پول تشک مواج و چسب و پماد سر به فلک گذاشته. ایزیلایف هم که هر روز گرونتر میشه. اصلاً همه اینها رو هم تهیه کنم چه کسی در خانه از او نگهداری کنه؟ اگر بخوام خانه بمانم و سرکار نرم هزینه درمان را از کجا بیارم؟ حقوق بازنشستگی خودش که فقط صرف هزینههای خورد و خوراک میشه، پول دارو، درمان، ایزیلایف و هزار بدبختی دیگه چی... نمیدانم چه خاکی بر سرم بریزم برادرم بیکار است و در خرج زندگی خودش مانده...»
نگاهش به نگاهم گره میخورد انگار سالهاست همدیگر را میشناسیم سعی میکند خودش را جمع و جور کند بعد ادامه میدهد: «چند روزی یک پرستار به خانه آوردم حقوق یک ماهش را پیش گرفت اما هر روز یک مشکل، یک روز میگفت پدرت غذا نمیخوره خودت بیا، روز دیگر میگفت پیرمرد همکاری نمیکنه و از همه چیز ایراد میگیره بهانه پشت بهانه، پدرم هم میگفت مدام سرش توی گوشی است و حواسش به من نیست. بوی سیگارش مرا اذیت میکنه و دست پختش افتضاحه... نمیدانم چه کار باید بکنم.»
این داستان بسیاری از خانوادههاست. مادران و پدرانی که در دوران سالمندی تنها به انتظار محبت فرزندانشان نشستهاند و فرزندانی که نامهربان نیستند اما مشغله فراوان زندگی سخت و پرهیاهوی امروزی توان مدیریت دو خانواده را از آنها گرفته است. خانههای کوچک امروزی در حالی امکان زندگی راحت برای دو خانواده را سلب کرده که بسیاری از سالمندان نمیتوانند به تنهایی زندگی کنند و برای گذران امور روزمره نیاز به همراهی دلسوز دارند که البته توان مالی پرداخت هزینههای مراقبتی را هم داشته باشند.
تنها ماندن سالمندان در خانه نه تنها ممکن است تهدیدی برای سلامتی آنها باشد بلکه کم نیست اخباری که در صفحه حوادث روزنامهها در مورد دزدی از خانه سالمندان تنها میخوانیم. مادربزرگی که قربانی طمع همسایهاش میشود و یا پدر بزرگی که به خاطر اعتماد به پیک سوپرمارکت قربانی چند صدهزار تومانی نام میگیرد.
محمد رضا صوفینژاد، مدیر عامل آسایشگاه خیریه معلولان و سالمندان کهریزک با تأیید صحبتهای گفته شده میگوید انواع بیماری از یک سنی به بعد سراغ سالمند میرود و این مقطع از زندگی دوران کمبودها و مشکلات است و به تبع آن نگهداری و مراقبت در سختترین شرایط دوران زندگی کار سادهای نیست، اما با وجود این باید برای اعضای خانواده جاذبههایی را ایجاد کنیم که راغب به نگهداری سالمند در خانه شوند. تمام کارشناسان و مسئولان ذیربط تنهایی دوران سالمندی را بزرگترین مشکل اعلام میکنند و مرتفع کردن نیازهای روانی سالمندان را حائز اهمیت میدانند. مدیرعامل آسایشگاه کهریزک بیان میکند در مناطق مختلف شهرها باید مراکزی در نظر گرفته شود که سالمند بتواند از صبح تا بعدازظهر اوقات فراغتش را در آنجا سپری کند. وی درباره سالمندان آسایشگاه هم از مردم میخواهد وقت بیشتری را برایشان بگذارند حتی در حد گوش دادن به حرفهایشان چون باعث میشود آنها از نظر روانی تخلیه شوند. البته باید گفت در کنار اوقات فراغت و برطرف شدن نیازهای عاطفی و روانی باید نیازهای پزشکی و هزینههای درمان سالمندان را بویژه در شرایط سخت اقتصادی فعلی در نظر داشت و مسئولان باید راهکاری برای کاهش فشار وارده بر این قشر در نظر بگیرند. صوفینژاد میافزاید: مهمترین دغدغه سالمندی در زمینه بیماری و درمان بحث بیمه است که بخش اعظمی از نیازهای سالمندان را تأمین میکند و شاید این باعث شود خانوادهها هم تمایل برای نگهداری سالمند داشته باشند. اغلب سالمندان با مشکلات عدیدهای از جمله بیاختیاری ادراری، زوال عقل، دمانس و... دست و پنجه نرم میکنند که این روند منجر به ایجاد اختلال در بهداشت فیزیکی و روانی خانواده میشود. وی میگوید: در حال حاضر زندگی در آپارتمانهای کوچک سختتر شده و یک خانواده در چنین شرایطی قادر به نگهداری از یک سالمند در یک فضای کوچک نیست و بسیاری از خانوادهها برای حل این مشکل دست به دامن آسایشگاهها میشوند، مدیرعامل کهریزک در این باره میگوید به سالمندان آسایشگاه سر بزنید چرا که اگر آنها احساس کنند رها شدهاند بهم میریزند و شرایط روحی و جسمیشان تحت تأثیر قرار میگیرد، اما در سالهای نه چندان دور پدربزرگ و مادربزرگها در کنار خانواده و فرزندان خود زندگی میکردند و کمتر سالمندی به مراکز نگهداری سپرده میشد، اما با تغییر سبک و شرایط زندگی برخی از خانوادهها که از عهده نگهداری پدر و مادرهایشان برنمیآیند اخیراً آنها را به خانه سالمندان میسپارند.
نیره احمدی، مدیر آسایشگاه پارک وی میگوید در حال حاضر سالمند سالم هم به مراکز نگهداری ارجاع داده نمیشود و اغلب سالمندانی که به مراکز سپرده میشوند یا خانواده از رفتارها و برخوردهای آنها راضی نیست یا مشکل اصلیشان آلزایمر است. البته در این میان هستند سالمندانی که با این نوع از مشکلات هم دست و پنجه نرم نمیکنند و فقط از لحاظ جسمی دچار مشکلات اندکی هستند، اما باز مشاهده میشود بعضاً برخی از این سالمندان هم در آسایشگاهها زندگی میکنند! احمدی بیان میکند این دسته از سالمندان هم عمده مشکلشان تنهایی است و در صورت فراموشی از سوی اعضای خانواده اثرات منفی روی جسم و روان آنها گذاشته میشود. البته میتوان از مزایای زندگی سالمندان در مراکز به چکاپ روزانه آنها توسط پزشک و همچنین نوع تغذیه متناسب با ذائقه و بیماریهای فرد اشاره کرد، اما با این تفاسیر به گفته مدیر آسایشگاه پارک وی بهترین جا برای سالمندی که مشکلی ندارد خانه است، اگرچه برخی از سالمندان به ناچار سر و کارشان به خانههای سالمندی میافتد و رسیدگی به آنها هم در این مراکز بهتر صورت میگیرد، اما خانوادهها باید در نظر داشته باشند که پدر یا مادرشان را برای همیشه ترک نکنند. در مقایسه با دنیا باید گفت سالمندان در ایران در مقطع سالمندی از رفاهیات کافی برخوردار نیستند آنطور که احمدی بیان میکند ما دو نوع سالمند داریم؛ سالمندانی که توسط اعضای خانوادههایشان به مراکز سپرده میشوند و حقوق و دفترچه بیمه دارند که اگرچه بیمه هم کفاف هزینههای درمان آنها را نمیدهد، اما باز دارو و آزمایشهایشان توسط پزشک در دفترچه نوشته میشود، اما هستند سالمندانی که توسط دادستانی به بهزیستی ارجاع داده میشوند و این سازمان هم سالمندان را بین مراکز نگهداری تقسیم میکند، این گروه گاه دفترچه بیمه و حتی شناسنامه ندارند و برای هزینههای درمان خود بشدت دچار مشکل هستند، وزارت بهداشت هم در این زمینه همکاری لازم را ندارد به عنوان نمونه اگر سالمندی بخواهد عمل آب مروارید انجام دهد بیمارستان همکاری لازم را با فرد انجام نمیدهد و در نهایت این هزینهها باید توسط مراکز یا خیرین پرداخت شود.
گزارش از: پرستو رفیعی/الهه زارعی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.