به گزارش «تابناک» به نقل از فارس، در این سه ماهی که کرونا مهمان ناخوانده کشورمان شده، پرستاران و پزشکان بیمارستانهای کرونایی کم سختی نکشیدند. سه ماه نفسگیر که پنجه در پنجه این ویروس عالم گیر انداختند و آنقدر سختی کشیدهاند که شب قدر را به دلشان وعده بدهند برای آنکه دلی سبک کنند. تصمیم گرفتیم یکی از شبهای قدر را کنار آنها و بیمارانی سحر کنیم که در تخت بیمارستان، شب را به صبح گره میزنند و دستشان از همه جا کوتاه است.
سیر نزولی آمار مبتلایان به کرونا در پایتخت، پرونده روزهای بحرانی بسیاری از بیمارستانهای تهران را فعلا مختومه کرده، اما اوضاع در بیمارستان شهدای گمنام کمی متفاوت است. از اوایل اسفند این بیمارستان به پذیرش مبتلایان به کرونا در تهران اختصاص پیدا کرد و حالا با عادی شدن شرایط، هنوز هم تمرکز این مرکز درمانی بر پذیرش بیماران کرونایی است. اینطور است که میتوان گفت: روزهای سخت پرستاران و پزشکان بیمارستان شهدای گمنام تهران هنوز به پایان نرسیده است و این موضوع بهانهای شد برای حضور در این بیمارستان.
کرونا عادی شده، اما هنوز هم ترسناک است. آنقدر که خانواده نگران شوند از رفتنمان به قرنطینه بیماران کرونایی؛ هنوز آنقدر ترسناک هست که همسران جوان فیلمبردار و عکاس تا حیاط بیمارستان بیایند برای آنکه شب قدر را رو به پنجره اتاق بیماران کرونایی صبح کنند و در چند قدمی قرنطینه، دعای خیر را بدرقه راه شریک زندگی شان که قرار است غربت پرستاران و بیماران را به تصویر بکشد.
قرار ما اتاق سوپروایزر بیمارستان است. در حال آماده شدن و پوشیدن تجهیزات هستیم که «ابوالقاسم روشنایی» توضیحاتی را در خصوص بخشهای بستری میدهد و دست ما را باز میگذارد برای انتخاب بخشی که قرار است در آن شب قدر را سحر کنیم: «در حال حاضر ما فقط بیماران کرونایی را پذیرش میکنیم و بیماران در سه بخش داخلی، سی سی یو و آی سی یو بستری هستند و تعدادشان حدودا به ۷۰ بیمار میرسد. بیمارانی که در بخش داخلی بستری هستند حال عمومی بهتری دارند، در بخش سی سی یو بیماران بدحال و در بخش آی سی یو بیماران بسیار بدحال بستری هستند که با کمک دستگاههای تنفسی نفس میکشند» همراهی با بیماران و کادر درمان در شب قدر را از بخش داخلی شروع میکنیم.
***بخش داخلی/ ساعت ۱۲ بامداد
با زمزمه آیه الکرسی وارد بخش داخلی بیمارستان شهدای گمنام میشویم برای ثبت تصاویر ماندگار در شبی که آیه «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» گواهیست بر عظمتش. شبهای بیمارستان تلخ و دلگیر است و سکوت کشدار، تنها هیاهوی راهروهای نیمه تاریکش.
هیأت دو نفره در اتاق ۷،
اما حالا در اولین دقایق بامداد شب قدر، صدای آرام و محزونی این سکوت سرد را شکسته. رد صدا ما را به اتاق ۷ میبرد. وارد میشویم. مرد جوانی با چهرهای رنگ پریده روی تخت نشسته، پرستار هم روی صندلی کنار او و هر دو با هم به میهمانی خدا در شب قدر رفتهاند و آیههای ملکوتی دعای جوشن کبیر را زمزمه میکنند.
گوشهای میایستیم وهمراه میشویم با قرائت فراز نورانی «یَا دَلِیلَ الْمُتَحَیِّرِینَ، یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ یَا صَرِیخَ الْمُسْتَصْرِخِینَ.» سکوت میکنیم و چند فرازی را میهمانشان میشویم که سرفه میافتد به جان بیمار جوان و نفس، یاریاش نمیکند. پرستار جوان به کمک «روح الله انصاری» میرود و ماسک اکسیژن را قرار نفسهای به شماره افتاده اش میکند. در میانه ثبت این لحظات ماندگار، دعای اللهم اشف کل مریض را زمزمه میکنیم برای سلامتی اش. بیمار جوان آرام که میگیرد، چشم هایش را میبندد و به شنیدن دعای جوشن کبیر از سیستم پخش تلفن همراهش اکتفا میکند. خیلی زود میفهمیم باید بیمار اتاق ۷ و پرستار همراهش را به حال خودشان بگذاریم و هیأت دو نفره شان را برهم نزنیم.
رفاقت با کرونا، شب قدر و بغض پرستاران
ایستگاه پرستاری و محفل تک نفره پرستار جوان سوژه بعدی ما در بخش داخلی بیمارستان شهدای گمنام میشود. «محدثه پهلوان زاده» کنج خلوتی را انتخاب کرده برای قرائت دعای جوشن کبیر، انگار خستگی این سه ماه را روی شانه هایش گذاشته و امشب را غنیمت شمرده برای درد دل با خدا و گذاشتن بار سنگینش بر زمین. اینجا از روضه مداح و مجلس وعظ خبری نیست. هیاتهای شب قدر در بیمارستان تک نفره و شاید چند نفره برگزار میشود. پرستار جوان متوجه حضورمان که میشود، بلند میشود و خوش آمد میگوید.
خدا قوت میگوییم و از حال و روزش میپرسیم. از مرور روزهای سخت و بحرانی بیمارستان شروع میکند. از ترس روزهای اول میگوید، دوستی اجباری با ویروس کرونا و روزه داری و شب قدر؛ «اوایل اسفند که بیمارستان ما به عنوان یکی از مراکز اصلی پذیرش بیماران کرونایی انتخاب شد بیماری به اوج رسید و هر روز دهها نفر بستری میشدند. بیماری ناشناخته بود و پرستاران هم میترسیدند، اما بین ترس و حفظ جان بیماران، دومی را انتخاب کردند. اوایل، رفتار ویروس کرونا عجیب بود. این ویروس مرموزتر از چیزی بود که ما فکرش را میکردیم و آمار بیماران فوتی زیاد بود. غافلگیر میشدیم وقتی میدیدیم بعضی از بیماران جوان قربانی این ویروس میشوند. حالا اوضاع بهتر شده، بیماری کنترل شده و آمار فوتیها کمتر.
البته، چون بیمارستان شهدای گمنام جزو بیمارستانهای اصلی پذیرش بیماران کرونایی هست هنوز روزهای بحرانی مان تمام نشده، فقط حال و روزمان یک تفاوت با دو ماه قبل دارد؛ ما با کرونا رفیق شدیم و به وجودش عادت کردیم. چارهای جز این نداشتیم. البته سخت است به سختی هایش عادت کنیم و هنوز عادت نکردیم، به در آغوش نگرفتن فرزند، ندیدن عزیزان. سخت است عادت کنیم به این لباسهای چند لایه و باران عرق بر سر و رویمان آن هم وقتی روزه ایم. همه پرستاران این شبها یک بغضی در گلوهاشان جا خوش کرده و حتما شب قدر بهترین فرصت است برای رهایی از این بغض سنگین و امیدواریم خدا به ما کمک کند برای ادامه این راه و کم شدن شر ویروس کرونا».
میخواستم شب قدر کنار بچه هایم قرآن سر بگیرم
صدای قرائت دعای جوشن کبیر را از هر اتاقی میشنویم؛ دستمان میآید بیمارانش، میهمان مناجات شب قدر شدند و اذن ورود میگیریم. "غربت" سادهترین و پیش پا افتادهترین کلمه است برای شرح حال و روز بیماران کرونایی در شبهای قدر. دختر جوان با دیدن ما خوشحال میشود. انگار گوش شنوا پیدا میکند برای درد دلهای شب قدری اش، شروع به صحبت میکند آن هم با بغضی که تلاش برای پنهان کردنش بی فایده است؛ «دوره بیماری من طولانی شد. از فروردین درگیر هستم. کرونا با من سر لج افتاده و انگار نمیخواهد دست از سرم بردارد. بعد از یک دوره که حال خوبی نداشتم دوباره بستری شدم. الان حال عمومی ام خیلی بهتر است، اما حسرت به دلم مانده است. نتوانستم روزه بگیرم. دوست داشتم شب قدر خانه باشم و کنار بچه هایم قرآن به سر بگیرم و از خدا طلب بخشش کنم. اما چارهای نیست. کرونا ثابت کرد همه زندگی وسرمایه و دلخوشی آدمها وصل است به یک دم و بازدم. اینجا هیچ کاری نمیتوانی برای خودت انجام دهی. مجبوری روی تخت بیمارستان بخوابی، در انتظار تمام شدن روزهای سخت. امشب به این فکر میکردم که دنیا بی ارزشتر از آن چیزی است که فکرش را میکردم. راضی ام هر چه دارم و ندارم را بدهم، ولی سلامتی ام را به دست بیاورم و برگردم خانه».
***بخش سی سی یو بیماران کرونایی/ ساعت ۱ بامداد
وارد بخش سی سی یو بیماران کرونایی میشویم. دردهای گاه و بیگاه و حال بد بیماران این بخش، اجازه نداده حساب و کتاب ماه رمضان و شب قدر دستشان بیاید. تختها با فاصله ردیف شده اند. صدای ناله و سرفه یکی از بیماران بدحال در هم آمیخته شده و پرستار با تزریق مسکن، درد بی امانش را چاره میکند.
اینجا در ایستگاه پرستاری هیأت هفت نفره پرستاران بخش سی سی یو در نیمه شب قدر برقرار است. ما هم همراهشان میشویم و زیر لب دعای جوشن کبیر را زمزمه میکنیم. یکی از بیماران با شنیدن صدای دعا به زحمت خودش را روی صندلی جا به جا میکند، مینشیند و شروع به خواندن میکند.
جانباز شیمیایی و بی خبری از شب قدر
«مسلم ندری» جانباز شیمیایی است و از قضا گرفتار کرونا هم شده. حال خوشی ندارد. تنگی نفس ناشی از گاز شیمیایی کم بود، کرونا هم ریه هایش را به بازی گرفته. با تعجب میپرسد: «امشب، چه خبره؟ شب چندم ماه رمضان است؟» وقتی میفهمد شب قدر است، در کسری از ثانیه چشمانش پر از اشک میشود و میگوید: «چه نقشهها که برای شب قدر امسال نکشیده بودم. من بچه شازند کرمانم. میخواستم دست دخترم را بگیرم و به کرمان برویم و در حسینیه خودمان خادم عزاداران شوم. اما قسمتم این تخت بیمارستان شده. دخترم باردار است. مادرش چند سالی هست فوت کرده و ما هیچ دوست و آشنایی تهران نداریم. دخترم تنها و من هم تنها روی تخت بیمارستان. اینقدر حالم بد بود که اصلا نمیدانم کی مرا به بیمارستان آوردند. امروز کمی بهترم، اما سرفه و تنگی نفس امانم را بریده است».
نیم خیز میشود و به پرستارانی که در حال خواندن دعای جوشن کبیر هستند نگاهی میاندازد و دوباره چشمان بی رمقش پر از آب میشود؛ «هر چیزی بهاری دارد. بهار قرآن ماه رمضان است. ما که مریض هستیم، اما خوش به سعادت این پرستارها که خدمتشان به بیمارها در ماه خدا برایشان مثل عبادت است. آن هم با این شرایط. دیروز برای یکی از پرستارها کلی گریه کردم. رگ گیری از من کار سختی هست، چون کم خونی دارم. یکی از پرستارها دیروز آمد بالای سرم برای رگ گیری. باورتان نمیشود وقتی داشت تلاش میکرد که آنژیوکت من را وصل کند با این لباسهای محافظ از سر و صورتش عرق چکه میکرد. آن موقع هیچ کاری از دست من بر نیامد جز آنکه از ته دل برایش عاقبت بخیری و سلامتی بخواهم».
برایت امن یجیب میخوانم
به ایستگاه پرستاری میرویم. شرایط خاص بیماران کرونایی در بخش سی سی یو توجه خاص پرستاران را میطلبد و آنها به قرائت دسته جمعی چند فراز جوشن کبیر بسنده میکنند. وقت تزریق داروی بیماران میشود و پرستارها به بالین بیمار میروند. ما هم از دور به تماشایشان میایستیم. پرستارانی که دلشان گرفته همان جا کنار تخت بیماران مینشینند و دعا میخوانند.
*** بخش مراقبتهای ویژه بیماران کرونایی/ ساعت ۲ بامداد
ساعت از دو بامداد گذشته که وارد بخش مراقبتهای ویژه بیماران کرونایی میشویم. مرز بین مرگ و زندگی در این بخش به باریکی مو است. نفسهای بیماران کرونایی در آی سی یو بند است به دستگاههای کمک تنفسی. «طاهره نوروزی»؛ پرستار بخش یکی از بیماران را نشان میدهد و میگوید: «دو ساعت قبل ایست قلبی کرد. عملیات احیاء به لطف خدا جواب داد و زنده ماند. اما معلوم نیست عمرش به دنیا باشد.» اینها را میگوید، کتاب دعای جوشن کبیر را به دست میگیرد و به بالین بیمار مینشیند.
امشب پرستاران بخش آی سی یو فراموش میکنند برای خودشان دعا بخوانند. چند پرستار مقابل تخت یکی از بیماران بدحال گعده میگیرند و «علیرضا روستایی» از پرسنل خدمات بخش میانشان مینشیند و قاری دعای جوشن کبیر میشود؛ یا فَارِجَ الْهَمِّ یَا کَاشِفَ الْغَمِّ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ یَا قَابِلَ التَّوْبِ یَاخَالِقَ الْخَلْقِ یَا صَادِقَ الْوَعْدِ... نگفته پیداست که پرستاران چقدر خسته اند، اما جان کلام دعاهایشان طلب شفاء برای بیماران کرونایی است.
دستان بسته بیماران کرونایی و مرز باریک میان مرگ و زندگی
چند دقیقهای از قرائت دعای جوشن کبیر نگذشته که چشمان بی رمق پیرزن در تخت میانی باز میشود. نگاهش به نگاه ما و پرستارانی که روبه روی تختش نشسته اند میافتد و این نگاه خسته به پرستار جوانی گره میخورد. در عالم خواب و بیداری جملات درهم وبرهمی ردیف میکند. «عبدالله بیا!» واضحترین جمله اش است. «محسن بیات» جوانیست که پیرزن صدایش کرده. اجابت درخواست پیرزن بی پناه را به تمام کردن فراز دعای جوشن کبیر ترجیح میدهد. بلند میشود و و چند دقیقهای کنار تخت بیمار میایستد. پیرزن چشم در چشم پرستار میدوزد و همان جملات نامفهوم را تکرار میکند. پیگیر ماجرا که میشویم، میگوید: «این بیمار سن و سالش بالاست. مرا با پسرش اشتباه گرفته، هر وقت چشمش به من میافتد دستانش را جلو میآورد و میگوید عبدالله بیا! نمیدانم چه میگوید فقط تاییدش میکنم و دست روی سرش میکشم».
دستانش را بسته اند. خوب که نگاه میکنیم دستان چند بیماران کرونایی بخش آی سی یو را به تخت بسته اند، دلیلش را جویا میشویم؛ «نوروزی» میگوید: «بیماران کرونایی که در بخش مراقبتهای ویژه بستری هستند، از نظر پزشکی در حالت "دمانس آی سی یو" قرار دارند. اینها به دلیل شرایط خاص جسمی که دارند و داروهای آرام بخشی که برای کاهش درد میگیرند، گاهی حرکات غیرارادی انجام میدهند و در خلال این حرکات غیر ارادی ممکن است ماسک تنفسی که به دستگاه وصل است را از روی صورتشان بکشند. ماسک تنفسی یک لحظه هم نباید از دهان و بینی این بیماران کنار برود، چون ریه هایشان به شدت دچار مشکل است و بدون آن دوام نمیآورند. برای همین دستان بیماران بدحالی که حرکات غیرارادی دارند را میبندیم که خدای نکرده این حرکات غیرارادی به قیمت از دست رفتن جانشان تمام نشود.»
هنوز توضیحات خانم نوروزی تمام نشده که دو پرستار خودشان را به سرعت به تخت یکی از بیماران بدحال میرسانند. بیمار میانسال به دلیل حرکات غیرارادی ماسک را از روی صورتش کنار زده و ضربان قلبش پایین آمده است. پرستاران، دستگاه تنفسی را به صورت بیمار وصل کرده و مجبور میشوند دستان او را تا بهبود وضعیت جسمی و کم شدن حرکات غیرارادی ببندند.
به مردم بگویید برایمان دعا کنند
چهل دقیقهای میشود که میهمان بزم معنوی شب قدر پرستاران بخش مراقبتهای ویژه شده ایم و در این دقایق، اتفاقات پی در پی بخش آی سی یوی بیماران کرونایی اجازه قرائت ۱۰ فراز دعای جوشن کبیر را هم به پرستاران نداده است. محسن بیات میگوید: «این روال همیشگی بخش آی سی یو هست و در این سه ماه که بیماران بدحال کرونایی در این بخش بستری هستند و تعدادشان هم کم نیست، بارها پیش آمده که فرصت خوردن یک لیوان آب را هم پیدا نکردیم. این لباسها و پوشش خاص و تعریق زیاد را هم که اضافه کنید حساب کار دستتان میآید. به مردم بگویید این شبها برای مان دعا کنند».