یک طرف اکبر به میدان
می رود دامن کشان
یک طرف بابا پریشان
عمه ها مویه کنان
ای یل خیمه ها
حیدر کربلا ای علی اکبر ای
ستاره سحر و ثمر و پسر خون خدا
شبه نبی سبط علی تلالو نور ناموس کبریا
ماه تابان من جان جانان من یوسف بابا
با نبودنت می رود نور از این دیده گریان من
ای پسرم خون جگرم
که رفتن تو زد آتش به جان من ای
ماه شبهای تارم خورشید روزگارم
علاج تشنگی ات را به جدم می سپارم
خیمه محشر شده
عمه مضطر شده در تب و تابم ای
زینب بیا و ببین که حسین بی علی اکبر شده
جان دلم مشتعلم محاسنم سرخ از خون جگر شده
میدرخشد چون ستاره این جسم پاره پاره
میدهم جان تا بگیری دست من را دوباره
ای خرامان رفته در خون خفته کم تر ناز کن
اکبرم جان رقیه چشم خود را باز کن