فوتبال ایران طی بیش از یک دهه اخیر در استخدام مربی خارجی برای تیم های بزرگ باشگاهی و تیم های ملی اش، روند افزایشی در پیش گرفت و در این میان در کنار خیل مربیان بی کیفیت و گمنامی که توسط مدیران منصوب دولتی وارد شدند و با قراردادهای محیرالعقول ارزهای بی شماری از بیت المال خارج کردند، بعضا و به ندرت مربیان تراز اول و بادانشی نیز آمدند که تأثیر چشمگیری در ارتقای سطح حرفه ای فوتبال ایران داشتند.
به گزارش «تابناک ورزشی»؛ پس از آلن راجرز و رایکوف، دو مربی سرشناس خارجی که پیش از انقلاب، فوتبال ایران را با آموزه هایشان در دو باشگاه تاج و پرسپولیس به قله قاره رساندند، مربیان کارآمد کم داشتیم تا اینکه طی یکی دودهه اخیر تصمیم گیران متوجه شدند اگر قرار به بهره گیری از دانش خارجی در فوتبال است، راهی به جز استفاده از مربیان معتبر و سرشناس جهانی نداریم و استخدام مربیان بیگانه به صرف نام لاتین و یا چشم رنگی آنها، تنها به باد دادن منابع مالی است.
آمدن «تومیسلاو ایویچ» مربی نامدار جهانی به ایران، موج استخدام ویچ ها را به راه انداخت و از آن زمان ده ها مربی کروات یا مکتب یوگسلاو جذب تیمهای مختلف ایرانی شده اند. بلاژویچ، آری هان، استانکو ، دنیزلی و بقیه هم به ایران آمدند و هر یک تأثیر خود را گذاشتند تا مربیان بومی متوجه اختلاف سطح دانش فوتبالی خود بشوند و بپذیرند مربیگری چیزی فراتر از تجربیات دوران بازی خودشان است.
بعد از چند مربی موفق مثل برانکو ایوانکوویچ، جوانی که در فوتبال ما از دستیاری بلاژ به سرمربیگری تیم ملی و جام جهانی رسید، نوبت کلاس بالاتری از مربیان بین المللی شد که کار در حرفه ای ترین فضای فوتبال را لمس کرده بودند؛ کارلوس کی روش پرتغالی، جان توشاک ولزی و البته وینفرد شفر آلمانی... همگی نامدار و دارای سوابقی طولانی در میادین بین المللی.
فوتبال ایران؛ معروف به خوش استقبال و بد بدرقه
فارغ از مدت حضور این مربیان در فضای فوتبال ایران، یک عادت ناپسند هنوز در فوتبال ما ترک نشده است؛ «بدرقه بد خارجی ها»! ما همیشه انسان های مهمان نوازی بوده و هستیم و هر کدام از مربیان خارجی فعال در لیگ یا تیم ملی ایران، در کوتاه ترین زمان ممکن ارتباط عاطفی عمیقی با فرهنگ و مردم ایران برقرار کرده اند و پس از مدتی اینجا را وطن دوم خود نامیده اند اما گویا هنوز مشکلی قدیمی سرجایش هست؛ «خوش استقبال» و « بد بدرقه».
همین موضوع باعث شده برخی کارشناسان لقب «لوله دودکش» را به فوتبال ایران الصاق کنند؛ از این جهت که ما افراد را در لحظه ورود تا سرحد یک قدیس، پاک و عاری از اشتباهات بشری می بینیم؛ اما همین چهره درخشان و سفید را بعد از چند صباحی، با زشت ترین القاب و عناوین و با صورتی تیره و دودگرفته از انتقادها و تهدیدها به سوی مسیر خروجی مشایعت می کنیم.
برای مثال، نمونه کم نداریم و تقریبا همه اهالی فوتبال خوب یادشان می آید که در هر برهه ای چه رفتاری با مربیان خارجی که مهمان فوتبال ما بوده اند، داشته ایم. از ایویچ بزرگ که در آستانه جام جهانی و در حالی که تیم ملی مراحل آماده سازی اش را طی می کرد، ناگهان و به بهانه باخت در بازی های تدارکاتی اخراجش کردیم و پشت سرش چه حرفها که نزدیم اما بعدها درباره اش نوشتیم که معمار دفاع بتنی تیم ملی در جام جهانی 98 فرانسه او بود! ما بعد از او به هموطن خود جلال طالبی هم رحم نکردیم اما برای جام جهانی چهارسال بعد مربی سرشناسی چون بلاژویچ را آوردیم که بعد از آن همه ابراز احساسات، با زشت ترین رفتار و الفاظ روانه خانه اش کردیم.
یادمان نرفته همین برانکو را بعد از جام جهانی 2006 آلمان، چگونه تاراندیم و چندین مورد دیگر تا اینکه رسیدیم به کارلوس کی روش و وینفرد شفر!
ما با کی روش چه کردیم؟!
هشت سال تمام با مرد پرتغالی زندگی کردیم؛ کسی که فوتبال زمین خورده ما را در آسیا دوباره بلند کرد و به تیم ما شخصیت و پرستیژ تازه ای داد. با او به صدر رنکینگ آسیا برگشتیم و پنج بار کره جنوبی را مغلوب کردیم. در دوره او ترسمان از آسیایی ها ریخت و دو بار به عنوان صدرنشین به جام جهانی صعود کردیم. هرچند او نیز مانند هر انسان دیگری مجموعه ای از ضعف ها و قدرت ها بود و قطعا ایراداتی نیز داشت که خیلی های شان به تفاوت دیدگاهش از فوتبال حرفه ای برمی گشت. به او اما پس از گذراندن حدود یک دهه ،انگ دلالی چسباندیم و جبهه های شخصی پیش رویش گشودیم و کاری کردیم که از انتشار متون احساسی برای تجلیل از مردم و جامعه ما، به شکایت و انتشار پیام های منزجرکننده برسد. با او چند ده میلیون دلار جایزه از فیفا گرفتیم اما برای هزینه پاداش ها در راه فوتبال خساست به خرج دادیم و برخلاف قولی که به او دادیم بخش عمده پول را صرف پرداخت بدهی ها و معوقات و پوشاندن چاله های مدیریتی خودمان کردیم. در نهایت حقوق طبیعی و معمولی یک مربی تراز اول همچون کی روش را که از ماهها قبل مشخص بود که در چه زمانی باید پرداخت می شد، به هر دلیلی ندادیم و نامه ها و ایمیل هایش را هم بی پاسخ گذاشتیم. مقام تکریم و تجلیل را تا حد اهدای یک تابلو فرش در فرودگاه تنزل دادیم که حاصلش آن شد که تابلو را همانجا به یک هوادار بخشید و رفت.
بارها به رقم دریافتی او که خودمان توافق و امضا کردیم، تاختیم و گفتیم دستمزدش نجومی است اما وقتی رفت دیدیم که با مبلغی بیش از دو برابر دستمزدی که ما به او می دادیم، راهی تیم معروف تر با ستاره های بزرگ تر و امکاناتی بسیار بیشتر شد. کشوری که محدودیت های ما را هم نداشت و ...
بیشتر بخوانید
ما به کسی که هشت سال مقابل رقبا برای ما جنگید و رگ غیرتش برای ما بیرون زد و برای حریف مشت گره کرد و احساساتی شد و حتی مقابل تیم ملی کشور خودش هم برایمان سنگ تمام گذاشت و تا آستانه حذفشان پیش برد، چه کردیم؟ کاری کردیم که رفتار ما را در همه عالم جار بزند و با هرکسی که می خواهد با قرارداد ببندد، بگوید که اینجا جای خوبی نیست! از ما پیش این و آن بد بگوید و تا ابد از ما کینه به دل بگیرد. ما با کی روش چه کردیم که امروز روی تمامی اصول حرفه ای و کدهای اخلاقی فیفا پای می گذارد و در حالی که خودش تیم و دغدغه دارد، علیه ما افشاگری می کند؟ وقت آن نیست که به خودمان بیاییم و در رفتارمان تجدیدنظر کنیم؟
وینفرد شفر؛ درس عبرتی برای مربیان خارجی در ایران
باشگاه استقلال سال گذشته و در اوج استیصال، وارد مذاکره با یک مربی پا به سن گذاشته خارجی شد که بیاید و اوضاع وخیم تیم بعد از سرمربیگری مربی جوان ایرانی یعنی علی منصوریان را جمع و جور کند. رقم اولیه برای مربی بیکاری مثل شفر که سابقه کار با چند بازیکن ایرانی در لیگ امارات را داشت، معقول بود؛ بین 300 تا 400 هزار دلار...
وینفرد شفر با آن موهای معروفش آمد و استقلال را در میانه راه به دست گرفت و از آن مجموعه بهم ریخته، تیمی مستحکم و حطرناک ساخت که دوبار الهلال عربستان را در دیداری حیثیتی مغلوب کرد. دربی را از پرسپولیس برد و اگر زمان کم نمی آورد چه بسا قهرمانی پرسپولیس را هم تهدید می کرد. داستان چنان پیش رفت که مربی 400هزاردلاری، در بازار آشفته ایران ناگهان رقمی بیش از یک میلیون دلار پیدا کرد. چرا که برای پز دادن برای مدیران ناکارآمد بهترین ابزار بود. سینه ستبر می کردند که ما شفر را حفظ کردیم و آینده استقلال با همین تمدید، تضمین شد.
پایان فصل تیم آماده و کامل شفر، قلع و قمع شد و بخاطر ضعف در انعقاد قرارداد و قوانین فوتبال، مامه تیام بازیکنی که در استقلال دوباره سربلند کرد، هوای دلارهای عربی به سرش زد. به واسطه سقوط اقتصادی و ارزش ریال، مهره های کلیدی تیم ساز جدایی کوک کردند و از آن استقلال رویایی، بعد از جام جهانی هیچ نماند! مدیران وقت استقلال هرچه در توان داشتند به کار گرفتند تا شفر را نگه دارند. تصورشان از توان این مربی آن بود که با کاربلدی اش ، ناکارآمدی آنها را جبران می کند و با دست خالی، یک استقلال قوی تر می سازد! با مشتی از خریدهای مصدوم و درجه دو در کنار یکی دو خارجی عجیب و غریب، به خیال جادوی پیرمرد ژرمن راهی لیگ شدند و نتیجه شگفت انگیز نبود؛ استقلال بدون مهره های محوری اش لنگید.
نیم فصل شد و مدیرانی که استقلال را به این روز انداختند، بار خود را بستند و رفتند. مدیران تازه برای خاموش کردن خشم هوادار و نجات خود از زیر فشار سکوها، قرض کردند و تا توانستند بازیکن خریدند. خریدهایی نامتوازن و بعضا خارج از نیاز تیم! استقلال بیمار نیم فصل اول، کم کم با این نوشدارو جان گرفت اما جام گرفتنش بعید بود.
شفر همین بعید را با نتایجی عالی، نزدیک و کاری کرد که همین مدیران فعلی، بعد از شکست سپاهان در اصفهان و غلبه بر الهلال در دیدار رفت، سراسیمه مصاحبه کردند و از قطعی بودن قرارداد شفر گفتند! تأکید بر قرارداد هنگفتی که امروز غرامت 17 میلیارد تومانی از آن شنیده می شود.
مدیران استقلال گویا ابتدای فصل را از یاد برده اند و بودجه نجومی غول های قطر و امارات و عربستان را فراموش کرده اند که امروز از شفر قهرمانی می خواستند! رفتار مشمئزکننده ما با یک آلمانی که بارها با رسانه های کشورش از عشق و صلح و امنیت ایران گفته بود و به هر شهرستانی که رفت، زبان مدح ازمردمانش گشود و پیام زیبایی از ایران به جهان مخابره کرد، امروز مایه شرمساری است.
ما می توانستیم یک مربی حرفه ای را به شیوه ای حرفه ای کنار بگذاریم و سراغ سیاه بازی هایی نظیر تعلیق مربی(!) نرویم. دستمزد نجومی شفر، چیزی است که ما پایش را امضا کردیم و اگر هم حالا به هر دلیلی قایل به ادامه همکاری نیستیم، می توانیم مردانه و روراست با او جلسه بگذاریم و اجازه ندهیم چنین تصاویری نظیر ممانعت از حضور بر سر تمرین از ایران به دنیا مخابره شود. تصاویری نظیر همان که مانوئل ژوزه بی مصرف از برخورد پرسپولیس به فیفا برد و سنگین ترین غرامت تاریخ فوتبال را به ما تحمیل کرد.
چرا ما باید همیشه، طعم تجربیات تلخمان را چندباره بچشیم و آزموده را بارها بیازماییم. اگر پرداخت خسارت فسخ قرارداد با شفر برایمان سخت و سنگین است، راهش بستن در زمین تمرین به روی او و پاسخ ندادن به تماس هایش نیست. اگر استخدام پسرش به عنوان آنالیزور تیم را قبول نداشتیم همان زمان جار می زدیم و می گفتیم استقلال مهد کودک مربیان اروپایی نیست.
برانکو و پرسپولیس هم به سمت دهانه قیف می روند؟
متأسفانه این بداخلاقی ورزشی، تنها متعلق به زمان شکست نیست. رفتار باشگاه پرسپولیس هم با سرمربی موفقش این اواخر به سردی گراییده و مرد محجوب کروات که کسی روی شخصیت او بحثی ندارد، مجبور شده برای دریافت مطالباتش به فیفا نامه بزند! در این هیاهو، رئیس هیأت مدیره باشگاه در یک مصاحبه بی مورد و عاری از مدیریت و دانش، اینهمه دستاورد برانکو را زیر سؤال می برد و به او که دوسال با دست خالی جور فریب و کلاهبرداری مدیران قبلی را کشید، می تازد! بعد با او جلسه می گذارند و به جای دادن حق و حقوقش، با اهدای یک انگشتر همه چیز را به آینده حواله می دهند!
بد نیست که یک بار به کردار و رفتارمان نگاه کنیم و کمی هم دلمان برای فرهنگ غنی و اصیل مان بسوزد. باید پذیرفت که همیشه حق با ما نیست و تکرار اتفاقاتی از این دست را نمی توان به بدجنسی مربیان خارجی و سواستفاده گر بودن آنها ربط داد. یک مرتبه هم باید نگاهی به اشتباهات مکرر خودمان بیندازیم و از خود بپرسیم چرا با جیلی که توان پرداخت دستمزد مربی یک میلیون دلاری را ندارد، سراغ لقمه بزرگتر از دهان مان می رویم و تحریم ها و نرسیدن جوایز آسیایی و نتایج تیم را بهانه بازیچه کردن اعتبارمان در نهادهای بین المللی فوتبال می کنیم.
نویسنده: مجید کوهستانی