فیلم سینمایی «مردهها نمیمیرند | The Dead Don't Die» اثر جیم جارموش یک فیلم نامتعارف و کمدی درباره زامبیهاست که مورد توجه منتقدان قرار گرفت؛ اما چه عنصری از این فیلم برای مخاطبان جالب توجه است و چرا این فیلم خاص حتی برای آنهایی که علاقهای به فیلمهایی با مضمون زامبی دارند نیز جذاب است؟
به گزارش «تابناک»؛ «در شهر خواب آلود و کوچک «سنترویل» چیزی سر جایش نیست. ماه بسیار بزرگ و نزدیک است و ساعتهای روز غیرقابل پیشبینی شده است و حیوانات رفتارهای غیرمعمول از خود نشان میدهند و هیچکس نمیداند دلیل این اتفاقات چیست. گزارشهای خبری ترسناک و دانشمندان نگران هستند؛ اما هیچکس اتفاقات بسیار خطرناک و عجیب و غریبی که قرار است در شهر اتفاق روی دهند را پیشبینی نمیکند. مردهها از گور برمیخیزند و وحشیانه به شهر و موجودات زنده حمله میکنند و شهروندان برای بقای خود باید بجنگند.» این خلاصه داستان فیلم تازه «مردهها نمی میرند | The Dead Don't Die» به کارگردانی جیم جارموش است.
جارموش دوباره تعدادی از بازیگران مشهور را ـ که پیش از این نیز با برخی از آنها تجربه همکاری داشته ـ دور هم جمع کرده و یک پارادوی از فیلمهای زامبیایی ساخته که قاعدتاً فیلمی جذاب برای علاقه مندان به فیلمهای اصلی دارای مضمون زامبی نیست؛ اما سرخوشی را با خود به همراه دارد که میتواند ساعتی متفاوت را رقم بزند و به همین دلیل، منتقدان با روایت تازه این فیلمساز همراهی کردهاند.
کمدی غیرمصنوعی «جیم جارموش» کمحرف، غمگین است و کاملا زنده جلوه نمیکند، با وجود این که دیالوگهای هوشمندانه زیادی دارد و بازیگران آن را هم گروهی از هنرپیشگان درجه یک تشکیل میدهند. این یک اثر مضحک است که گویی بدون کارگردانی روی مسیری حرکت میکند که یک ژانر پرطرفدار است و طرفداران به نیکی از آن یاد میکنند: کابوسهای پر از زامبی مرکز آمریکای «جرج ای رومرو / George A Romero»، وقتی که بدنهای کمگوشت آنها از قبر بیرون میآید، حالا تسلیم تقلید چشم و گوش بسته، مصرف گرایی و خودپسندی نابودکننده شده که روح آنها را میخورد، خیلی قبل از این که آنها به مرگ ظاهری خود برسند.
«بیل ماری / Bill Murray»، «آدام درایور / Adam Driver» و «کلوئی سوینی / Chloe Sevigny» نقش سه پلیس زحمتکش را ایفا میکنند، به ترتیب به نامهای «کلیف»، «رانی» و «میندی»، در شهر خیالی سنترویل در آمریا، جایی که ارزشهای میانهرو در آن حکمرانی میکند. «کلیف» رئیس آسانگیر ولی کسل آنهاست.
آنها باید با خیلی از افراد محلی بدقلق مثل «هرمیت باب» «تام ویتس» و «فارمر میلر» «استیو بوشمی» که فردی مرتجع و همیشه مخالف است دست و پنجه نرم کنند. همچنین «بابی» «کلب لندری جونز» هم در قصه نقش دارد، کسی که یک پمپ بنزین و فروشگاه کتب مصور را اداره میکند، در کنار «هنک» دوست داشتنی «دنی گلاور / Danny Glover» که یک مشتری ثابت رستوران «لیلی» و «پوزی»، «روسی پرز / Rosie Perez» است.
ولی یک اتفاق خیلی عجیب در حال رخ دادن است. مردم آن منطقه توسط ملاک اسکاتلندی قبرستان محلی آن جا، «زلدا» «تیلدا سوئینتون»، یک فرد ظاهرا معنوی ولی با این حال در حرف زدن رک و بیپرده به شدت از لحاظ روانی تحت فشار هستند. خطوط رادیویی پلیسها کار نمیکنند، و روشنایی روز هم کماکان حتی وقتی که ساعت میگوید که دیگر باید شب باشد باقی میماند.
سپس جسد یکی از همسایگانی که تازه فوت کرده یعنی «مالوری اوبراین» دائمالخمر «کرول کین / Carol Kane» شروع به تغییر پیدا کردن میکند و زامبیها از قبرها بیرون میآیند، که گویا این قضیه به خاطر یک عدم توازن جهانی که به خاطر شکست قطبی رخ داده در حال اتفاق افتادن است. یک زامبی عاشق قهوه است و نقش او را «ایگی پاپ/ Iggy Pop» ایفا کرده – زیاد هم نسبت به شکل و شمایل عادی او در اکثر اوقات تفاوتی ندارد. از لحاظ بازیگری، او یک کوه از نبوغ است.
به فیلم برخی ارجاعات سینهفیلی اضافه شده است: وقتی که سه بچه سر از مغازه «بابی» در میآورند تا ببینند که کجا میتوانند مستقر شوند، یک صحبت کوتاه در مورد هتل «روانی / Psycho» میشود، که این توسط «بلوچ» (Bloch) نوشته شده، کسی که یک داستان کوتاه در مورد زامبیها به نام «مردهها نمیمیرند» هم دارد، که در دهه ۷۰ به مدد «کرتیس هرینگتن / Curtis Harrington» راهی تلوزیون شده بود.
لذت زیادی در تماشای چهرههای فاقد احساس و آشنای «سوینی»، «درایور» و خصوصا «ماری» وجود دارد، کسی که برای به شدت بامزه و قابل تماشا بودن نیازی ندارد که زیاد حرف بزند یا کار خاصی انجام دهد. با گفتن این، دیالوگهای خندهدار و ریسه رفتنهای مختلفی هم در فیلم وجود دارد، خصوصا وقتی که پلیسها و ژورنالیستهای بخش اخبار تلویزیون که همگی بهتزده هستند شروع به بحث به شکلی تقریبا یکسان در مورد وفور مرگهای خشونتبار میکنند.
ولی سکانسهای دیالوگ میان «درایور» و «ماری» اغلب به خاطر نزدیکی به کمدی سخیف و کلیشهای ناامیدکننده هستند، سکانسهایی که در آن شخصیتها غیرمستقیم به آگاه بودنشان از موقعیت خیالی که در آن گیر افتادهاند اشاره میکنند. این شکوفایی «پیراندلی» نویسنده ایتالیایی گونه به درستی در فیلم تثبیت نمیشود و زیادی دانشآموزی به نظر میرسد.
سپس به آن مشکل قدیمی میرسیم که همیشه با آن مواجهیم. به طور سنتی، هیچ نیاز خاصی برای یک فیلم زامبیمحور دیده نمیشود که در خود پیچش داستانی یا اتفاقاتی وارونه و خلاف پیشبینی جای بدهد؛ همین افزایش ویرانی میتواند به خودی خود کافی باشد – اگرچه «شان مرده / Shaun of the Dead» اثر «ادگار رایت / Edgar Wright» لحظات جذابی از کشش و گیرایی در ارتباط با اتفاقی که وقتی شما میبینید شخصی که عاشقش هستید در حال تبدیل شدن به یک زامبی است را در خود جای داده بود.
«مردهها نمیمیرند» به آن صورت پیشرفت داستانی ندارد – مشخصا اتفاقی برای «زلدا» میافتد، اگرچه این هم یک لودگی یک بار مصرف به نظر میرسد که غیر عمدی نشان میدهد، «جارموش» به شکل خطرناکی در حال رسیدن به انتهای ایدههایش است.
مردگی و زندگی ابدی قبلا توجه او را با فیلمهایی چون «مرد مرده / Dead Man» محصول سال ۱۹۹۵ و «تنها عشاق زنده میمانند / Only Lovers Left Alive» محصول ۲۰۱۳ به خود جلب کرده بود؛ و زهد و انزوای ابدی یک سامورایی در «گوست داگ: طریقت سامورایی / Ghost Dog Way of the Samurai» محصول سال ۱۹۹۹ به تصویر کشیده شده بود. در این فیلمها کمدی مهم است: قرار نیست آنها کاملا جدی گرفته شوند، و با این حال بخشی که جدی است به شدت جدی است.
ولی گاهی «مردهها نمیمیرند» لگام گسیخته و ناتمام به نظر میرسد، یک مجموعه از ایدهها، حال و هواهای مختلف، بازیگران باکلاس که در یک داستان که به آش شله قلم کار شبیه است، کنار هم جمع شده اند. ولی همیشه به خاطر ژرف اندیشی هوشمندانه و ضرباهنگ کنترلشدهاش در مورد عادی بودن غیر عادی قابل تماشاست و به زیبایی توسط «فردریک المز / Frederick Elmes» فیلمبرداری شده است.