شهید چمران شخصیتی استثنایی در تاریخ معاصر ایران است. دانشمندی که دکترای فیزیک پلاسما داشت، به تمام دلبستگیهای مادیاش پشت پا زد و راه طولانی امریکا تا جنوب لبنان را برای کمک به شیعیان این کشور پیمود. او در نامهای به امام موسی صدر مینویسد: «از اینکه امریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحتطلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیباییها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشتهام، متأسف نیستم. از آن دنیای مادی و راحتطلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایهداران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم...» شهید چمران با آن حالات و روحیاتش نقش مهمی در انسجام رزمندگان در اوایل جنگ داشت. به مناسبت سالروز شهادتش در ۳۱ خردادماه با ناصر ربیعه که از همان نخستین روزهای جنگ با شهید چمران آشنا شد و در کنارش مقاومت و ایستادگی را آموخت، گفتوگویی درباره ابتکارات نظامی و ابعاد شخصیتی وی داشتیم که در ادامه میخوانید.
اوایل جنگ کجا بودید؟ چطور با شهید چمران آشنا شدید؟
من عضو سپاه سوسنگرد بودم. قبل از جنگ منطقه دشت آزادگان ناامن بود و با گروهکهای منافق درگیر بودیم. از همان زمان تحرکات دشمن را در مرز میدیدیم و آماده شروع یک جنگ تمام عیار از سوی دشمن بعثی بودیم. عملیات مرزی نیروهای عراقی در پاسگاههای مرزیمان شدت گرفته بود. ارتش بعث تجهیزات پیشرفتهای داشت و در زمینه جنگ تبلیغاتی، کشورهای عربی منطقه حمایتش میکردند. جنگ که شروع شد تعداد نیروهای دو کشور را نمیشد با هم مقایسه کرد. تا ۸ مهر ۱۳۵۹ نیروهای عراق سوسنگرد، بستان و تپههای اللهاکبر را تصرف کردند و تا حمیدیه آمدند که آنجا زمینگیر شدند. در این فاصله حبیب شریفی فرمانده سپاه سوسنگرد همراه همسرش اسیر شد که شریفی را در راه شهید کردند و همسرش پس از چند سال به کشور بازگشت. دشمن به هر کس که ریش داشت پاسدار خمینی میگفت و او را شهید میکرد. آن زمان به دلیل حملات دشمن و شهادت دوستان و آشنایان و بمباران شهرها حال روحیام خیلی مساعد نبود. وضعیت فرماندهی نیروها و تأمین تجهیزات هم خیلی مناسب نبود. یک روز به اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی اهواز رفتم و اولین کسی را که دیدم و با او برخورد کردم چهرهای بسیار مهربان داشت. آن زمان شهید چمران را برای اولین بار میدیدم که با روی خوش و اخلاقی خوب با من برخورد کرد. دکتر مصطفی چمران را قبلاً از طریق تلویزیون دیده بودم ولی از نزدیک ایشان را ندیده بودم. دکتر در حال خروج از اتاق جنگ همراه سرگرد رستمی بود. به خاطر فشار روحی که به من وارد شده بود اشکهایم همینطور جاری بود. شهید چمران تا من را دید با استقبالی گرم در آغوشم گرفت. احساس ایشان به قدری واقعی و صمیمی بود که هنوز گرمایش را در وجودم احساس میکنم. خیلی به من دلداری داد و با لفظ پسرم من را خطاب کرد و روحیهام را بالا برد. من اولین برخوردم با دکتر چمران را هیچگاه فراموش نمیکنم. با لباسی نظامی و با اسلحهکلاشینکف چنان من را در آغوش کشید انگار سالهاست مرا میشناسد. شهید رستمی نیز که در کنار شهید چمران حضور داشت از گریه من به گریه افتاده و منقلب شده بود. چمران میگفت: با آقای رستمی صحبت کنید و اطلاعات کامل را از وضعیت پیشروی دشمن در دشت آزادگان بگیرید تا بتوانیم شبیخون بزنیم و عملیاتی ایذایی انجام بدهیم و نیروهای عراقی را متوقف کنیم. دکتر دقایقی با من صحبت کرد و بعد همراهشان به اتاق جنگ رفتیم که مسئولان و فرماندهان دیگری هم در اتاق حضور داشتند. شهید رستمی من را پیش سرگرد منصور وطنپور فرمانده هوانیروز برد. شهید چمران من را معرفی کرد و گفت: اطلاعات را از من بگیرند. بعد ایشان خداحافظی کرد و رفت.
حضور شهید چمران در آن مقطع تا چه اندازه به کمک رزمندهها و جبههها آمد؟
آن زمان دشمن به سمت سوسنگرد یورش برده و شهر خالی از سکنه شده بود. یک روز در سپاه اهواز شهید چمران را همراه شهید کلاهدوز دیدم. چمران در فکر انجام عملیات شبیخون به نیروهای عراقی بود. با دکتر روبوسی کردم و ایشان گفت که امشب برنامه داریم. اطلاعاتی را که از قبل داشتم به شهید چمران دادم و شبیخون توسط شهید غیوراصلی انجام شد و اولین ضربه محکم به لشکر ۹ زرهی بعث عراق زده شد. این شبیخون در ۹ مهر ۵۹ اولین شکست مفتضحانهای بود که توسط گروه نامنظم چمران و سپاه اهواز زده شد. در این عملیاتها و شبیخونها نقش اصلی را شهید چمران برعهده داشت. با همان صلابت و ایمان قوی و درایت نظامی اش با همکاری سپاه اولین ضربهها را به نیروهای عراقی وارد کرد. شکست دشمن آن زمان خیلی سروصدا کرد و حتی در رسانههای بینالمللی هم پیچیده بود که لشکر مجهز ارتش بعثی ضربه سختی خورده است. پس از آن نیروهای نامنظم گروه شهید چمران در منطقه پخش شدند. در مقطعی دیگر ایشان با ابتکار خود رودخانه کرخه نور را بست و آب را به طرف نیروهای دشمن رها کرد. آب منطقه را گرفت و بین نیروهای زرهی دشمن با نیروهای خودی حائل ایجاد کرد و آنها دیگر نتوانستند به سمت منطقه حمیدیه حرکت کنند. قسمت دیگری از نیروهای نامنظم در سوسنگرد بودند و در عملیات بازپسگیری شهر حضور داشتند و در ۲۶ آبان توانستند محاصره سوسنگرد را بشکنند. شهید چمران نقش خیلی مهمی در این عملیات برعهده داشت و با استفاده از ابتکارات ایشان محاصره شکسته شد. در این عملیات هم از ناحیه پا مجروح شد. نیروهای شهید چمران با موتورهای پرشی و آرپیجیزنها تانکهای دشمن را میزدند. بعد از این عقبنشینی، دشمن از غرب سوسنگرد عقبنشینی نکرد و منطقه را زیرآتش قرار داد. به مرور نیروهای شهید چمران بیشتر شدند و شبیخونهای ایشان در غرب سوسنگرد نامحدود بود. چمران به دنبال گرفتن اسیر برای گرفتن اطلاعات بود. عملیات یامهدی به صورت مشترک در اسفند سال ۵۹ انجام شد. در این عملیات به فاصله چند ساعت یک تیپ زرهی پیاده را از بین بردیم و غنیمتهای خوبی از دشمن گرفتیم. عملیات یامهدی اولین عملیات مشترک ستاد نیروهای نامنظم با سپاه و ارتش بود. سال ۶۰ در عملیات امام علی نیز با مشارکت ستاد نیروهای منظم انجام شد که نتیجه و ثمرات خوبی را به دنبال داشت.
شهید چمران شخصیتی چند وجهی داشتند و در کنار بُعد نظامی، با اخلاق و ایمانشان روحیه را به نیروها برمیگرداندند. آیا سایر ابعاد شخصیت چمران برای شما و دیگر نیروها مشهود بود؟
هر کس شهید چمران را میدید شیفته اخلاقش میشد. به دلیل اخلاص و اخلاق حسنه شهید همه جذبش میشدند. خیلیها به خاطر چمران دست از کارهایی که در گذشته انجام میدادند برداشتند و واقعاً توبه کردند. به نظرم محبتی خدایی در وجود چمران بود که باعث میشد همه دوستش داشته باشند. کارهای نیک ایشان روحشان را لطیف کرده بود. با یتیمان در لبنان بود و مقابل مستکبران و ستمگران فقط برای رضای خدا و نه پست و مقام مبارزه داشت. چمران صاحب بهترین مدرک تحصیلی از امریکا بود و اگر دنبال مسائل مادی میرفت همه چیز برایش مهیا بود. به ایشان گفته بودند در رشته خودت کار کن و هر چیز که بخواهی را برایت مهیا میکنیم که دکتر چمران در جواب میگوید همه دنیا را به من بدهید در مقابل اشک یتیمان لبنان هیچ ارزشی ندارد. چنین حالت عارفانهای داشت و به چنین درجهای رسیده بود. وزیر دفاع بود و باز خودش در خط مقدم جبهه حضور داشت. داشتن این روحیه کار هر کس نیست و فقط از عهده مردان بزرگ برمیآید. ایشان علاوه بر بُعد نظامی اخلاص زیادی در رفتار و کارهایش داشت. اگر چمران شهید نمیشد به چهرهای بزرگ برای کشور تبدیل میشد. در اوج تحریم اقتصادی و درگیریهای دشمن موفقیتهای زیادی در جبهه کسب کرد. در بین دشمنانش مینشست و با آنها صحبت میکرد. میگفت: خدا بالای سر من است اگر بخواهد من را میبرد، پس دیگر چرا باید از دشمنان بترسم تا وقتی خدای بالای سرم را دارم. با چنین دل و جرئتی میان ضدانقلاب میرفت و با آنها صحبت میکرد. داشتن چنین اخلاص و ایمان قویای کار هر کسی نبود. همین کارها باعث روحیه گرفتن و قوت قلب سایر نیروها میشد.
در دورهای که نیروها سازماندهی نداشتند وجود کسی مثل شهید چمران یک وزنه بود. آیا وجود ایشان باعث افزایش روحیهتان میشد؟
در یک مقطع زمانی که انقلاب تازه پیروز شده بود و ارتش انسجام زیادی نداشت او در دو جبهه تجاوز عراق و مبارزه با ضدانقلاب حضور داشت. چمران با شجاعت مقابل ضدانقلاب ایستاد و تمام توانش را برای مقابله با دشمن متجاوز نیز به کار گرفت. چمران یک آدم استثنائی بود که در آن مقطع زمانی یکی از پایههای حفظ انقلاب اسلامی بود که نقش مهم و تاریخیاش را به خوبی ایفا کرد. زمانی که ایشان در جبهه حضور داشت خیلی طول نکشید. کمتر از یک سال در جبهه حضور داشت با این حال نقش خیلی مهمی در جنگ داشت. حضور چمران روحیه نیروهای سپاهی و ارتشی را هم بالا برد. میدیدند که یک فرمانده مقتدر و خوب بالای سرشان و با اطمینان خاطر حضور دارد. بسیاری کارشان در شهر را رها کردند و به عشق چمران و گروهش وارد جنگ شدند. در کمال خونسردی و صبوری صحبت میکرد. خیلی منطقی رفتار میکرد و همیشه به نیروهایش آرامش میداد. در آن واحد تصمیم نمیگرفت و با فکر و تعقل تصمیم میگرفت. با نیروها صحبت میکرد و بسیار اهل گفتوگو بود.
حضور شخصیتی مثل شهید چمران در جبههها تا چه اندازه برای عراقیها مهم بود؟
یکی از شانتاژهای خبری عراقیها که از طریق رادیو شنیده بودم این بود که میگفتند نیروهای چمران دزد هستند. آنها از تاکتیک پاتکهای شبانه چمران وحشت داشتند و میخواستند علیه این حربه نظامی جنگ روانی راه بیندازند. گرفتن اسیر و سلاح از دشمن برای چمران خیلی مهم بود و ایشان بر گرفتن سلاح از دست دشمن خیلی تأکید میکرد. همین شیوه نظامی باعث شده بود عراقیها حساب ویژهای روی نیروهای ستاد نامنظم باز کنند و پس از شهادت چمران خیالشان از بابت فقدان یک فرمانده بزرگ راحت شد. چمران ترس و واهمه زیادی در دل فرماندهان عراقی گذاشته بود.
گفتوگو از: احمد محمدتبریزی
این گفتوگو نخستین بار در روزنامه جوان منتشر شده است.