کلیات
عبدالحسین معروف به خسرو گلسرخی متولد دوم بهمن ۱۳۲۲ شمسی در شهر رشت بود. پدربزرگ مادریاش علامه شیخ وحید خورگامی، یک روحانی مبارز و از همرزمان میرزا کوچک خان جنگلی بود. گلسرخی شاعر و نویسنده مارکسیست بود که در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. او از جمله روشنفکران آن دوران بود که از جنبشهای چریکی حمایت میکرد.
زندگی
خسرو گلسرخی در خردسالی، پدرش قدیر که کارمند عدلیه بود را از دست داد و به همراه مادر و برادر کوچک خود فرهاد که بعدها نقاش ساختمان شد به منزل پدربزرگ مادری اش، شیخ محمد وحید خورگامی که ساکن قم بود، نقل مکان کرد. شیخ محمد روحانی بود و سابقه فعالیت در جنبش جنگل را داشت که نزدیکان خسرو، تعلیمات پدر بزرگ را در شکل گیری شخصیت و مواضع و خلق و خوی او موثر می دانند. او دوره ابتدایی و بخشی از مقطع متوسطه را در مدارس سنایی و حکیم نظامی قم گذراند اما این شهر مقصد نهایی او نبود و حضور در قم در سال ۱۳۴۱ به دلیل مرگ شیخ وحید خورگامی به اتمام رسید و آن خانواده به تهران رفتند. گلسرخی ادامه دوره دبیرستان را در مدرسه خزئلی تهران پی گرفت و در آنجا هم کار مطالعاتی خود را پیش برد و هم از راه کارگری ساختمان برای امرار معاش خانواده تلاش کرد؛ هر چند که همسر او در گفتگویی وضع اقتصادی آنها را آن گونه که دیگران گفته اند، بحرانی ندانسته است. از محل و رشته و سطح تحصیلات آکادمیک او اطلاعات دقیقی در دست نیست اما قید «پس از پایان تحصیلات» در مقالات و گزارش های مرتبط با او همواره وجود داشته و دارد و حتی برخی او را دکتر خطاب می کردند.
ازدواج
گلسرخی در سال ۱۳۴۸ در حالی که دبیر بخش هنری کیهان بود با عاطفه گرگین که او هم دستی بر قلم داشت، ازدواج کرد. دوران زندگی خسرو با عاطفه چهار سال بود و بهره این ازدواج فرزند پسریست به نام دامون. عاطفه گرگین اندکی پس از دستگیری گلسرخی در دادگاه ارتش به چهار سال زندان کیفر شد و سرپرستی دامون بر دوش فرهاد، برادرش نهاده شد.
دستگیری
در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، جنبش چریکی در ایران پا به عرصه وجود نهاد و اعضای این گروهها به مبارزه مسلحانه با حکومت شاه معتقد بودند، یکی از آنها سازمان چریکهای فدایی خلق بود که توانسته بودند، نظر بسیاری از افراد انقلابی و تندرو را به خود جلب کنند. مشهورترین هستهای که برخی از اعضای آن به فداییان گرایش داشتند، اما ارتباط مستقیم و آشکاری با آنان نداشتند، گروهی بودند که با دو چهره مرکزی خود، گلسرخی و کرامت دانشیان، شناخته میشدند. این گروه ۱۲ تن بودند که همگی به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به خانواده سلطنتی در سال ۱۳۵۱، بازداشت شدند. دستگیری افراد بدنبال لو رفتن کرامت دانشیان توسط امیرحسین فطانت صورت گرفت. محاکمه این افراد در یک دادگاه نظامی در اواخر سال ۱۳۵۲، برگزار شد که از تلویزیون ملی اجازه پخش داشت اما به یک جنجال تبدیل شد. تعدادی از اعضای گروه به اتهامات خود که مدارک ناچیزی برای آن وجود داشت، اعتراف کرده و از شاه طلب بخشش کردند. اما ۵ تن شامل گلسرخی، دانشیان، طیفور بطحایی، عباسعلی سماکار و رضا علامهزاده، حتی پس از شکنجه شدید، حاضر به اعتراف نشدند. آنها حاضر به طلب بخشش از شاه نشدند و بیدرنگ اعدام گشتند. جسارت گلسرخی در دفاع از خویش و نهایتا اعدام او، ستایش و محبوبیت بسیاری در سطح جامعه برایش، حتی در بین افرادی که خط فکری سیاسی او را نمیپسندیدند، به ارمغان آورد. در جریان محاکمات دستگیرشدگان در دادگاه اول، ۷ نفر به اعدام (گلسرخی، دانشیان، مقدم سلیمی، بطحائی، سماکار، علامه زاده، رحمتالله جمشیدی)، دو نفر به پنج سال حبس (اتحادیه، سیاهپوش) و سه نفر به ۳ سال حبس (میرزادگی، ابراهیم فرهنگ رازی، قیصری) محکوم میشوند. در دادگاه تجدید نظر که در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲ تشکیل شد، حکم اعدام دو نفر از محکومین دادگاه اول یعنی منوچهر مقدم سلیمی به ۱۵ سال و جمشیدی به ۱۰ سال تغییر پیدا کرد و پنج نفر از متهمان (بطحائی، گلسرخی، دانشیان، سماکار و علامه زاده) همچنان به اعدام محکوم شدند.
شکنجه
عاطفه گرگین، همسر گلسرخی در گفتوگویی با «المجله» که در منزلش در پاریس انجام شده، درباره شکنجه شدن خسرو گلسرخی میگوید «خسرو شکنجه شده بود. در یک ملاقات که با هم در اوین داشتیم، وقتی توی اتاق آمد، نمیتوانست روی پاهایش راه برود و همانطور که در دادگاهش هم گفته بود از شدت شکنجه خون ادرار کرده بود.»
اعدام
خسرو گلسرخی بنا به فرمان محمدرضا شاه، در سحرگاه بیست و نهم بهمن سال ۵۲ به جرم شرکت در طرح ترور خانواده شاه، اعدام شد. او در دادگاهی که به صورت زنده پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۸۴ شماره ۱۹ دفن شدهاست که محل دفن بسیاری از کسانی است که در مبارزه با حکومت پهلوی جان باختهاند.. مقاومت گلسرخی و دانشیان و دفاعیات آنان در دادگاه علنی، به اسطوره سازی از ایشان منتهی گشت. به ویژه که آن دو به رغم گرایشات چپ، نقش دین و روحانیت را در مبارزات ملت ایران مورد ستایش قرار دادند.
بخشی از دفاعیه گلسرخی
خسرو گلسرخی در دفاعیات خود در دادگاه گفت: «من که یک مارکسیست- لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.» آنگاه به مقایسه خود با امام حسین پرداخت و گفت: «زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جان بر کف، برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود؛ و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند راه مولا حسین است. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است؛ و ما نیز چنین اسلامی را اسلام حسینی، و اسلام علی را تأیید میکنیم.»
بخشی از وصیت نامه گلسرخی
«من یک فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست. من خونم را به تودههای گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میکنم. و شما آقایان فاشیستها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید که خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدائی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در ۲۸ مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریکا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز تودههای ستمکشیده ایران واژگون خواهد شد.»
آثار
خسرو گلسرخی شاعر، نویسنده، منتقد نقاشی و تئاتر، فعال سیاسی بود. او طبع شعر داشت و علاقهمند ادبیات بود و فعالیت خود را در این زمینه از سال ۴۵ آغاز و آثار قلمی خود را با اسامی مختلفی همچون خسرو تهرانی، خسرو کاتوزیان، بابک رستگار و دامون و زریر و قباد در نشریاتی همچون آیندگان و اطلاعات و کیهان و فردوسی و نگین منتشر کرد. گلسرخی به دو زبان فرانسه و انگلیسی مسلط بود که از این دانش برای ترجمه آثار و معرفی نویسندگانی، چون لوسین گلدمن، رولان بارت و ماکسیم گورکی و همچنین آثاری درباره انقلاب الجزایر و نحلههای فکری مورد علاقه اش استفاده کرد. از گلسرخی کتاب منسجمی منتشر نشده است و همه آنچه از او به جای مانده، محصول گردآوری مقالات و اشعار اوست. معروفترین اثر او جزوه «سیاست هنر، سیاست شعر» است که ابتدا در سال ۱۳۵۱ منتشر شد و بیش از دو دهه بعد مجددا در مجموعهای به نام «من در کجای جهان ایستاده ام» بازنشر شد؛ مجموعه آثار دیگری هم در سه جلد توسط نشر آرویج ایرانیان منتشر شده است که مقالات او را در بر میگیرد. همچنین کتابی هم با نامه «بیشه بیدار» منتشر شد که باز هم گزینشی است از آثار او. اشعار گلسرخی هم به طور مجزا یک بار با نام «ای سرزمین من» و بار دیگر تحت عنوان کلی مجموعه آثار به کوشش کاوه گوهرین منتشر شد که موافقان و شیفتگان او این مجموعهها را نمونه کامل هنر اعتراضی میخوانند.