سليمان بدون توجه به حرف هايم مرا رها کرد و رفت. حدود ۲ ساعت در محوطه پايانه مسافربري پرسه مي زدم که با ۳ جوان غريبه آشنا شدم. يکي از آن ها با اين بهانه که قصد دارد کمکم کند و مي تواند در خانه خواهرش مخفي ام کند مرا همراه خودش به منزلي برد که در آن زنداني شدم و ۳ جوان حيوان صفت ...!
کد خبر: ۱۳۳۰۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۰۷