کمیل قاسمی؛ پرافتخارترین سنگین وزن تاریخ کشتی ایران (چه در آزاد و چه در فرنگی) با یک نقره و یک برنز المپیک، نابغه ۱۲۵ کیلویی جویبار، چهار گوشه تشک کشتی را در سالن گوش تا گوش مملو از تماشاگر آزادی بوسید و از دایره طلایی خداحافظی کرد.
کمیل ؛ جمعه پس از تجربه تلخ شکست مقابل هر دو رقیب مدعی اش در سنگین وزن، به درستی دریافت که زمان وداع فرا رسیده است و مثل همه کشتیهای خاطره انگیزش با تفکر و منطق، تشخیص داد که باید میدان را به پرویز هادی و یدالله محبی بسپارد. او که آماده و مهیای حضور در انتخابی دشوار سالن ۱۲ هزارنفری آزادی نبود، ثانیه به ثانیه هردو مصاف مقابل محبی و هادی، از سوی همشهریانش که از جویبار ۲۵۰ کیلومتر را کوبیده و به تهران آمده بودند، تشویق و حمایت شد و خود را برای اولین بار شرمنده آنها دید.
اما برای اهالی کشتی که کمیل قاسمی را از نزدیک دیده و شناخته اند، وداع او یک خداحافظی عادی و معمولی نبود. قهرمان مودب و فروتن کشتی مازندران، بیش از یک دهه در سطوح بین المللی کشتی درخشید و ورزش اول ایران را به افتخار بزرگی که پیش از او در این وزن نداشت، رساند. رقیبی نبود که از شنیدن نام او نلرزد، اما برای مردم کوچه و خیابان، برای دوستداران کشتی، آن رستم میدان یک ورزشکار ساده و افتاده بود که بعد از غلبه بر همه رقیبان عنوان دار جهانی و المپیک، هر روز متواضعتر شد. کمیل هر روز به معنای پهلوان نزدیکتر شد که رسم پهلوانی مردمداری است.
کشتی، اما نشان داد که بیشه پهلوانی ایران از شیران یل تهی نشده است و نسل این آدمها رو به انقراض نیست. کشتی ایران هنوز در سینه گرم پهلوانانش نفس میکشد، وقتی میبینی پرویز هادی، رقیب یک عمرش را روی دوش گذاشت و دور تا دور تشک چرخید. برای اهالی کشتی، که سالن آزادی را پر کرده بودند و بعضا ایستاده مسابقات را تماشا میکردند، لذت همین یک صحنه و یک درس، برای تمام عمرشان کافی ست. جدال دو پهلوان پنجه در پنجه هم و در پایان شاهکاری از قهرمان آذری به سبک و سیاق شاهنامه ...
دقایقی قبل از این کشتی، حسن یزدانی دیگر یل جوانمرد ایران، پس از غلبه بر حریف جوان هم استانی که ماهها برایش کری خوانده بود، دست او را به عنوان برنده میدان بالا برد و او را به عنوان فاتح میدان به سکوها معرفی کرد. شاید گفتن و نوشتن اش آسان باشد، اما بعد از آنهمه خشم ناشی از حس رقابت که میخواهی پشت رقیب مدعی را به تشک بدوزی، چنین رفتاری تنها از یک پهلوان سر میزند که گاهِ پیروزی و فتح نیز حریف را بزرگ و محترم میشمارد.
برای پدری که جمعه فرزندش را به سالن برد، همین دو خاطره و تصویر کفایت میکند که برای او بگوید؛ اگر راه و رسم پهلوانی در برخی ورزشها مرده است، اگر تصویر ذهن او از یک رقابت ورزشی تمام عیار، مرگ تاسفبار یک هموطن و یا صورت خونین پسرکی در آغوش پدرش در فلان ورزشگاه فوتبال است، آن را به حساب ورزش ما نگذارد... بگذارد به حساب نامدیرانی که ورزش ایران را با نسخههای سیاسی شان بیمار کردند؛ و برای آن فرزندی که وداع یک قهرمان روی دوش رقیب را دیده است؛ همین دو تصویر کافی است که تا دههها بعد برای نوه هایش از راه و رسم جوانمردی و عیاری بگوید و به خود ببالد که جمعه هفتم تیر ۹۸ در آزادی حاضر بوده است. عجب روز قشنگی برای کشتی و ورزش ایران بود. حالا باید درک کرد که چرا کشتی را «ورزش اول» ما نامیده اند. برای خداحافظی چنین قهرمانی باید ناراحت شد، اما برای «روح پهلوانی» که در کالبد این زمانه زنده مانده است، باید کلاه از سر برداشت.
کٌشتی؛ کوچه مردهاست. اینجا؛ آوردگاه تشنگان مدال و سکو و جام نیست، قرارگاه عاشقان فتوت و رسم عیاری است. زادگاه پاک زیستن و دست همنوع را گرفتن است. در چنین میدانی، کو بازنده؟
طبق شواهدی که در سالن باشکوه آزادی و انتخابی تیم ملی کشتی آزاد به ثبت رسید، ما مردمی هستیم که شکست در میدان ورزش را با لبخند و متانت و آغوش باز میپذیریم و به حریف تبریک میگوییم و به هنگام پیروزی نیز، دست حریف زمین خورده را گرفته و فراتر از آن روی چشم و شانه خود میگذاریم و بدون غرور و فخرفروشی، از غم باخت او میکاهیم و میدان کوچک رقابت را به پرده بزرگ «نوع دوستی» بدل میکنیم که همین مرام روزی برای ما - چه بازنده و چه برنده- صدق خواهد کرد.
این جلوه زیبای پهلوانی، اولین و آخرین بار نبود و البته محدود به یک رقابت داخلی هم نمیشود. بارها حریفان آمریکایی در همین خاک پس از تجربه شکستِ تلخ، تشویق شدند و با چشمان پر از اشکِ شوق و حیرت زده از احترام این ملت، به خانههای شان بازگشتند و برای رسانهها و جامعه شان از مهربانی ایرانیان گفتند. آنها اینجا بر قهرمانان ما غلبه کردند و باز تشویق شدند و جز احترام ندیدند و بر مرام مهمان نواز این مردم غبطه خوردند.
با این پیشینه و پشتوانه فرهنگ و تمدن، حالا چرا در برخی میدانهای ورزشی شاهد بهم ریختن زمین و زمان بعد از یک شکستیم و آن را گردن نمیگیریم؟ چرا هزار و یک بهانه برای مخدوش کردن پیروزی رقیب میبافیم، به داور و فدراسیون و بالاو پایین، برچسبهای عجیب و غریب میچسبانیم؟ چرا مدام صحبت از پهلوانی و معرفت است، اما در عمل، نامردی و نامرادی میبینیم و میشنویم؟
کجای راه را اشتباه رفته ایم که ورزشگاههای مان، چنین آماج زشتترین الفاظ و تلخترین کردار تمام تاریخ ورزش شده است؟ از کجا درس آموخته ایم که برای تصاحب صندلی ریاست و ریختن آبروی رقیب، رسانه و خبرنگار کم میآوریم؟ کدام بیراهه را انتخاب کردیم که هموطن به هموطن رحم نمیکند و میدان مقدس ورزش، صحنه زنندهترین برخوردهای قومی و نژادی شده است؟ ورزشی که روزگاری، تماشاگرش با وجود علایق رنگی و تعصبات باشگاهی، تا لب خط زمین چمن فوتبالش مینشست و حساسترین بازی فوتبالش (دربی) را نگاه میکرد و بالاتر از گل به حریف و طرفدارش نمیگفت، چرا امروز با هزاران نیروی نظامی و انتظامی، نمیتوان کنترلش کرد؟
آقایان تصمیم گیرنده و مدیر، ورزش سپر و باتوم نمیخواهد، تفتیش و جداسازی سکوها و نرده کشی نمیخواهد، دوربینهای مداربسته و شماره صندلی که به کنار ... در همین ورزش، زن و مرد کنار هم مینشستند و بازیهای ورزشی را در جوی خانوادگی تماشا میکردند و آب از آب تکان نمیخورد. کسی به کسی توهین نمیکرد و کسی به ریشه و زبان و لهجه و قوم و قبیله دیگری کاری نداشت. شما به زهر برد و باخت آلوده و خرابش کردید. ورزش را کشتید و امروز اینی که میبینید ورزش نیست، جنگ است.
بد نیست مدیران ورزش، کلاه شان را بالاتر بگذارند و ببینند چه به روزش انداخته اند که روزگاری الگویش مولا علی (ع) بود.
آقایان مدیر و رییس، کاش جمعه همه کارهای تان را رها میکردید و خودتان را به سالن آزادی میرساندید تا همین چند ثانیه آخر کشتی کمیل و پرویز را تماشا میکردید. باور کنید لذتش از همه سفرهای خارجی و لابیهای پشت پرده تان بیشتر بود. میآمدید و یاد میگرفتید و میرفتید دنبال رفع اشتباه تان... میرفتید پیِ فرهنگ سازی و برگشتن به اصل ایرانی تان. روح ورزش، خسته است. از تهمت، از انگ، از حب پول و جاه، از بی عدالتی و دروغ و تفرقه ... پای ورزش ما را از قید و بند این آلایشها آزاد کنید. خواهید دید که حالش خوب میشود.
«پرویز» و «کمیل» شیر آذربایجان و یل مازندران؛ درود بر شما ... برافراشته باد پرچم پهلوانی بر بازوان سترگ تان ...
* سردبیر تابناک ورزشی