سرویس فرهنگی "تابناک"/هومن ظريف ـ «در انجام هر برنامه دو نكته را بايد در نظر گرفت، اول صحت مطلق برنامه، دوم سهولت اجراي آن. براي آن كه شرط اول موجود باشد، يعني برنامهها قابل قبول و قابل اجرا باشد، كافي است كه ثمربخشي برنامه در خود برنامه باشد، مثلاً ترتيبي كه پيشنهاد ميشود به طور كلي براي انسان، مناسب و مفيد و موافق قلب و روح او باشد.»
كتاب «اميل» ـ ژان ژاك روسو
هفت ماه و 10 روز ـ تا روز نشست معاون سينمايي ارشاد با خبرنگاران ـ از صدارت آقاي شمقدري در معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميگذرد. همانگونه كه اين مقام دولتي خود اذعان ميكند، «معاونت سينمايي حساسترين زيرمجموعه دولت است.»
و مضاف بر اين باز هم بنابر اظهارنظر ايشان قرار است صحبتهاي خبرنگاران و پاسخهاي ايشان، در راستاي سياستهاي سينمايي كشور، «شرايط جديدي را براي سينماي ايران با كمك همه» فراهم كند.
اين مسئول فرهنگي كشور در نخستين جملات خود به استفاده از واژه «فيلمفارسي» با شديدترين لحن ممكن حمله كرد و از آنجا كه وي معادل فارسي اين واژه را ارائه نكرد، هنوز هم صورت مساله پاك نشده است و فيلمهايي از اين دست را ميتوان هم «فيلمفارسي» و هم «مبتذل» ناميد. مثل درهم شكستن واژه فيلمفارسي در حكم شكستن ظرف است و تا مظروف (يعني فيلمهايي از اين دست) به نمايش درميآيد، نيازي به واژهگزيني نيست و اصولاً اگر بيادبي نباشد، معادليابي هر واژه برعهده فرهنگستان ادب است.
نكته ديگر اينكه واژه تركيبي فيلمفارسي، مطلقاً با معادل آن يعني تركيب اضافي مضاف و مضافاليه فيلم فارسي متفاوت است و اين تفاوت باعث افتراق معنايي اين دو نيز ميشود. بنابراين با فروتني تمام بايد گفت كه «فيلمفارسي» واژهاي داراي هويت مشخص و جدانشدني از فرهنگ سينمايي است و سخن گفتن درباره آن همانگونه سخت است كه انتظار داشته باشيم مسئول ارشاد از پرونده قضايي يك كارگردان اطلاع داشته باشد.
و اما ريشههاي روي خوش نشان دادن كارگردانان و فيلمسازاني كه بعضاً در ساخت فيلمهاي ارزشمند و به تعبير دوستان، فاخر، صاحبنام هستند، به فيلمهاي كمدي و گيشه، تنگناي نظارت و ارزشيابي است كه تو گويي آنها به نمايندگي از ملت، فيلمنامهها، راشها و حتي ايدهها را سبك سنگين ميكنند در حالي كه بنابر اظهارنظر جناب شمقدري در اين نشست؛ «با مخاطبان هوشمندي روبرو هستيم و با فناوري روز، مخاطبان بيش از ما فيلم ديدهاند و اين باعث شده است كه سطح توقع مردم بسيار بيشتر شود.»
پذيرفتن اين جمله از مسئول سينمايي ارشاد، به تنهايي جمع دو ضد است. نقض غرض است كه مردم هوشمند باشند و در پذيرش فيلمها صاحب نظرتر از مسئولان فرهنگي، ولي فيلمسازان اين كشور براي مراحل ساخت فيلم خود، نيازمند به اظهارنظر چند ديدگاه ولو متبحر و كارشناس باشند. كاش ميشد تكليف فيلمها در برابر گيشهها مشخص ميشد و هيچ كارشناسي اعم از منتقد و غيرمنتقد به خود اجازه قيم بودن نميداد.
توقف سينماگران در ايستگاه توقيف، بنابر اظهار نظر اين مقام و مسئول سينمايي برچيده شده است و ايشان به صراحت اعلام كردهاند «فيلم توقيفي نداريم». اين نظر، بسيار خجسته است، اما آيا امكان آن ندارد، مردمي كه به گفته ايشان بيشتر از آنها فيلم ديدهاند و در اين نظر و نقل قول تكلف و تعارفي احساس نميشود، خود با فيلمهاي در حال اكران سنگهاي خود را وا بكنند؟
البته مسئول سينمايي ارشاد با وارد كردن ايراد بر دو واژه «فيلمفارسي» و «توقيف» بسيار متمدنانه مواجه شدهاند و مضاف براين جاي شكرش باقي است چون در افتتاحيه نمايشگاه كتاب، جناب وزير ارشاد، خرده بر حافظ شيرازي گرفت كه چرا حافظ از لفظ كتاب كمتر استفاده كرده است و به جاي كتابخانه از ميخانه چندين بار استفاده كرده است.
اين در حالي است كه حافظ و مولوي هنرمندان عصر خود هستند و در آن زمان كه حلاجبردار، مردانگي را شهادت داد، حافظ در درون مرز و مولوي و سيف فرغاني در برون مرز، بسياري از اسرار مگو را گفتند و ميگويند و اگر اين دو بزرگوار صاحب حيات، امروزه روز، صاحب حيات بودند و به شهادت چشم زندگي ميكردند، معلوم نبود كه آيا فيلمنامهنويسي، كارگرداني يا موسيقيداني نامتعارف و مولف ميشدند و بگذريم.
در اين نشست نگارنده در مقام خبرنگار سينمايي قصد طرح اين پرسش را داشتم كه؛ «آيا عدل و انصاف است كه در بيست و هشتمين جشنواره فيلم فجر شاهد اكران فيلمهاي يوسف پيامبر، ناسپاس و سليمان نبي(ع) ـ كه بررسيشان و جايگاه اين آثار منظور نيست ـ باشيم و از پيامبران و زعماي قوم بني اسرائيل، از موسي(ع)، هارون(ع)، حواريون(ع)، سليمان(ع)، يعقوب(ع) و يحيي(ع) و... يادي بكنيم ولي بعد از سي سال و اندي هنوز درباره فردوسي، اثري براي ارائه نداشته باشيم؟ آيا شاهنامه، زندگي فردوسي و روايت كتابت آن اثر گرانبهاي ايراني نبايد تبديل به يك پروژه سينمايي ملي شود در حالي كه، هيچ اثري سينمايي درباره فردوسي، جز دو اثر، در سالهاي دور در ايران(1) و تاجيكستان در دست نيست.»
و باز هم خواستم با اينكه زمان نشست پرسش و پاسخ به سرعت به پايان ميرسيد و بسياري از خبرنگاران بهرغم ثبت نام نتوانستند به طرح سئوال خود نائل شوند، بپرسم كه از پروژه فيلم حضرت محمد(ص) به چه ميزان حمايت ميشود ولي با ديدن و شنيدن فعل و انفعالات حاكم بر فضاي نشست، از طرح اين سئوال در جايگاه خبرنگاران صرف نظر كرده و با درك كمينه مهلتي كه در پيش رو داشتيم، فرصت پرسش را به ديگر خبرنگار همكار دادم.
با توجه به متن سخنان و پرسش و پاسخ انجام شده در اين نشست شرايط براي طرح سئوال مبني بر ساخت اثري گرانقدر با محوريت فردوسي و اثر سُتُرگش آماده نبود و از آنجا كه سينماي ايران، هنوز در پي اصلاح زيرساختها و مسائل درون تشكيلاتي خود است، بعيد ميدانم زندگي حكيم ابوالقاسم فردوسي، حافظ (2)، عطار نيشابوري، مولانا (3)، خيام نيشابوري (4)، زندگي پرتلاطم كلهر (5)، سلمان سعدساوجي، مختوم قلي (6)، حلاج، رودكي و بسياري از بزرگان ملي كشور، تا آيندهاي نزديك بر پرده سينماهاي كشور ظاهر شود.
القصه، شمقدري به عنوان يك فيلمساز، در اين نشست و در يك گفتوگو چندين بار با افتخار عنوان كرده است كه 12 سال فيلم نساخته است.
صرف نظر از اينكه، يك سكاندار فرهنگي آن هم كسي كه به قول خود در يكي از حساسترين زيرمجموعههاي دولت، خدمتگزار مردم است، نميتواند ادعايي در قبال نساختن فيلم داشته باشد و شايسته و بايسته هم، چنين است. و با فرض اينكه، ساختههاي پيشين اين هنرمند با استقبال ذهني و نه موسمي مخاطب مواجه شدهاند، بايد مايه تاسف او و علاقهمندان سينماي اين هنرمند باشد كه چنين نعمتي از سينماي ايران دريغ شده است و ايشان به عنوان يك هنرمند بايد فيلم بسازند تا كارگردان به حساب آيند.(7)
معاون سينمايي ارشاد به گونهاي به سينماي دوران اصلاحات خرده ميگيرد كه خود به عنوان يك فرد فرهنگي و نه سياسي واقف است كه همگي، كشتينشستگان يك كشور هستيم و هر صاحبنظري در هر قوم و قبيله و مسلكي، اگر ايراني است، در برابر هرگونه ويراني پاسخگو است و اگر مورخ قلمش به خطا بلغزد، تاريخ نانوشته شفاهي در سويداي دل مردم، هيچگاه از ياد نخواهند برد كه كدام فيلم در كدام دوره، جاويدان است.
نكته ديگر بحث چالش بين خانه سينما به عنوان نماينده صنوف سينمايي ايران و معاونت محترم ارشاد اسلامي است كه بدون نقد و نظري در اين ارتباط، با چنين گفتماني، تعاملي صورت نخواهد گرفت، حال اينكه از مجموعه ادعاهاي دولتمردان در سياستهاي كلي و به ويژه حساسترين زيرمجموعه آن يعني معاونت سينمايي ارشاد، همواره بحث بر تعامل است.
آنچه نقد و بررسي نكات مطرح شده در اين نشست را قابل تأمل ساخته است، ارجاعات جذاب معاون سينمايي ارشاد است كه علناً در رجوع پروندههاي فيلمهاي مشهور به توقيفي، عنوان كرده است كه: «ما امنيت فيلمساز را در صدر قرار دادهايم و امنيت خود را كنار گذاشتهايم.» نكته مهم در اين گفته اين است كه معاونت سينمايي همانگونه كه نشان داده است بنا دارد، با همه سختيها، سعي كند فيلمي توقيفي نداشته باشد و حتي در جريان ساخت فيلمي در ژانر دفاع مقدس، اقرار كرده است كه در جريان حاضر شدن در لوكيشن فيلم زمهرير، «به كارشناسيهاي قبلي انجمن دفاع مقدس اعتماد كرده است» و پذيرفتن خطا، نشانگر انعطافپذيري اين مقام فرهنگي و اصولاً كاري است فرهنگي.
اظهار نظر شمقدري در باب دفاع از سينماي كمدي، اگر چه قابل تقدير است، اما دو نكته مغفول را گوشزد ميكند. سينماي كودك با حساسترين ويژگيهاي جامعهشناختي و روانشناختي بايد بر آنچه سينماي كمدي ميناميم پيشي گيرد و ديگر اينكه نقل قول شمقدري در دفاع از فيلمهاي كمدي چند سال اخير ـ منظورم دوره خاصي نيست ـ متناقض است.
ايشان در اين نشست گفته است: «ما فكر ميكنيم كه بايد به فيلم كمدي كمك كرد و خطاهاي آن را بپذيريم و از كارگردانها ميخواهيم از واژگان سخيف كمتر استفاده كنند.»
حال قضاوت كنيد، آيا فيلمي كه كمتر واژه سخيف داشته باشد، قابل دفاع است؟ آيا بهتر نبود كه چنين درخواستي از كارگردانان كمديساز، تركيب واژگان دقيقتر و حسابشدهتري داشت؟كداميك از مشاوران فرهنگي و سينمايي در گذشته با كارگردانان سينما چنين از باب تساهل و بيتامل سخن راندهاند؟ (8)
ايشان درباره چگونگي فرآيند فيلمهاي منتخب براي اكران خارج از كشور گفته است؛ «همانگونه كه شما وقتي به خارج ميرويد، به تيپ خود ميرسيد و با خود ميگوييد با چه قيافهاي بروم جنتلمنتر هستم، بايد فيلمهايي كه ميخواهند در خارج از كشور اكران شوند عزت و استقلال ملي را خدشهدار نسازند.»
آيا واژه «فيلمفارسي» نچسبتر است براي سينماي مورد بحث ما يا واژه بيگانه جنتلمن؟ و آيا واژه «سخيف» ميتواند در سيستم متريك واژگان سينماي ايران به عنوان درجهبندي ارزشمداري قرار گيرد؟ بهنظر ميرسد، آثار سينماي ايران كه هيچ، حتي فيلمي از سينماي هاليوود، باليوود، آسياي جنوب شرقي و هر سرزميني نبايد سخيف باشد. كدام ملت از فيلمي حتي به قول آقاي شمقدي با كمترين واژگان سخيف در اكران داخلي دفاع ميكند؟ حال چه رسد به اكران خارجي كه با توجه دهكده جهاني امروز و با عنايت به سخن خود آقاي شمقدري، آنجا كه گفت: «مردم بيشتر از ما فيلم ميبينند و بايد دانش خود را بيشتر كنيم»، نميتوان پذيرفت كه «مردم ما محرم هستند و بيگانگان نامحرم» كه اگر چنين بود، يك اثر هنري همچون شعر حافظ و مولانا جهاني نميشد. بايد قبول كنيم كه هنر زبان بينالمللي است.
نميدانم و بضاعت چنداني در برجسته كردن اين تناقض آشكار در سخنان معاونت محترم سينمايي ندارم، اما به ايشان حق ميدهم كه تلقي ديگري از كاربردهاي سينما به غير از مقولات هنري داشته باشند.
در روزگاري كه مستندسازان مغرض خارجي به دور از خط قرمز و رواديد ارشاد، مستندهاي گوناگوني با موضوعات سياسي، گردشگري، اجتماعي و علمي از اقصي نقاط ايران تهيه ميكنند و در شبكههاي گسترده ماهواره به نمايش در ميآورند، چگونه ميتوان توقع داشت، برخي فيلمها را براي نمايش خارج از كشور سبك سنگين كرد؟
بحث پالايش فرهنگي فيلمها، منتج از پالايش فرهنگي جامعه است كه مايل به وارد شدن به عوامل موثر در آن نيستيم ولي بحث «شوراي تخصصي انتخاب فيلمها براي نمايش خارج از كشور» در هر صورت محكوم به شكست است.
همانگونه كه «سينما پيادهرو»، بسياري از محصولات مورد پسند و ذائقه «مخاطبان هوشمند» ايراني را مهيا ميسازد و همانگونه كه شاهديم فيلمهاي هاليوودي به صورت همزمان در اكران جهاني در جاي جاي تهران قابل دسترسي است، نميتوان، به صرف اينكه اثري چون فيلم «هيچ» در برگيرنده خانوادهاي در تهران نيست، مانع از اكران خارجي آن شد.
تعجب نگارنده از آن جهت است كه جناب شمقدري خود فيلمساز است و با ساخت فيلمي چون «بر بال فرشتگان» نشان داده است، سمبوليزم و سورئاليزم را ميشناسد، چگونه ميتواند چنين حكمي را براي نيافتن خانوادهاي چون خانواده فيلم «هيچ» در تهران پيدا كند!(9)
او گفته است: «در تهران امروز چنين حياتي وجود ندارد.» آيا چند درصد از خانوادههاي حاضر در پايتخت، شبيه خانواده محترم روحاني در فيلم «طلا و مس» هستند؟ همچنان كه چنين پرسشي نارواست، چنين ديدگاهي در برابر موضوعيت هيچ ناروا قلمداد ميشود.
نكته آخر اينكه، با وجود اينكه جناب شمقدري صراحتاً عنوان كرده است كه: «سينماي مستند واقعاً ميتواند نقطة اتكاي سينماي داستاني ما باشد و هويت و فرهنگ ايراني را تأمين كند و سينماي مستند بسيار براي ما مهم است.» پرسش اينجا است که مثلا چرا با توجه به نياز به تنوير افكار جمعيت جوان ما، از وقايع بعد از انتخابات سال گذشته، مستندي با حمايت و درايت مسئولان فرهنگي ارشاد ساخته نميشود؟
پينويسها:1ـ فيلم رستم و سهراب اثر مهدي رئيس فيروز درسال 1336، كه بنابر متن كتاب تاريخ سينماي ايران نوشته مسعود مهرابي، اسطوره ملي در چنگال فيلمفارسي شناخته شده است.
فيلم ديگر، يعني دومين فيلم سپنتا، فردوسي نام داشت كه در سال 1312 به شرح حال او پرداخته است كه رضاشاه در هنگام اكران فيلم، بخشي از سكانسهاي آن را نپسنديد. مهم اين است كه اولين فيلمساز تاريخ سينماي ما شرح حال فردوسي را با تحمل مميزي ساخته است. و فيلمي كوتاه 12 دقيقهاي نيز در سال 1354 درباره فردوسي ساخته شده است.
2ـ تنها فيلمي كه با نام حافظ ساخته شد، اثري بود با مشاركت سرمايهگذار ژاپني(!) كه ابوالفضل جليلي هنوز موفق نشده است با اكران آن از ركوردداري بيشترين تعداد فيلمهاي غيراكراني صرف نظر كند.
3ـ گويا فيلم Rumi در هاليوود زودتر از پروژه مولاناي داريوش مهرجويي ساخته ميشود.
4ـ تنها فيلمي كه درباره خيام ساخته شد متعلق به هاليوود است. با تأسف فراوان.
5ـ تنها فيلمي كه درباره خوشنويسان ساخته شده به خاطر همت شخص زندهياد علي حاتمي بود.
6ـ فيلم مختوم قلي فراغي ساخته شوروي است.
7ـ سعدي عليه الرحمه در گستان گفته است: «زنبور درشت بيمروت را گوي، باري چو عسل نميدهي نيش مزن».
8ـ در سال هاي دور، آندره مالرو كه بيشتر به نويسندگي شهره است به عنوان مشاور فرهنگي بيش از 4 بار به ايران سفر كرد او گفته است: «نيروي تصوير بر اختلافهاي زباني چيره ميشود.» حال بسيار مشتاقم بدانم چگونه اين نظر آندره مالرو را ميتوان با سياستهاي بنياني ارشاد تجميع كرد. خطمشي سينمايي ارشاد در ترقيق توقيف، اكران جغرافيايي فيلمها با توجه به سطح بينش قوميتهاي ايران است (به متن پرسش و پاسخ نشست رجوع شود)، به فرض اينكه كارشناسان دليري وجود داشته باشند كه بتوانند قوميتها را درجهبندي كنند، آيا اين خدشه به رسالت سينما به عنوان زباني بصري عالمگير نيست؟!
9ـ كارگران و نويسنده فيلمنامه «هيچ» در هيچ جايي عنوان نكردهاند كه اين فيلم پايه رئال دارد و براساس داستاني واقعي شكل گرفته است.
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.