نمایش عمومی «چاقی» نخستین فیلم بلند داستانی سینمایی راما قویدل روی پرده بزرگ سینما، این پرسش را بیش از پیش تقویت میکند که آیا با وجود اصلاحات به عمل در این فیلم، همچنان با اثری مواجه هستیم که بتواند تماشاگر را تا انتها روی صندلی نگه دارد یا درام از کشش کافی برخوردار نیست که تماشاگر را برای نود و هشت دقیقه با خود همراه کند؟
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ اگر یک فیلمنامه دارای ساختار و مهندسی دقیق در اختیار کارگردانی توانمند باشد، برخورداری از زوح علی مصفا و حمید فرخ نژاد کفایت میکند تا یک فیلم فوقالعاده را ساخت اما «چاقی» اینگونه از آب در نیامد و آنقدر از نظر پخش کنندگان غیرجذاب بود که پنج سال در صف اکران باقی بماند و این روزها که با افت فروش در گیشه مواجه هستیم، این فیلم نیز فرصتی برای اکران عمومی بیابد و بتوان بار دیگر بر پرده نقرهای تماشایش کرد.
علی مصفا یک صدابردار و صاحب استودیو ضبط صدا است که از چاقی رنج میبرد و در یک زندگی ملالآور در کنار همسرش با نقش آفرینی لادن مستوفی و تک فرزندش زندگی میکنند. در این میان حمید فرخ نژاد در نقش یک کارگردان سینما وارد زندگی آنها میشود و مهسا کرامتی را میآورد که قرار است با او ازدواج کند. از اینجا گره داستان زده میشود و حال باید گره گشایی شود. کارگردان کوشیده با توجه به شغل در نظر گرفته شده برای مصفا، از این فضا بیشترین بهره را برای شخصیت پردازی قویتر داشته باشد اما بازی مصفا چیزی نیست که انتظارش را داریم.
قویدل همچنین کوشیده با خلاقیت در دکوپاژ داستان فیلمش که فاقد اوج و دارای ریتم کند است را تاثیرگذارتر کند اما وقتی فیلمنامه لاغرتر از آن است که روایتی قابل توجه داشته باشد، صرفاً نمیتوان عناصر بصری فوق العادهای داشت که در خدمت اثر باشند و داستان را پیش ببرند، چرا که ابتدا باید داستانی باشد که این عناصر، پیشبرنده آن باشند! داستان حول و حوش تفکرات مبهم مصفا میگذرد که بعید است تماشاگر به درک مشترکی با این کاراکتر برای حس و حال و رفتارهایش برسد.
فیلم «چاقی» یک جمله ویژه دارد و آن جمله شاهبیت فیلم محسوب میشود: «دوستداشتن دلیل کنار هم بودن نیست». ظاهراً فیلمنامهنویس این اثر روی همین جمله تمرکز کرده و راما قویدل متکی به این محور کوشیده نشان دهد حتی زوجی که همدیگر را دوست دارند در تسلسل روزهای تکراری میتوانند رفتار غیراخلاقی در پیش بگیرند. ایده فرعی «چاقی» که به نوعی تمثیلی از وضعیت علی مصفا در روابط عاطفی با همسرش است و هر دو اینها دستخوش هیچ تغییر محسوسی نمیشود.
ایده اصلی با اتکاء به فیلمنامه قویتر میتوانسته دست کارگردان را برای یک پرداخت بهتر بازی کند اما وقتی یک فیلمسازِ فیلماولی در داستان پردازی دستش خالی باشد، نمیتوان توقع پرداخت بیشتر شخصیتها را داشت. با وجود آنکه فیلم قصه لاغری دارد، این ضعف با رفتن به عمق شخصیت بازیگران قابل جبران بود اما از این فرصت نیز استفاده نشده و در نهایت تصویر تازهای از علی مصفا، حمید فرخ نژاد، لادن مستوفی و دیگر بازیگران نمیبینیم.
با وجود اینکه عوامل حرفهای در پشت صحنه و مقابل دوربین حضور داشتند، این فیلم به شدت ملال آور و متاسفانه این فیلم شانس چندانی برای فروش ندارد. حقیقت آن است که یک فیلمنامه متوسط در دست یک فیلمساز متوسط در بهترین حالت یک خروجی متوسط را در پی خواهد داشت که نه باب میل منتقدین خواهد بود و نه عموم تماشاگران را با خود همراه میکند.