آنچه غرب را بخصوص در دو دهه اخیر زمین گیر و ذلیل کرده است. جنگهای نامتقارن و متکی بر عناصر مومن و انقلابی حاضر در شطرنج جغرافیایی مقاومت است.
در مقابل، نقطه قوت دشمنان ما زرادخانه های جنگی و ارتش های منظم غربیها بوده است.
این دو جبهه در سالهای اخیر چندین بار با یکدیگر دست و پنجه نرم کرده اند و در تمام موارد؛
دوباره بخوانید به بیان حاج قاسم در" تمام موارد" شکست با طرف مقابل بخصوص امریکا بوده است.
در عین حال ایران طی این سالها خواب نماند و زرادخانه های خود را نیز بسرعت تقویت کرد تا جایی که کنترل قدرت موشکی ایران در دستور کار غربیها قرار گرفت.
اولین زهر چشم و خود نمایی ما در عرصه مواجهه مستقیم در جریان پهپادهایی بود که ساقط کردیم یا سالم نشاندیم.
شلیک موشکهای ما به دیرالزور که برای اولین بار در تاریخ از فراز دو کشور عبور کرد را نیز باید قدرت نمایی دیگر ایران در عرصه جنگهای کلاسیک آنهم در جایی که قدرتهای برتر نظامی جهان حضور داشتند و نظاره می کردند دانست.
داستان نفتکش انگلیس و ساقط کردن پیچیده ترین و گرانقیمت ترین پهپاد امریکا در خلیج فارس دو اتفاق ماندگار دیگر در این زمینه به حساب می آیند.
این تاریخچه ای کوتاه از گذشته ؛
و اما داستان بعد از شهادت حاج قاسم ؛
از معجزات بعد از شهادت آن سردار بی نظیر و فتح الفتوحی که در عراق و ایران اتفاق افتاد اگر بگذریم.
تعدد ضربات خرد کننده جبهه مقاومت و تحمیل شکستهای پیاپی به امریکاییها بخصوص در سوریه که پس از جنگ جهانی بی سابقه بود، شرایط سخت روحی ، دیپلماتیک و نظامی را برای نیروها و سران این کشور رقم زد.
بطوریکه امریکائیها برای اولین بار در تاریخ در گفتگو پیرامون یک مسئله حیاتی در جهان، پشت در باقی ماندند و اجازه حضور نیافتند.
مذاکرات صلح سوریه در واقع علیرغم میل امریکا و بدون حضور آن کشور به عنوان طرف شکست خورده شکل گرفته است.
در چنین شرایطی برای تسکین زخمهای کاری که از جبهه مقاومت دریافت کرده بود؛ در جریان شهادت حاج قاسم و یارانش به زشت ترین و رذیلانه ترین کار ممکن دست زد.
انجام این حرکت بزدلانه و تروریستی دلیل واضح دیگری بر استیصال امریکا در مقابل مقاومت بود.
در واقع در این ماجرا یک ابرقدرت خفت یک ترور رسمی را به جان خریده است.
البته این رفتار منبعد پیامدهای زیادی برای او بهمراه خواهد داشت.
پس از این حادثه دو گانه مهمی پیش روی مقاومت قرار گرفت .
۱- کنار گذاشتن جنگهای نا متقارن (آرزویی که در صحبتهای بعد از ترور حاج قاسم بر زبان ترامپ جاری شد) و رویارویی مستقیم و منظم با قوی ترین ارتشهای کلاسیک جهان که در این صورت احتمال دریافت ضرباتی هر چند موضعی به پایگاه اصلی مقاومت یعنی ایران وجود داشت.
۲- حفظ و تقویت استراتژی پیروز و تحقیر کننده جنگهای نا متقارن ؛
ظاهرا انتخاب ایران از بین این دو استراتژی ؛
باقی ماندن بر مدار دکترین اصلی خود همراه با گرفتن زهر چشمی در عرضه جنگهای موشکی و منظم بود.
تا این بخش از پتانسیل رو به رشد مقاومت نیز مسیر بلوغ و تثبیت خود در معادلات جهانی را همچنان بالنده و رو به پیش طی نماید.
وقتی فرود آمدن بدون مانع موشکهای بالستیک ایران در پایگاه اصلی نیروهای امریکا در منطقه که در نوع خود بدیع و افتخار آمیز است ، را در کنار این جمله رهبری که فرمودند انتقام حاج قاسم خروج نیروهای فاسد امریکا از منطقه است قرار دهیم؛ معلوم می شود بایستی پیروزی بزرگ دیگری در پرونده درخشان مواجهه انقلاب با امریکا ثبت کرد.
اینکه چند تا امریکایی در حمله موشکی ایران به درک واصل شده اند و اطلاع داشته اند یا نه در مقابل راهبرد هوشمندانه ایران از چندان اهمیتی بر خوردار نیست.
مهم این است که ما در جایی که تا کنون نقطه قوت آنها به حساب می آمد ضربه ای آشکار، کوبنده و از قبل اعلام شده وارد کرده ایم و هیچ پاسخی نیز در یافت نکرده ایم.
بعلاوه مسیر مواجهه گسترده تر در عرصه جنگهای نامتقارن و نیابتی را نیز هموارتر کرده ایم.
جالب است که آنها خوشحالند از اینکه بیش از این به حیثیت پایمال شده اشان لطمه وارد نیامده است.