آنچه پیش رویتان قرار دارد، دلنوشته یکی از مدافعان سلامت برای خواهرش است؛ متنی که نویسنده آن پزشکی در خط مقدم مبارزه با کروناست و شرح احوال پرسی وی از خواهرش که او هم پزشک است و در خط مقدم مبارزه با کرونا در شهری دیگر مشغول خدمت است. دلنوشتهای تقدیم به همه کادر درمان، بویژه دکتر خدیجه، رزیدنت داخلی:
چند روزی میشد که نمیتوانستم با خواهرم که در شهر دیگری مشغول گذراندن دوره تخصص پزشکیست، تصویری صحبت کنم که بالاخره امروز موفق شدم. در نگاه اول لاغر و البته خسته به نظر میرسید.
تاکید کردم که «خستهای و لاغر هم شدهای» و گفت: «اول قول بده در منزل به پدر و مادرمان چیزی نگویی!»
قول دادم و گفت: «چون [تمامی ۳ ماه و نیم گذشته] مسئول ویزیت بیماران کرونایی در بخش و icu بودم، چند روز قبل بدن درد و خستگی داشتم و به اصرار دوستان و همکاران تست کرونا (pcr از مجاری تنفسی) انجام دادم که نتیجه تست مثبت بود.»
و ادامه داد که ۱۴ روز اخیر را در قرنطینه خانگی بوده و برای این از تماس تصویری شانه خالی میکرده که من متوجه بیماریاش نشوم.
دلم سوخت، هم به حال خودم و هم به حال ایشان.
ایشان؛ بخاطر اینکه هم باید ناراحتی و استرس بیماری را تحمل کند و هم مراقب باشد موجب ناراحتی من و سایر اعضای خانواده نشود و خودم؛ برای اینکه عزیز دلم بیمار بود اما من که خودم به بیماری همشهریانم رسیدگی میکنم، نتوانستم براییش مفید باشم.
دوستت دارم و آرزومند بهبودی ات هستم.
برادرت دکتر رضا