راز جاودانگی مولانا

میزگردی با حضور مولوی‌پژوهانی از ترکیه و افغانستان
کد خبر: ۸۸۱۴۴۱
|
۰۷ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۳ 26 February 2019
|
21205 بازدید

برای برخی بزرگان فرهنگی نمی‌توان هیچ محدودیتی قائل شد، چراکه آثار آنان فراتر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی به دیگر نقاط جهان هم راه می‌یابند. در باب مولانا هم چنین است، آنقدر که اغلب مولانا پژوهان جهان که سال‌های بی‌شماری از عمر خود را بر سر شرح و تصحیح آثار او گذاشته‌اند تأکید دارند که این شاعر و عارف مشهور قرن هفتم هجری، خالق آثاری است که نه تنها موفق به درنوردیدن مرزهای جغرافیایی و محدودیت‌های زبانی شده بلکه به دایره زمان و مکان دوران زندگی‌اش هم محدود نمانده و همچنان برای مخاطبان به گونه‌ای است که گویی خالق آنها در زمان حاضر زیسته و متون نظم و نثر خود را برای انسان امروزی سروده و نوشته است.

این تنها گفته ما ایرانیان، ترک‌ها، افغان‌ها یا حتی تاجیک‌ها که به نوعی خود را در پیوند با مولانا می‌دانیم نیست، بحثی است که اغلب محققان ادبی، بویژه در حوزه شرق شناسی و ادبیات به آن معترف هستند و تأکید دارد که مولانا شاعری فراملیتی است. در چنین شرایطی شاید این سؤال برای علاقه مندان آثار مولانا طرح شود که مولانا و آثار او چه دارد که حتی با وجود گذشت قرن‌ها، همچنان مورد توجه جهانیان است و روز به روز هم به دایره مشتاقان اندیشه‌ها و آثار او اضافه می‌شود. طی ماه‌های گذشته گفت‌و‌گوهایی با برخی مولوی پژوهان پیشکسوت کشور خودمان از جمله استادمحمدعلی موحد و همچنین توفیق سبحانی داشتیم که مشروح آن را پیش‌تر در اختیارتان قرار داده‌ایم،

این بار به سراغ چند تن از مولوی پژوهان ترکیه و افغانستان رفتیم تا نظر آنان را هم با شما درمیان بگذاریم؛ این مولوی پژوهان هفتم و هشتم دی ماه زمستان جاری برای حضور در هشتمین همایش «مهر مولانا» مهمان مؤسسه سروش مولانا شده بودند. پروفسور«عدنان قارا اسماعیل اوغلو»، استاد زبان فارسی در دانشگاه «قریق قلعه» ترکیه، پروفسور «علی تمیزال» رئیس گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سلجوق ترکیه و رئیس «انستیتوی تحقیقاتی مولانا»، «سرو رسا رفیع زاده» استاد دانشگاه پژوهشگر افغان زبان و ادبیات فارسی و «اسدالله شعور» استاد دانشگاه و محقق ادبیات شفاهی مقیم کانادا اساتیدی هستند که دراین میزگرد حضور داشتند. نکته قابل توجه در گفته‌های این مولانا پژوهان ترکیه و افغان در تأکیدی بود که بر تصاحب‌ناپذیر بودن چهره‌های مطرح فرهنگی همچون مولانا داشتند، آنان چنین اقداماتی را نتیجه درک نادرست از اندیشه‌های والای بزرگان فرهنگی- ادبی و حتی علمی می‌دانند و معتقد هستند که مولانا نه ایرانی، نه ترک و افغان و نه حتی تاجیک است، او به افرادی تعلق دارد که به درک درستی از اندیشه‌ها و گفته‌هایش دست یافته باشند، اندیشه‌ای که برخلاف امروز خبری از مرزبندی‌های سیاسی، ملی و زبانی در آن نیست و مهم‌ترین تأکیدش بر گسترش صلح و دوستی در جهان است، آنچنان که خود مولانا هم در جایی گفته: «در بزمگاه وحدت‌یابی هر آنچه خواهی». آنان امیدوار هستند مولانا و بزرگانی همچون او موفق به گستراندن پرچم صلح میان کشورها و از سویی کنار زدن سنگینی سایه سیاست از فرهنگ و ادبیات شوند.

«ایران»: گفت‌و‌گو را با این سؤال آغاز کنیم که چرا با وجود تولد و درخشش شاعران مطرح بسیار در این منطقه جغرافیایی، مولانا برخوردار از جایگاه متفاوتی است و اینچنین موفق به عبور از مرزهای جغرافیایی شده؟ اشعار و اندیشه‌های او چه ویژگی خاصی دارد؟

سرو رسا رفیع زاده: برخی اندیشه‌ها آنچنان والا هستند که تمام مرزهای قومی، فرهنگی و حتی سیاسی در برابر آنها بی‌معنی می‌شوند. این مسأله بویژه در خصوص افرادی همچون مولانا که فراتر از مکان و جلوتر از زمان اندیشیدند نمود بیشتری دارد. شما سری به متون و اشعار به جای مانده از مولانا که بزنید با ردپای پررنگی از مسائل دنیای مدرن امروز روبه‌رو می‌شوید، این مهم‌ترین دلیلی است که توجه جهانیان به آثار مولانا را در پی داشته است.

عدنان قارا اسماعیل اوغلو: سؤال بسیار مهمی است، اینکه مولانا چه دارد که در قرن حاضر تا این اندازه مورد توجه شرقیان و حتی اروپاییان و غربیان قرار گرفته است؟ مولانا قرن‌ها قبل می‌زیسته ولی اندیشه‌ها و آثار به جای مانده از او به گونه‌ای است که انگار متعلق به همین دوران است، آنچنان که مخلوقات ادبی‌اش امروز حتی بیش از زمان زندگی‌اش مورد توجه قرار گرفته، به گمانم یکی از مهم‌ترین دلایل آن توجهی است که مولانا به انسانیت آدمی و علاقه مندی‌اش به دنیایی برخوردار از صلح و دوستی دارد. اندیشه‌های مولانا به گونه‌ای است که می‌توان از آن به‌عنوان علاجی در درمان مشکلات و گرفتاری‌های امروز جامعه بهره گرفت. از دیدگاه مولانا زندگی گذراست ولی روح ابدی و فناناپذیر. همان طور که می‌گوید: «کار مردان، روشنی و گرمی است/ کار دونان، حیله و بی‌شرمی است» ارتباطات انسانی و روابط میان افراد نکته دیگری است که مولانا توجه بسیاری به آن دارد، محبت و مهری که به عقیده او لایق آدمی و نعمتی بسیار بزرگ است توجه او تنها به مردم اطراف خودش نبوده بلکه طوری شعر گفته و نوشته که گویی هدفش همه جهانیان بوده اند؛ اندیشه‌های او حتی فراتر از دین و مذهب است و همه ساکنان این کره خاکی را شامل می‌شود.

اسدالله شعور: مهم‌ترین وجه تمایز مولانا با دیگران باوری است که نسبت به خداوند، دین و حتی فرهنگ دارد. نکته‌ای که در خصوص مولانا نباید فراموش کرد این است که او نظیر هر فرد دیگری محصول شرایط روزگار خود است. مولانا در دورانی مقارن با حمله چنگیز متولد می‌شود و دوران کودکی در شرایطی سپری می‌شود که لشکر مغول به آسیای میانه پیشروی می‌کند. آنچنان که در دوران نوجوانی به اجبار از زادگاه خود فاصله می‌گیرد، متأسفانه مغول‌ها در آن روزگار هرچه بیشتر به خراسان نزدیک می‌شوند آثار منفی بیشتری بر ساختارهای فرهنگی و اساس زندگی مردم این منطقه برجای می‌گذارد. مغول‌ها منجر به بروز ناامیدی در زندگی مردم می‌شوند، تاحدی که فرهنگ و عرفان هم با آسیبی جدی روبه‌رو می‌شود و حتی عرفان نظری شکلی سطحی پیدا می‌کند. یکی از تفاوت‌های مهم مولانا با دیگر شاعران را می‌توان در تفکر عرفانی او و مبارزه‌ای دانست که در جهت بهبود درک مردم نسبت به اصل و هدف دین آغاز کرد. او تلاش کرد بگوید که دینداری تنها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست، از همین رو می‌توان گفت که او از عرفان اسلامی ظهور کرده است. مولانا دست به حرکتی انقلابی زد و تلاش کرد بگوید گرویدن به تصوف و عرفان، کناره‌گیری از دنیا نیست، بلکه باید در میان مردم زندگی کرد و با مشکلات مبارزه کرد. اما اینکه چرا مولانا بیش از دیگر شاعران این محدوده جغرافیایی موفق به جلب نظر جهانیان شده سؤالی است که باید در افکار او جست. بخش مهمی از این محبوبیت تحت تأثیر بحران دنیای امروز است، از حدود یک ربع قرن قبل جهان تک‌قطبی شد و همین منجر به شکل‌گیری تفاوت‌های بسیاری در زندگی‌مان شد. از سویی در قرن تکنولوژی زده حاضر شاهد گسترش انواع و اقسام آسیب‌های فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی بر زندگی مردم هستیم. فشار روانی وارده از این شرایط به روح و روان افراد منجر به آن شده که در تلاش برای یافتن پناهگاهی برای خود برآیند، هر چند که شکل این مشکلات بنابه شرایط هر کشوری با دیگری تفاوت داشته و دارد. انسان امروز شفای مشکلات خود را در مولانا و آثارش یافته و این مهم‌ترین دلیل گسترش افکار و اندیشه‌های مولانا در جهان است.

علی تمیزال: از روزگار گذشته تا به امروز، طی گذشت سالیان دراز هزاران شاعر زیسته‌اند که مخلوقات ادبی بیشماری به یادگار گذاشته‌اند، افرادی که برخی از آنها در روزگار خود به شهرت بسیاری دست یافتند اما موفق به عبور از محدوده زمان نشدند. در این بین افکار بزرگانی همچون مولانا حتی به روزگار ما هم رسیده و نه تنها در ترکیه، ایران و افغانستان، بلکه در همه جهان اعتبار زیادی یافته است. اما چرا؟ چون مولانا همواره تأکید داشته که من دنباله رو و بنده قرآن هستم. افکار و اندیشه‌های مولانا از قرآن و گفته‌ها و سنت‌های پیامبر اسلام سرچشمه گرفته است، با این حال او نه تنها در میان مسلمانان، بلکه در بین همه مردم جهان مشهور شده و محبوبیت یافته است. امروز نه تنها شرقیان، بلکه حتی غربیان جایگاه والایی برای افکار او قائل هستند، چراکه او تأکید بسیاری به برقراری صلح و دوستی میان مردم دارد. مولانا تنها برای خود یا معرفی خودش شعر نگفته، او برای رضای خدا در این عرصه کار کرده و راهی برای رسیدن به پروردگار هستی را پیدا کرده است.

«ایران»: در غرب هم اثر ارزشمندی همچون «کمدی الهی» دانته را داریم، در آن هم بحث عرفان، منتهی از دیدگاه مسیحیت مطرح است. با این حال چیزی که در خصوص کمدی الهی بیش از همه توجه ادبا را جلب کرده بحث شاعرانگی آن است. اما چرا توجه به مولانا تنها از جهت شاعرانگی آثارش نیست و عرفان و اندیشه‌های نهفته در مخلوقات ادبی‌اش اینچنین مخاطبانش را مجذوب خود ساخته است؟

تمیزال: چرا که پیام مولانا، منبعی الهی داشته، اما الهی نامه نیست؛ سرچشمه پیام او همان‌طور که پیش‌تر گفتم سرچشمه گرفته از قرآن و گفته‌های پیامبر و احادیث او است. از همین رو افکارش به همه جهانیان منتقل شده و از آن استقبال کرده‌اند.

اسماعیل اوغلو: مولانا عالم است، از سویی در شاعرانگی هم جایگاه قابل توجهی دارد؛ او کلمه‌ای ممتاز برای خود برگزیده که همان «عاشقی» است. عشق در آثار او مصداق‌های بسیاری دارد، عشقی که به شیوه‌های مختلف درمیان آدم‌ها دیده می‌شود، از عشق میان دوستان گرفته تا عشق مادر و فرزند و حتی میان بندگان و خالق جهان هستی. از همین جهت می‌توان تمایز مهمی میان مولانا و دیگر شاعران مطرح جهان از جمله دانته قائل شد. او به آدم‌ها شوق داده و همانگونه که آقای شعور هم گفتند، انسان امروز نه تنها با پناه جستن به اشعار او آرامش می‌یابد بلکه حتی شاد می‌شود. اشعار او در کنار برخورداری از مضامین انسانی و عرفانی قادر به شفای روح بیمار ساکنان امروز جهان نیز هست. همان طور که جایی گفته: «هان مشو نومید خود را شاد کن/ پیش آن فریادرس فریاد کن.» او نه تنها در تلاش بوده ناامیدی حاکم بر روزگار خود را محو کند، بلکه خواهان یادآوری‌اش به انسان امروز هم بوده. «خداوند، دیو ناامیدی را به مسلخ برده و گردن زده است.» تا با رفتار خوب درصدد پربار کردن زندگی خود و از سویی سپری کردن این جهان به سوی دیار باقی باشیم.

شعور: به گمانم مسلک مولانا در عرفان و تدین با دیگر عرفا تفاوت دارد. مولانا عارف است، او مخاطبان خود را از خداوند نمی‌ترساند، نمی‌گوید اگر فلان واجب را انجام ندهی خداوند تو را به دورخ می‌افکند یا فلان مجازات در انتظارت است. چیزی که اساس تفکر مولانا را شکل داده عشق است.در دینمان اینگونه آمده که اگر واجبات دینی‌مان را انجام بدهیم مستحق پاداش دنیوی و اخروی خواهیم بود؛ او در بیان این مسأله از ابزار ترس استفاده نکرده، بلکه تأکید کرده انجام واجبات دینی باید از روی احساس وظیفه و عشق به خدا باشد نه از روی ترس و ناچاری. مولانا در عصری زندگی می‌کرده که عارفان بزرگی همچون شیخ نجم‌الدین کبری در جبهه مقاومت فعالیت داشتند. او بزرگ‌ترین عارف‌مان در منطقه خوارزم به شمار می‌آمد. اما دست به راه‌اندازی جبهه و مبارزه مسلحانه علیه مغولان زد و در نهایت هم جان خود را از دست داد. دیگر عرفای بزرگ آن روزگار هم تحت تأثیر شرایط از بین رفتند و عرفان به مرور به قهقرا رفت، چراکه از وجود کسی که رهبری‌اش را به دست گیرد محروم بود. در چنین اوضاع نابسامانی می‌بینیم که مولانا چطور قیام می‌کند. او خداوند را عاشقانه می‌پرستید و با دیگر صوفیان گوشه گیر تفاوت بسیاری داشت. به عقیده من یکی از مسائلی که منجر به موفقیت مولانا در روزگار معاصر شده این است که او زاهدی خشک مسلک نیست. از همین رو همانقدر که ما مسلمانان با افکار مولانا ارتباط برقرارمی کنیم پیروان دیگر ادیان هم آن را درک کرده و از خواندن آثارش لذت می‌برند؛ حتی بیش از ما، مولانا و جایگاه او را ارج می‌نهند.

رفیع زاده: در ارتباط با مثنوی و دیگر آثار مولانا باید به چند نکته توجه کرد؛ نخست اینکه روزگار زندگی مولانا با دانته تفاوت بسیاری دارد. زمان خلق کمدی الهی به نوعی همزمان با دوران انحطاط غرب، سانسور عقاید و اختناق فکری است؛ روزگاری که کسی جرأت نوشتن به زبانی جز لاتین را نداشت. با این حال دانته جسارت به خرج داده و به ایتالیایی، زبان بومی خودش دست به تألیف شاهکاری که به آن اشاره کردید می‌زند.این در حالی ست که دوران مولانا از جهاتی شبیه شرایط زندگی دانته است اما تفاوت‌هایی هم دارد؛ زبان فارسی که مولانا به اوج آن دست یافته است با ممنوعیتی روبه‌رو نیست. باید ببینیم چه چیزی باعث شده اقبال مردم به مثنوی بیش از کمدی الهی باشد. البته نباید فراموش کرد که کمدی الهی هم برخوردار از اندیشه‌هایی والا، بزرگ و انسانی است اما چرایی اقبال به مثنوی را باید در شرایط زندگی انسان امروزی و اوضاع و احوال انسان عصر مولانا بررسی کرد. مشکلات انسان امروز چه در دنیای ماشینی غرب و چه در دنیای کشورهای جهان سوم(هرچند باوری به این تقسیم ‌بندی‌ها به جهان دوم و سوم ندارم) کم از دوران مولانا ندارد. بنابراین مؤلفه‌هایی که در اندیشه‌های مولانا منجر به این استقبال شده به گمانم از دوچیز نشات می‌گیرد؛ نخست عشق و دوم امید که تبدیل به مأمنی برای ساکنان امروزی جهان شده است. در آن روزگار زندگی این دو شاعر بزرگ جنگ‌های صلیبی یا جنگ‌های خانمان برانداز مغول با مردم کاری می‌کند که به شعر پناه ببرند، هرچند که همچنان درگیر جنگ‌های مذهبی از سوی گروه‌های افراطی هستیم که کمتر از آن روزگاران قربانی نمی‌گیرد. البته از این نکته هم نباید صرف نظر کرد که مولانا در این رابطه اندیشه‌هایی بلندمرتبه‌تر از دانته را مطرح می‌کند. دانته در حوزه فرهنگی و دینی مسیحیت حرفش را به مخاطب می‌زند درحالی که مولانا فراتر از دین و مذهب به گفت‌و‌گو با مخاطبان خود می‌نشیند. همان گونه که می‌دانیم و دیگر بزرگان حاضر در این جلسه هم گفتند پایه و اساس اندیشه مولانا بر قرآن است، همان طور که در آیه 64 سوره «آل عمران» آمده بیاییم با هم در «الا نعبد الا الله» متفق شویم. تمام گروه‌ها و ادیان به یک مستمسک چنگ بزنیم؛ به عدل رفتار کنیم و به جز یک معبود نپرستیم. این نزدیکی ادیان به همدیگر را سبب می‌شود و همان ندایی است که مولانا هم سرمی دهد و خطاب به مسلمانان و دیگر ادیان الهی می‌گوید که به سراغ چیزی بروند که در آن شریک هستند و از مسائلی که آنان را از هم دور می‌سازد دوری کنند. از همین رو شاید حتی نتوان مولانا و دانته را مقایسه کرد.

بسط و شیوع تفکرات مولانا بواسطه این امر است که اثر خوب بالاخره راه خود را پیدا می‌کند یا اینکه باید اهمیت بسیاری برای افرادی همچون نیکلسون در معرفی مولانا به دیگر کشورها و علاقه مندان قائل بود؟

تمیزال: مولانا تنها به 100 سال گذشته محدود نمی‌شود چراکه بیش از هشتصد سال است که از مولانا و آثار و اندیشه‌های او بهره می‌بریم. بویژه در قلمرو فرمانروایی عثمانی طی سال‌های بسیار آثار پژوهشی متعددی در زمینه آثار مولانا منتشر و گاه ترجمه شده است. از اوایل قرن بیستم نه تنها در این قلمرو، بلکه در دیگر کشورهای اروپایی یا حتی در شمال آفریقا و خاورمیانه، مولوی خانه‌هایی دایر شده‌اند که به دانشگاه‌های امروزی شباهت دارند و در زمینه آموزش و انتشار اندیشه‌های مولانا به دیگر بخش‌های جهان همچون مدرسه‌ای اثرگذار عمل کرده‌اند. از همین رو شاهد شکل‌گیری گروه‌ها و افرادی با عنوان مثنوی خوان هستیم که منجر به راه‌اندازی سبکی در مثنوی خوانی شده‌اند.از اوایل قرن بیستم که نیکلسون به سراغ مثنوی رفت و دست به آن تصحیح مشهور زد توجه بسیاری از علاقه مندان ادبیات را به این اثر سترگ جلب کرد، هرچند که قبل از نیکلسون هم افراد دیگری به سراغ مثنوی رفته بودند. البته شکی نیست که ترجمه مثنوی به انگلیسی تأثیر بسیاری در شناساندن آن به جهانیان داشته، هرچند که در ایران، ترکیه و پاکستان و برخی دیگر کشورها پیش از او هم کارهای ارزشمندی انجام شده بود.بعد ازمعرفی نیکلسون از مثنوی در کشورهای اروپایی، این مسیر حتی در کشوری نظیر ایران هم جدی‌تر ادامه پیدا کرد، زنده یاد بدیع الزمان فروزان فر دست به تصحیح دفترهایی از مثنوی زد اما عمرش کفاف نداد و موفق به اتمام کار نشد. کاری که نیکلسون انجام داد منطبق بر استانداردهای جهانی بود و از سویی به ما فرصتی برای مقابله آن با دیگر نسخه‌ها در اختیارمان گذاشت.آنچنان که اغلب مصححان و محققان در کارهای علمی و آکادمیکی که در خصوص مثنوی انجام داده‌اند بهره بسیاری از تصحیح او گرفته‌اند.

شعور: بی شک کاری که نیکلسون در خصوص مثنوی انجام داده نه تنها در جهان غرب، بلکه در حیطه کشورهای منطقه هم بسیار اثرگذار بوده است.البته اروپاییان پیش از نیکلسون هم با افکار مولانا آشنا بودند.در افغانستان، زادگاه مولانا و در شمال هند چند حرکت مولاناشناسی وجود داشته و دارد.نخست افرادی بوده و هستند که به‌صورت علمی در خصوص آثار مولانا کار می‌کنند، عبداللطیف عباسی از آن جمله است که سال‌ها در ارتباط با مثنوی و مولانا دست به تحقیق زده است. او چندین قرن قبل تصحیحی بر اساس هشتاد نسخه مثنوی انجام می‌دهد و نسخه‌ای واحد در اختیار مولانا پژوهان قرار می‌دهد. در میان مردم عادی اما دو شیوه وجود داشت، یکی مراسمی بوده که هر سال در خانقاه‌ها برای مولوی به پا می‌شده و دیگری مولوی خوانی‌هایی بوده که به شکل هفتگی در خانقاه‌ها برگزار می‌شد. در افغانستان شیوه خاصی از مثنوی خوانی رایج است که برخوردار از لحن خاصی است، لحن موسیقایی ندارد اما سبک خاص خودش را دارد. بخشی از آشنایی اروپاییان با مثنوی از طریق سفر به کشورهایی نظیر افغانستان و حضور در این مثنوی خوانی‌ها بوده است. از سوی دیگر در قرن نوزدهم، ده‌ها سال پیش از تولد نیکلسون، انجمن سلطنتی لندن دست به دایر کردن انجمن آسیایی بنگال زد، با اینکه هدف اصلی کمپانی هندشرقی استعمار بوده اما این انجمن در حیطه فرهنگ و ادب کارهای باارزشی انجام داد که کار روی آثار مولانا هم از جمله آنها است، ازهمین رو تأکید می‌کنم که قبل از نیکلسون هم غربیان با مولانا و مثنوی آشنا بودند.

اسماعیل اوغلو: به هیچ وجه نمی‌توان منکر کار بزرگی شد که نیکلسون در ارتباط با مثنوی انجام داده، آنچنان که از یکصد سال قبل تا به امروز مولوی پژوهان همچنان ممنون فعالیت‌های او هستند، چراکه او آغازگر کار علمی مهمی در تصحیح این اثر مهم بود. او برای تصحیح مثنوی از نسخه‌های معتبری بهره گرفته، البته نباید فراموش کرد که دراین راه علمای ایرانی و ترک هم یاری بسیاری به او در جهت دسترسی‌اش به نسخه‌های مذکور رسانده‌اند. با این حال تا قبل از نیکلسون شاهد ترجمه تمامی متن مثنوی به انگلیسی نبوده‌ایم و از این بابت او کار بسیار مهمی انجام داده است. البته در غرب پیش از نیکلسون هم برخی دست به ترجمه ابیات و همچنین غزلیاتی از مولانا زده بودند و از همین رو این شاعر و عارف بزرگ برای غربیان چهره ناآشنایی نبوده است. استاد محمدعلی موحد هم بتازگی دست به تصحیحی انتقادی از مثنوی زده که آن هم کار باارزشی است اما همچون کار نیکلسون آخرین تصحیح نیست و ان شاءالله که این راه همچنان ادامه پیدا کند. مثنوی از جمله آثاری ست که به تصحیح مکرر آن و مقابله نسخه‌های موجود از آن در زمان‌های مختلف نیاز داریم.

پس با این گفته که برخی معتقدند کار نیکلسون حجت را بر مولوی پژوهان تمام کرد و دیگر نیازی به تصحیح آن نیست، مخالفید؟

اسماعیل اوغلو: اعتقادی به این که حجت بر مثنوی پژوهان تمام شده ندارم، چون نیکلسون هم از اواسط تصحیح خود به نسخه قونیه دست پیدا کرد. از سوی دیگر زمانی که او دست به تصحیح و شرح مثنوی زده از امکانات گسترده‌ای همچون حالا برخوردار نبوده است. نکته دیگری که نمی‌توان از آن صرف نظر کرد این است که هر یک از بزرگان مولانا پژوه با دیدگاه خاص خود به سراغ آثار این شاعر و عارف بزرگ می‌روند. کار به روی متن مثنوی حتی در زمان مولانا هم ادامه داشته، آنچنان که گویا حتی خود مولانا هم تصحیحی از مثنوی انجام داده و بعد از او هم سلطان ولد خلف صدق مولانا دست به تصحیح برخی بیت‌ها می‌زند. گویا در عصر مولانا یا نزدیک به رحلت او، سلطان ولد حقی مبنی بر تصحیح برخی کلماتی داشته که در آن دوران چندان رواج نداشته است.

رفیع زاده: قبل از هرچه، باید بگویم که در تصحیح متون ادبی کهن، بویژه مثنوی هیچ پایانی وجود ندارد، بنابراین این گفته که نیکلسون حجت را در تصحیح مثنوی تمام کرده کاملاً غیراصولی است؛ چراکه هنوز نسخی در برخی کتابخانه‌ها وجود دارد که ممکن است توجه مولوی پژوهان را به خود جلب نکرده باشد. هر یک از این نسخ در صورت بررسی قادر به برطرف کردن یکی از نقاط ابهام مثنوی خواهند بود. هنوز از وجود هزاران نسخه خطی برخوردار هستیم که کاری در خصوص آنها انجام نشده است. با هر تصحیحی می‌توان قدمی رو به جلو برداشت اما اینکه بگوییم این راه تمام شده اشتباه است. در ارتباط با تاریخ بیهقی و تصحیحی که علی اکبر فیاض انجام داد هم همین حرف را می‌گفتند اما بعد از آن نسخه‌های معتبرتری پیدا شد و محمدجعفریاحقی هم تلاش کرد و تصحیحی کامل تر از فیاض انجام داد. البته از این گفته من نباید این گونه برداشت کرد که قصد نادیده گرفتن کاری که نیکلسون انجام داده را دارم، بلکه تأکید دارم بجز نیکلسون افراد دیگری هم بوده‌اند که کارهای ارزشمندی درباره آثار مولانا انجام داده‌اند. بگذارید به نکته دیگری درباره سؤال ابتدای گفت‌و‌گو اشاره کنم، چه فرقی میان مولانا با دیگر شاعران این منطقه وجود دارد که او با چنین اقبالی روبه‌رو شده است. بگذارید به شاهنامه اشاره کنم، شکی نیست که شاهنامه هم اثری بسیار مهم و بزرگ است اما از آنجایی که اثری حماسی و خاص جغرافیایی ایران است در کشورهای دیگر تنها به حلقه علاقه مندان جدی ادبیات بویژه در عرصه‌های شرق شناسی و ایران شناسی محدود مانده و به میان مردم عادی راه نیافته است. هر چند که همه افرادی که با آن آشنایی دارند از شاهنامه به‌عنوان اثری شاخص یاد می‌کنند، درست مانند «ایلیاد و ادیسه» هومر که بی‌شک شاهکاری بزرگ است اما برای غیر یونانیان جذابیت چندانی ندارد. اندیشه‌های خیام و حافظ هم مانند مولانا تنها به طبقه نخبگان ادبی محدود نشده و میان مردم هم راه یافته است. البته در ارتباط با این دو هم نمی‌توان نقش فیتزجرالد و گوته را در معرفی آنان به جهانیان نادیده گرفت، درست مانند تلاشی که نیکلسون انجام داد.

نکته دیگری که همواره در ارتباط با مولانا مطرح می‌شود این است که ما قادر به شناخت مولانا نیستیم مگر شمس را بشناسیم و همین طور بالعکس این گفته را. با این تفاسیر تا به امروز چقدر موفق به شناخت خوبی از شمس شده اید؟
تمیزال: این گفته درستی است، شناخت شمس بدون مولانا و شناخت دقیق مولانا بدون شمس ممکن نیست. هرچند که در این رابطه برخی کج فهمی‌ها در خصوص رابطه شمس و مولانا مطرح است، آنچنان که تأکید غربیان بر وجود رابطه همجنس‌گرایی میان این دو است. هرچند که چنین مسأله‌ای برای ما پذیرفته نیست. پژوهشگران اروپایی و افرادی که درخصوص شمس تبریزی کار می‌کنند، روابط این دو را متفاوت از واقعیتی که ما به آن معتقد هستیم توضیح می‌دهند.

فکر نمی‌کنید این تصور اشتباه ناشی از شناخت کم غربیان از این دو عارف بزرگ است؟

تمیزال: به گمانم غربیان تصورشان از عشق میان این دو، عشق مادی ست، در صورتی که ارتباط آنان برمبنای عشقی والا و عرفانی بوده؛ عشقی که در نهایت منجر به تبدیل انسان به فردی کامل می‌شود. شما به سراغ هجده بیت نخست مثنوی که بروید با تبلوری از عشق الهی در آنها روبه‌رو می‌شوید.غربیان موفق به عبور از معنای ظاهری این ابیات نشده‌اند، آنان گویا به‌دنبال چیزهای دیگری هستند و برداشت هایشان هم برهمین اصل استوار شده است. نمی‌دانم چرا، اما غربیان از هر راهی برای تهمت به شرقیان دریغ نمی‌کنند. بگذارید به سؤال قبل بازگردم، در ترکیه، بویژه در دانشگاه‌های ما در ارتباط با تصحیح و شرح‌های مثنوی کارهای زیادی انجام می‌دهند که تنها به مقطع کارشناسی ارشد محدود نمی‌شود و رساله‌های دکترا را هم شامل می‌شود. در همین رابطه کارهای متعددی انجام می‌دهیم، یکی اینکه تلاش می‌کنیم به سراغ نسخه‌هایی برویم که تا به امروز کاری در خصوص‌شان انجام نشده و آنها را با دیگر نسخه‌ها مقابله کنیم، در همین رابطه گاه از نسخه نیکلسون هم استفاده می‌کنیم. علاوه بر این شرح‌هایی که بر مثنوی نوشته شده را هم مقابله می‌کنیم. خانم رفیع‌زاده گفتند همچنان نسخه‌های بسیاری از مثنوی موجود است که یا کشف نشده‌اند یا درباره آنها کاری نشده، من هم معتقدم با وجود کارهای ارزشمندی که در خصوص مثنوی انجام شده هنوز این راه ادامه دارد و به پایان نرسیده است.در انستیتو تحقیقاتی مولوی شناسی دانشگاه سلجوق دست به مقابله نسخه‌هایی می‌زنیم که هنوز کاری در ارتباط با آنها انجام نشده است تا موفق به برطرف کردن ابهامات موجود در مثنوی بشویم و همچنان از تصحیح‌های دیگر بزرگان هم استفاده می‌کنیم. به طور حتم در کشور افغانستان هم تصحیح‌ها و شرح‌هایی بر مثنوی نوشته شده، البته کارهایی که در ایران انجام شده در دسترس‌تر است. دوستان مولوی پژوه ایرانی معمولاً ما را هم در جریان کارهایی که اینجا انجام می‌شود می‌گذارند. اما معمولاً اطلاعی از کارهایی که تاجیک‌ها و افغان‌ها انجام می‌دهند نداریم. بگذارید باز هم به تأثیری که نیکلسون در معرفی مولانا بر غربیان داشته اشاره کنم.نیکلسون تنها در معرفی مولانا به غربیان مؤثر نبوده، او در ایران هم نقشی جدی ایفا کرده، آنچنان که بعد از درگذشت نیکلسون، زنده یاد بدیع الزمان فروزان فر شعری چهل و چهار بیتی سرود که آن را به هنگام مکاتبه با «فریدون نافذ اوزلوق»، مولوی شناس قرن بیستم ترکیه منتشر کرد، ما این شعر را در ترکیه هم منتشر کرده‌ایم.

آقای شعور بواسطه اینکه مدت هاست در کانادا اقامت دارید از این بگویید که آنان چقدر با مولانا و اندیشه‌هایش آشنایی دارند؟

شعور: آشنایی مردم با مولانا و شمس را در چند شکل می‌توانم جای بدهم، گروهی در زمره علاقه مندان مولانا قرار می‌گیرند و کار چندانی به شناخت شمس ندارند، حتی می‌توان گفت که اگر هم شناختی نسبت به او دارند از دریچه نگاه مولانا است؛ حتی کاری به روابط آنان و اما و اگرهایش ندارند. اغلب مردمی که با مولانا آشنا هستند برای تسکین مشکلات و دردهای روحی زندگی در دنیای فعلی به سراغ اشعار او می‌روند. گروه دیگر آنهایی هستند که به طور جدی به سراغ تحقیق در آثار او می‌روند و دست به تحلیل آثار او و شمس با توجه به شرایط زمانی دوران زندگی مولانا می‌زنند. اما نگاه کانادایی‌ها هم به رابطه میان شمس و مولانا چندان صحیح نیست، در تعریف آنان عشق به معنای نزدیکی جسمانی ست و وقتی بحث عشق میان شمس و مولانا به میان می‌آید تصور آنان هم به سمت و سوی روابط غیراخلاقی می‌رود. در پاسخ به این افراد باید گفت مگر عشق میان والدین و فرزندان به مسائل جنسی ختم می‌شود که عشق را این گونه معنا می‌کنید! عشق و رابطه جنسی دومقوله کاملاً جدا از هم هستند که غربیان آنها را با هم اشتباه گرفته‌اند. این در حالی ست که ما افغان‌ها، ایرانیان، ترک‌ها و... نگاهمان به این عشق، مرید و مراد گونه است. البته در کشورهای خودمان هم برخی تصورات اشتباه در خصوص خود مولانا و افکارش وجود دارد که به او تهمت بی‌دینی می‌زنند.با این حال خوشبختانه بیش از 90 درصد عاشقان مولانا اهمیتی برای این حرف‌ها قائل نیستند و تنها به‌دنبال اندیشه‌های او هستند.

اسماعیل اوغلو: این تصورات اشتباه ناراحت ‌کننده‌ای است، آثاری که از مولانا چه در نظم و چه در نثر به یادگار مانده به روشنی گویای واقعیت رابطه میان این دو ادیب و عارف است. مولانا 66 هزار بیت شعر سروده، صاحب پانصد صفحه به نثر است، از سویی مقالات شمس تبریزی را هم در دست داریم. در رابطه با متن مثنوی با تردید چندانی مواجه نیستیم تنها برخی ابیات یا کلمات آن با ابهام روبه‌رو است که میزان آنها هم چندان قابل توجه نیست. تا به امروز هزاران مقاله و صدها کتاب تنها در خصوص مثنوی مولانا نوشته شده است که نشان از اهمیت آن دارد. روابط میان این دو بدون وجود هیچ نقطه کوری مشخص است، اگر خواهان شناخت شمس هستیم به طور قطع باید به سراغ آثار مولانا و از سویی خود مقالات شمس برویم.با این حال گویا در دنیای مدرن امروزی برخی خواهان ارائه تصویری خیالی و رمانتیک از این دو هستند. کنار مولانا و شمس تبریزی سلطان ولد، فرزند بزرگ مولانا هم بوده که حدود بیست سالی سن داشته است. مولانا سی و هشت ساله و شمس هم شصت ساله بوده که این اتهامات فوق را رد می‌کند! اگر مولانا نبود ما شمس را به اندازه امروز روشن و دقیق نمی‌شناختیم. جالب است که مولانا شمس را فردی روحانی توصیف کرده، شمس هم مولانا را ولی‌حقیقی آن دوران خوانده است. بواسطه آثاری که از این دو باقی مانده ما برای آنان جایگاه والایی قائل هستیم و از همین رو تأکید دارم که افکار نادرست برخی کج فهمان هیچ اعتباری ندارد.

رفیع زاده: ماجرای همجنس گراها اتفاقی است که به تازگی در جهان مدرن مطرح شده و برخی کشورها برای آنان حق و حقوقی قائل هستند. وگرنه هنوز در غرب هم خیلی از کشورهای لیبرال همچنان اعتقادی به اینگونه افراد ندارند، این مسأله در طول تاریخ وجود داشته اما بواسطه قرار گرفتن آن در دایره تابوها، همواره شکلی پنهانی داشته است. در آثار بسیاری از شاعران، بویژه در دوران سبک خراسانی ما به چنین مسائلی برمی خوریم، وقتی اشعار قدری رمز آلود‌تر می‌شوند این مسأله دچار ابهام بیشتری می‌شود که نمونه این روابط را هم می‌توان در تاریخ بیهقی آن هم بدون هیچ پرده‌ای دید. بحث همجنس‌گرایی در دوره‌ای که مولانا زندگی می‌کرده به شکل خاصی درجریان بوده که در حلقه قشر محدودی از مردم وجود داشته است. اما مسأله مهم در این بحث دو طرف رابطه هستند که یکی از آنان باید حتماً امرد(پسر نوجوان) باشد، این مسأله به صراحت در تاریخ بیهقی هم آمده که به‌دلیل مسائل اخلاقی قادر به بیان نمونه‌های آن به شکلی صریح نیستم، این پسران نابالغ به محض بالغ شدن دیگر از آن دور خارج می‌شده‌اند. این در حالی است که مولانا و شمس در سن و سالی با هم ملاقات می‌کنند که هر کدام از آنها در دوران پختگی و پساپختگی بوده‌اند. چنین فرضیه‌ای در آن سن و سال شمس و مولانا و با توجه به شرایطی که به آن اشاره شد پذیرفته نیست. از سن و سال این دو که بگذریم مولانا فردی بسیار معتقد و پایبند به اصول اخلاقی و آداب اسلامی بوده است. این تفکرات نهایت کج فهمی درباره شمس و مولانا است و از کم دانشی گویندگان آنها نشأت می‌گیرد.

شعور: بگذارید من هم به نکته‌ای اشاره کنم، ‌ای کاش طراحان چنین بحثی به این فکر می‌کردند که اگر چنین رابطه‌ای میان شمس و مولانا بوده چطور است که شمس داماد مولانا می‌شود و کیمیا را به عقد خود درمی آورد.

طی یک دهه اخیر تا جایی که از ادبیات ایران و تا حدی هم ترکیه اطلاع دارم شاهد تألیف رمان‌های مختلفی بر پایه زندگی شمس و مولانا هستیم. کارهای الیف شافاک، احمد امید و آثار اورهان پاموک نمونه‌های آن در ترکیه هستند و در ایران هم می‌توان به کار سعیده قدس اشاره کرد. تصویری که در این آثار از شمس و مولانا ارائه شده چقدر منطبق بر مطالعه و واقعیت است؟

اسماعیل اوغلو: کتاب‌هایی که به نام برخی از آنها اشاره کردید البته که کاملاً رمان و داستان هستند.به گمانم این نویسندگان بیش از آن که به‌دنبال انعکاس واقعیت در قالب رمان باشند از شمس و مولانا برای خلق آثار خود بهره گرفته‌اند. مطالعه آثار آنان گویای این است که به‌دنبال انتشار کتابی برمبنای واقعیت و اطلاعات علمی نبوده‌اند، از علاقه‌مندی مردم به شمس و مولانا مطلع بوده‌اند و درصدد بهره گرفتن از این علاقه‌مندی برآمده‌اند. بنابراین شخصیت‌های قدیمی را در کنار شخصیت‌های امروزی در داستان هایشان قرار می‌دهند و اثری جالب توجه برای مخاطبان خلق می‌کنند. این رمان‌ها موفق به جلب نظر افکار عمومی هم شده‌اند و تیراژ و بازنشرهای چندباره آنها را در پی داشته‌اند. به عقیده من کاراکترهایی که در این آثار جای گرفته‌اند چندان منطبق بر واقعیت نیستند. البته هرازگاهی شاهد انتشار برخی اطلاعات صحیح در آنها هستیم اما نه به طور کامل و صحیح. در ترکیه هم منتقدان هرازگاهی نقدهایی نوشته‌اند که شخصیت جای گرفته در فلان رمان منطبق بر شمس یا مولانا نیست. در خاطرم هست که در ترکیه رمان «عشق»خانم شافاک که در فارسی «ملت عشق» ترجمه شده یا رمان«باب اسرار» احمد امید هم برخوردار از نکات و مسائلی هستند که انطباقی بر واقعیت ندارد. در کتاب احمد امید صحنه‌ای از شهادت شمس تبریزی در قونیه به تصویر کشیده شده که داستان ساختگی است. از همین رو تأکید دارم این رمان‌ها الزاماً بر اساس واقعیت نوشته نشده‌اند بلکه نویسندگان آنها با بهره گرفتن از شخصیت‌های مورد توجه مردم درصدد جذاب شدن آنان برآمده‌اند.اگر به این آثار به‌عنوان داستان نگاه کنیم نوشته‌های جذابی هستند اما اگر افرادی خواهان شناخت شمس و مولانا از طریق این کتاب‌ها باشند باید بدانند که سخت در اشتباه هستند. البته رمان‌های دیگری هم در ترکیه بر این مبنا نوشته شده‌اند که چندان رسانه‌ای نشده‌اند.

شعور: از آنجایی که در افغانستان شخصیت مولانا از احترام بسیاری برخوردار است و مردم جایگاه تقدس گونه‌ای برای مثنوی قائل هستند با چنین نگاهی روبه‌رو نیستیم. البته نه تنها درباره مولانا، درخصوص دیگر بزرگان ادب و عرفان هم ما شاهد انتشار چنین آثاری نیستیم. برخلاف ایران و ترکیه، مردم افغانستان برای افرادی چون مولانا، بیدل و سنایی نوعی تقدس قائل هستند و آنان را فراتر از انسان‌های عادی می‌دانند.من که تا حدود پانزده-بیست سال قبل در افغانستان انتشار چنین آثاری را به خاطر ندارم، مگر در این سال‌ها که از افغانستان رفته‌ام جوانان چنین جرأتی به خرج داده باشند. حتی در دوره‌هایی که حکومت‌های مخالف دین اسلام در افغانستان حکمرانی کرده‌اند هم کسی جسارت نوشتن چنین آثاری را نداشته است.

تمیزال: ارتباط رمان‌ها و داستان‌ها با واقعیت‌ها و شخصیت‌های تاریخی هیچ تضادی ندارد، مگر نویسنده به شیوه‌ای بنویسد که مخاطب را به بیراهه بکشاند. وگرنه همانگونه که استادم، آقای اوغلو هم فرمودند رمان‌هایی که با استفاده از ماجراهای تحریف شده شکل و شمایلی عاشقانه پیدا می‌کنند به واقعیت‌های تاریخی لطمه می‌زنند و من هم با آنها موافق نیستم. اینکه اهالی ادبیات در خلق آثار خود به سراغ شخصیت‌های تاریخی-فرهنگی بروند ایرادی ندارد منتهی باید حواسشان باشد که واقعیت تحت تأثیر تخیل آنان از میان نرود.

در خلال صحبت‌ها، همه بزرگواران از کارهایی که مولاناپژوهان در کشورهای مورد بحث ما انجام داده‌اند صحبت کردید، تعامل فرامرزی میان فعالان این بخش از ادبیات به چه شکلی است؟

اسماعیل اوغلو: خوشبختانه ارتباطات میان دانشمندان ترک و ایرانی در سال‌های اخیر خیلی بیشتر از گذشته شده است. همایش‌های مختلفی درایران ترتیب داده می‌شود که معمولاً در جریان آنها قرار می‌گیریم و از سویی با مولوی شناسان ایرانی هم آشنایی داریم، ازجمله این همایش‌ها می‌توان به «همایش مهر» مولانا اشاره کرد که بهانه‌ای برای حضور ما در ایران و تعامل بیشتر با دیگر مولانا پژوهان را فراهم کرد. علاوه بر این در سال‌های اخیر در جریان فعالیت‌های استادان افغانی و تاجیکی هم قرار داریم و امکان بهره گرفتن از دستاوردهای آنان هم در این حوزه برایمان فراهم شده است. هر چند که متأسفانه شرایط سیاسی حاکم بر کشورها هرازگاهی مانع تعامل میان اهالی ادبیات می‌شود، با این حال تعامل میان ایران و ترکیه باز بهتر از دیگر کشورها است. متأسفانه افغانستان از سال‌ها قبل با مشکلاتی روبه‌رو شده که موانعی در راه این تعامل ایجاد کرده، با این حال هرازگاهی شاهد برگزاری همایش‌هایی در خصوص مولانا و مثنوی پژوهی در افغانستان هم بوده‌ایم که خود من چند مرتبه‌ای به همین منظور به کابل سفر کرده ام. آقای دکتر موحد، استاد محترم، آقای توفیق سبحانی و دیگر دوستان از مولوی شناسان خوب ایرانی هستند که کارهای ارزشمندی هم در ارتباط با شمس و مولانا انجام داده‌اند که ما هم از نتیجه آنها بهره گرفته‌ایم. از استادانی مانند زنده یاد فروزان فر، زرین کوب و کریم زمانی هم بسیار ممنون هستیم که دست به تألیف آثار بسیار مهمی زده‌اند که در دسترس همه علاقه‌مندان به فعالیت در این حوزه قرار گرفته است. این نشان می‌دهد که با وجود سنگینی گاه گداری سیاست بر ادبیات، همچنان اهالی این عرصه راه خود را برای تعامل با یکدیگر و اطلاع از یافته‌های هم پیدا می‌کنند، چراکه برخلاف شواهد ظاهری، ادبیات حتی فراتر از سیاست هم راه خود را پیدا می‌کند.

تمیزال: حدود یک دهه‌ای می‌شود که در همایش‌های مرتبط با مولانا شرکت می‌کنم و جالب این جاست که هر مراسمی که به همین منظور در ترکیه یا دیگر کشورها برگزار می‌شود، همواره از همراهی یکی- دو نفر از استادان ایرانی هم بهره‌مند هستیم. به‌عنوان نمونه چندماه قبل در کشور تاجیکستان شاهد برگزاری همایشی درباره مولانا بودیم که آنجا هم از ترکیه، ایران، افغانستان و تاجیکستان مولوی شناسان مطرحی حضور داشتند. علاوه براین سال گذشته همایشی در قونیه برگزار کردیم که 30 مولوی پژوه از کشورهای مختلف شرکت کرده بودند که چند نفر آنان ایرانی بودند.حتی در همایش‌هایی که در هندوستان و بوسنی و هرزگوین برگزار شد هم باز تعداد مشخصی از دوستان ایرانی همراهم بودند، از همین رو معتقدم که همین همایش‌ها بهترین بهانه برای آشنایی مولوی پژوهان از کارهای یکدیگر و شکل‌گیری تعامل میان آنان است. از حدود یک دهه قبل تعامل میان مولوی شناسان، بویژه ایرانیان و ترکیه‌ای‌ها بسیار محکم‌تر از گذشته شده است، از همین رو به آینده فعالیت در عرصه مولانا پژوهی خیلی امیدوار هستم و حتم دارم اتفاقات خوبی در این حوزه با همکاری دوستانمان از کشورهای مختلف رخ می‌دهند.البته فعالیت‌های محققان تنها به کشورهای محدوده خودمان ختم نمی‌شود بلکه در حوزه بالکان یا شمال آفریقا، همچون مصر یا همین خاورمیانه نظیر هندوستان و پاکستان هم کارهای مهمی انجام شده است. از همین رو معتقدم که اگر خواهان درک عمیق تری از گفته‌های مولانا هستیم باید به کمک هم بشتابیم تا نتیجه بهتری عایدمان شود. بویژه که همه ما از نظر فرهنگی و سبک زندگی شباهت‌های بسیاری داریم، مولانا میان کشورهای ما پرچم صلح و دوستی شکل می‌دهد که به بهانه آن قادر به نزدیک شدن هرچه بیشتر به یکدیگر خواهیم بود. هرچند که در این زمینه ما تنها از حضور مولانا بهره‌مند نیستیم، بلکه در جغرافیای مشترکی که به آن اشاره داریم برخوردار از چهره‌های دیگری همچون شهریار، نظامی گنجوی و دیگران هم هستیم که هر یک را می‌توان کاندیداهای فرهنگی کشورهایمان برای این منظور دانست.

شعور: فرهنگ پدیده‌ای زنده است، نه تنها تأثیر می‌گذارد بلکه تأثیر هم می‌پذیرد و حتی از جایی به جای دیگر حرکت می‌کند. ادبیات هم جزئی از فرهنگ است، به همین خاطر حتی اگرموانعی در راه ارتباط با دانشمندان ایجاد شده باشد ادبیات به‌عنوان بخش مهمی از فرهنگ راه خود را پیدا می‌کند. به‌عنوان نمونه اثری که در ایران در ارتباط با مولانا منتشر می‌شود به کابل هم راه پیدا می‌کند و اثری که در کابل یا ترکیه نوشته می‌شود هم همین گونه.متأسفانه شرایط در تاجیکستان قدری متفاوت از کشورهای ما هست چراکه رسم‌الخط آنان سال 1924 به سیریلیک تغییر پیدا کرد و ما و دیگر فارسی زبانان دیگر قادر به استفاده از آنها نیستیم مگر با ترجمه. خوشبختانه در قرن حاضر به اندازه گذشته شاهد اعمال سختگیری‌های سیاسی قرن بیستم در روابط علمی- فرهنگی میان کشورها نیستیم. حتی اگر امکان تعامل رودررو نباشد به لطف تکنولوژی‌های نوین ارتباطی می‌توانیم براحتی با همکاران و دوستانمان در آن سوی دنیا صحبت کرده و داشته‌ها و یافته هایمان را با یکدیگر به اشتراک بگذاریم.

در جلسه حاضر هر یک از شما بزرگواران وقتی از یافته‌های مولوی شناسان صحبت می‌کردید از «ما» به جای «من» استفاده کردید، با این حال چرا در سال‌های اخیر بین چند کشور ایران، ترکیه، افغانستان و تاجیکستان شاهد دعواهایی بر سر تصاحب مولانا هستیم؟ مگر نه اینکه این کار حتی با گفته و پیام مولانا«در بزمگاه وحدت‌یابی هر آنچه خواهی» در تضاد است؟چرا به جای اینکه درصدد دستیابی به درک کامل‌تری از مولانا با همکاری یکدیگر باشیم درصدد تصاحب آن برآمده ایم؟

شعور: در ارتباط با فرهنگ چنین بحثی وجود ندارد، فرهنگ تصاحب پذیر نیست با این حال آنچه که در بین ملت‌ها مشکل آفرین می‌شود متأسفانه سیاست و تصمیمات سیاستمداران است. شاهد سلطه سیاست‌های ناهمگونی در منطقه هستیم که تحت تأثیر خواسته برخی کشورهای غربی براین اساس است که نمی‌خواهند ما چندان به یکدیگر نزدیک شویم. نمی‌دانم چرا اما گمان می‌کنم زبان فارسی بیشتر از دیگر زبان‌های منطقه مورد غضب است چراکه زبان دوم جهان اسلام و ابزاری برای وحدت به شمار می‌آید. تا قبل از تسلط انگلیسی‌ها به هند، زبان فارسی زبان رسمی آن کشور و عامل وحدت جمعیت بیشمار آنان با یکدیگر بود اما به حکم استکبار جهانی مورد تهاجم قرار گرفت. بخش مهمی از منیتی که در تصاحب مولانا شاهد هستیم تحت تأثیر همین سیاست است. فرهنگ مرز نمی‌شناسد، آنچنان که ما هم می‌توانیم مدعی شویم که حافظ و سعدی افغان هستند.چرا؟ چون آثار آنان آنقدر به عمق زندگی ما نفوذ کرده که شما محال است به دانش‌آموزی افغان بربخورید که حداقل چند شعر از هر یک از این دو شاعر بزرگ را از حفظ نباشد. ما حق داریم بگوییم حافظ از آن ما است چرا که اندیشه او در زندگی‌مان حضوری جدی دارد، حتی اگر ایرانی باشد یا متعلق به کشوری دیگر. دیوان حافظ در ایران هیچگاه کتاب درسی نبوده اما در هند و افغانستان اتفاقی متداول است. این در ارتباط با دیگر شخصیت‌های ادبی-فرهنگی و حتی علمی هم صدق پیدا می‌کند که حتی با وجود تولد، زندگی یا مرگ در کشوری خاص، فراملیتی به شمار آمده و به همه بشریت تعلق دارند. این بزرگان باید بهانه‌ای برای پیوند عمیق‌تر ملت‌ها شوند نه سبب جدایی و نزاع میان آنان.با این حال متأسف هستم که بگویم سیاست دولت‌ها چیزی خلاف این مسأله است.

اسماعیل اوغلو: این سؤالی است که باعث و بانی شکل گیری‌اش قرن حاضر است، وگرنه تا قبل از این چنین بحث‌هایی مطرح نبود. در گذشته مولانا از آن همه ما بود و شاهد مرز‌بندی امروزی میان دل‌ها نبودیم. آن دوران میان شهرهایمان چنین مرزهایی نبود، مردم در تعامل و رفت و آمد با یکدیگر بودند تا اینکه مرزها شکل گرفتند و سیاست بر همه چیز سایه افکند. تعصبات قومی یا زبانی به شکل امروز رایج نبود، علما درصدد یادگیری زبان‌های مختلف عربی، ترکی، فارسی و... بودند. به‌عنوان نمونه در آناتولی مشهور بود ضرورت عالم بودن آشنایی با عربی، فارسی و ترکی است. ترکان بسیاری در آسیای صغیر هزاران کتاب فارسی و عربی نوشته‌اند و همین طور برعکس آن. حضرت مولانا هم خواهان گسترش اندیشه‌هایش در همه جهان بوده، از همین رو علاوه بر فارسی، به عربی، ترکی و حتی رومی هم آثاری از او به یادگار مانده است، او خواهان این بوده که به ما بگوید زبان بی‌زبانان را بیاموزیم، مگر می‌شود ما هم محب و دوستدار مولانا باشیم و هم اینکه مدعی تصاحب او شویم! این دعوا با توجه به هدف مولانا به هیچ وجه قابل قبول نیست. مولانا از آن همه ماست، اگر ترکان می‌خواهند او را تصاحب کنند، بگذارید این کار را کنند. اگر ایرانیان می‌خواهند بگویند مولانا به آنان تعلق دارد مانع نشوید. درباره افغان‌ها و تاجیک‌ها هم همین طور؛ چراکه هیچ یک از اینها نمی‌دانند تنها کسانی به مولانا نزدیک هستند که او را و اندیشه‌هایش را درک کرده باشند.

رفیع زاده: بهتر است به جای دامن زدن به اختلافات به بهانه‌هایی رجوع کنیم که میان همه ما مشترک است.من هم کوچکترین اعتقادی به اینکه مولانا به چه کسی و چه کشوری تعلق دارد ندارم. مولانا از کسی است که قادر به درک بیشتری از اندیشه‌های او و همچنین استفاده از گفته‌هایش برای زندگی بهتر باشد؛ کسی که از اندیشه‌های این شاعر و عارف والامقام به‌عنوان چراغی در مسیر زندگی‌اش استفاده کند. مولانا به کسی تعلق دارد که قادر به درک گفته‌هایش باشد حالا فرقی ندارد که یک امریکایی یا استرالیایی در آن سوی دنیا باشد یا یک ایرانی، افغان یا ترک در همین حوالی.ای کاش به جایی برسیم که دیگر میان دل‌ها مرز قائل نشویم و به جای سرگرم ساختن خودمان به حاشیه‌ها از داشته‌های به جای مانده بزرگانمان بهره ببریم.تعصب از نادانی برمی خیزد، تلاش کنیم از آن دور بمانیم.
تمیزال: بهتر است از خودمان بپرسیم چقدر منطبق برافکار مولانا زندگی می‌کنیم به جای اینکه هر یک از ما ملت‌های ایرانی، ترک، افغان و تاجیک تأکید کنیم که مولانا به ما تعلق دارد.این در حالی است که حتی بدرستی درک نکرده‌ایم که او چه چیزی از ما می‌خواهد!وقتی حتی سبک زندگی‌مان شباهتی به اندیشه‌های مولانا ندارد چطور چنین چیزی می‌گوییم! ما مسلمان هستیم اما حتی مثل مسلمانان واقعی زندگی نمی‌کنیم! چطور می‌گوییم که این پیامبر به ما تعلق دارد. اگر به هزار سال قبل بازگردیم هیچ خبری از مرزهای سیاسی بین کشورهای ما نبوده، آنچنان که در این محدوده جغرافیایی شاهد خلق آثار مختلف علمی و فرهنگی بودیم. آن سال‌ها کسی به فکر تصاحب‌ آدم‌ها نبود، تنها می‌خواستند که از آثار آنان بهره ببرند. اینکه براساس محل تولد، زندگی، درگذشت یا حتی زبان مولانا به فکر تصاحب او باشیم، خیلی کوته فکرانه است.از این طریق نه تنها به گسترش افکار او کمک نخواهیم کرد بلکه به مرور منجر به نابودی اندیشه‌های او نیز خواهیم شد.باید در چارچوب جغرافیایی مولانا منطقه‌ای مملو از صلح میان مردم و کشورهای خود ایجاد کنیم. من هم معتقدم که هرفردی منطبق بر اندیشه‌های او زندگی کند، خواه متعلق به خانواده او باشد، خواه یکی از مناطق جغرافیایی مرتبط با او یا حتی از آن سوی جهان، از مولاناست و مولانا به او تعلق دارد.

گفت‌وگو از: مریم شهبازی

این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # انتخابات آمریکا # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
آخرین اخبار
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟