انتخابات فدراسیون در اسفندماه سال جاری، به نوعی فرا رسیدن بهار مدیریت در فوتبال است. چشمها و امیدها به انتخابات اسفندماه دوخته شده است. فعالیتهای انتخاباتی کموبیش در لایههای مدیریتی و لابیهای مختلف پیش میرود.
وضعیت فوتبال ایران، نمونه برجستهای از الگوی مدیریتی بیماری است که مبتنی بر آن «برخی افراد» با استفاده از شبکههای رابطهای وابسته به قدرت، به همه قواعد و مقررات پشتپا میزنند. نظیر چنین الگویی را در دوران قبل دیده بودیم که نتیجهاش انحراف از برنامههای توسعهمحور کشور بود. ذیل چنین مدیریتی، قانون و اجرای آن، با منافع «مجمع» و اعضای حقیقی و حقوقی فوتبال در تضاد است.
شبکه مبهم مالی، تصمیمات غیرکارشناسی، انزوای متخصصان، غیرپاسخگو بودن و به تمسخر گرفتن برنامهها، برخی از رویکردهای این سیستم بود که بیمسئولیتی بزرگترین سازمان فوتبال یعنی فدراسیون را موجب شده بود. در چنین شرایطی، ضوابط جای خود را به روابط، منطق حقوق جایش را به منطق زور و توسعه جایش را به روزمرگی میدهد که خروجیاش جز نتایج سینوسی در فوتبال نخواهد بود. اینجاست که بهترین فدراسیون فوتبال آسیا ممکن است نتایج عجیبی در فوتبال پایه کسب کند و دیگر خبری از استمرار موفقیتهای پیشینش نیست.
در چنین شرایطی، اساساً ارادهای برای تغییر شکل نمیگیرد و تلاش برای بهبود امور، به منزله تقابل با منافع گروهی است که به فعالیتهای اقتصادی بیمحابایی دست زدهاند. ذیل چنین فضایی، «پرسشکنندگان» متهم به حرکت در مسیر منافع شخصی میشوند و «افشاکنندگان اسرار» به تلاش برای کسب صندلی مدیریتی متهم میشوند و در سایه این سیاه و سفیدسازیهای کاذب، ذهنهای آگاه از میدان بهدر میشوند. جامعه فوتبال ایران نمونه جمع و جور و خوبی برای مطالعه وضعیتی است که در جامعهمان وجود دارد. آنچه در فوتبال میبینیم، کپی برابر اصل صحنه زندگی اجتماعی امروز ما است.
به این چند سؤال دقت کنید:
کجای دنیا سراغ دارید رئیس فدراسیون فوتبال، نوابش را از طریق پیشنهاد خودش به مجمع انتصاب کند؟ کجای دنیا سراغ دارید رئیس کمیته اخلاق و استیناف، پیشنهاد رئیسفدراسیون باشند و استقلالشان زیرسؤال برود؟ کجای دنیا سراغ دارید کمیته سهنفره بررسی صلاحیت کاندیداها از ذینفعان انتخابات فدراسیون باشد؛ دوعضو منصوب رئیس فدراسیون و یک عضو منصوب وزیر ورزش؟ کجای دنیا سراغ دارید اگر مشکلی در روند بررسی انتخابات و تأیید صلاحیتها پیش آمد، پرونده به کمیته استینافی برود که رئیس فدراسیون فوتبال تصمیمگیر نهایی آن است؟ یعنی یکی از ذینفعان اصلی انتخابات! کجای دنیا سراغ دارید ریاست در هیأتها بهمعنای مدیریت قابلقبول است، اما عضویت در هیأترئیسهها خیر؟ آنهم وقتی با امضای اعضای هیاترئیسه است که اسناد مالی فدراسیون وجهه قانونی پیدا میکند. کجای دنیا سراغ دارید عضویت در هیأترئیسه فدراسیون فوتبال که از دل مجمع بیرون میآید، شغل محسوب نمیشود (ریاست بر کمیتهها را فاکتور میگیریم)، اما ثبت یک شرکت ورشکسته و حتی غیرکارآمد در بیرون و بخشخصوصی جزو شغل است؟ کجای دنیا افرادی که صلاحیتشان رد میشود ۱۰ فرم میسوزانند و اجازه حضور افراد تازهای را نمیدهند؟
میپرسند، «پس چه کنیم؟». لازم است که پیش از هر اقدامی از سیاستهای غیرمفید و غلط کنونی دست برداشت. تا زمانی که گروه تأثیرگذار در فوتبال ایران در بند این سیاستها اسیر است، این سؤال را فقط از باب احتجاج طرح میکند و در بیان آن صداقتی وجود ندارد. از طرف دیگر بارها راهحلهای مختلف در پاسخ به این پرسش مطرح شده است، اما چون تأثیرگذاران در فوتبال وارد گفتگو درباره آن راهحلها نمیشوند، همچنان میپرسند پس چه کنیم؟ اصلاً فرض کنیم که هیچ راهی به ذهن نمیرسد، آیا دلیل این میشود که اقدامات غیرمنطقی و غیرمؤثر انجام دهیم؟ ضعیفترین منطق این است که برای دفاع از یک سیاست اتخاذ شده بگوییم «اگر نه، پس چه؟»، «اگر تاج نه، پس که؟»، «دادکان امتحانش را پس داده» و... فوتبال ایران امروز بیش از هر چیزی، نیاز به «تقابل» برنامهها دارد و نه «رقابت» آدمها.
در حال حاضر بحران مالی و مدیریتی، نبود درآمد پایدار، عدم ارتباط ارگانیک فدراسیون فوتبال با دستگاه دولت، نبود برنامههای بلندمدت، عدم جذب اسپانسرهای قدرتمند و نداشتن قدرت برخورد با فساد، از مشخصههای بارز تشکیلات فوتبال ما است و راهحل عبور از این شرایط نامطلوب سپردن سکان کشتی توفان زده فوتبال ایران به دست مدیری تکنوکرات است که قادر باشد زمینه «اجماع ملی در فوتبال» را فراهم کند، اما شرایط در حال حاضر متفاوت است. کاریکاتوری از انتخاب دموکراتیک. روندی ساخته شده است که میتوان آنرا «فیلترینگ نخبهگرایی» نامید. برابری در فرصت ایجاد نمیکند و بالعکس آدمهای مشابه را تولید میکند. اساسنامهای با محتویات قدیمی که همان «تمرکزگرایی» گذشته را دارد. این روند، تبعات جبرانناپذیری به فوتبال ایران وارد کرده است چرا که اجازه گردش نخبگان را نمیدهد و همه هم از آن شکایت دارند. نه منطبق با قوانین داخلی است و نه نسبتی با قوانین بینالمللی دارد. نه دولت آنرا پذیرفته است و نه فیفا مهر تأیید بر آن زده است. نه استقلال مجمع و فدراسیون فوتبال مشخص و نه نسبتش با دولت روشن شده است. اساسنامهای پر از ایراد و اشکال. همین میشود که در انتخابات فدراسیون فوتبال ایران، «برنامه» مهم نیست بلکه وصلشدن به سیستم تأییدصلاحیتها اهمیت دارد چرا که رأی در آنجاست.
تعارف نداریم؛ انتخابات فدراسیون فوتبال، استقلال و حق انتخاب را از افراد گرفته است و اهمیت لابی جایگزین اهمیت برنامهریزی شده است. کافیست نگاهی به لیست کاندیداهای ریاست و نواب کنید. بههمدیگر نان قرض میدهند تا رأی بیاورند. برای همین برنامه نمیدهند و در آینده هم پاسخگو نخواهند بود. هیچکس نمیگوید برنامهاش چیست. هیچکس حاضر نیست به این دو پرسش پاسخی دقیق بدهد: ۱- هدف از حضور در رأس فوتبال ایران چیست؟ ۲- مشکل امروز فوتبال ایران چیست؟ آیا این مشکل بهتازگی بهوجود آمده یا قبل از دوران ریاست صفاییفراهانی و در دوران او هم وجود داشته است؟ راهحل این مشکل چیست؟ و اگر راهحل وجود دارد چرا قبل از این انتخاب و اجرا نشده است؟ با وضع موجود چه امکانی برای اجرای راهحل و برونرفت از وضعیت فعلی وجود دارد؟ یک دهه پیش محسن صفاییفراهانی گفته بود: «تمام مشکلات فوتبال نشان میدهد که ما برنامهریزی نداریم و تا زمانی که مشکل برنامهریزی حل نشود، مشکل فوتبال حل نخواهد شد» و معتقد بود که «مشکل فوتبال را با حرف زدن نمیتوان حل کرد. این کار یک برنامه ۱۰ ساله میخواهد. باید برای باشگاه، هیأت، لیگ و… برنامهریزی هدفمند کرد. باید ببینیم که آیا لیگ ایران بعد از هشت سال توانسته به اهداف خود برسد».
فوتبال ایران در بدیهیات هم استانداردسازی نشده است! بدیهیات فوتبال ایران تبدیل به کانون بحران شده است. در حالیکه وقت فوتبال میبایست صرف چالشهای مهمتری میشد. کنار گوش ما، قطر در حال برنامهریزی برای برگزاری باشکوه جامجهانی است و ما هنوز اساسنامه استانداردی برای فوتبال نداریم که جای هیچ سؤالی باقی نگذارد. بعد از سالها هنوز وزیر ورزش با مصاحبه اعلام میکند بازنشستهها حق حضور در انتخابات را ندارند. هنوز بعد از سالها مدعیان معتقدند بازنشسته در اساسنامه فدراسیون فوتبال یعنی بالای ۶۵ سال و بنابراین بازنشسته محسوب نمیشوند. هنوز بعد از سالها فوتبال ایران درگیر بدیهیات است و هیچ گامی برای حلش برداشته نشده است. چرا ارادهای برای استانداردسازی نیست؟ دود آتشی که برافروخته شده به چشم فوتبال ایران میرود و وضع همین است که میبینیم.
فیگو میتواند کاندیدای فیفا شود و کاسیاس، کاندیدای انتخابات ریاست فدراسیون اسپانیا میشود، اما اینجا در ایران اجازه حضور نخبگان داده نمیشود. اساسنامه فدراسیون فوتبال سراسر تناقض است. سراسر ایراد است. عدالت را زیرسؤال میبرد. این رسم درستی برای ساختن فوتبال نیست. وزیر باید تصمیم بگیرد و یکبار برای همیشه این مشکل را حل کند. اکنون زمان حاکم کردن عقلانیت است. شرایط فوتبال ایران بهگونهای است که عاقلان مجمع فوتبال باید با کمترین هزینه و بیشترین سود، دین خود را به فوتبال ادا کنند. حتی میتوان انتخابات را چندماه محدود عقب انداخت، اما فوتبال برای همیشه خیالش راحت باشد. سرآغاز مشکلات فوتبال ایران همینجاست؛ راه برای حضور نخبگان مسدود شده است.