یک تامل/
در شهری خاکستری که ساعتها روی دیوارها بیصدا زنگ میزدند و عقربههایشان در هوا معلق میماندند، مردی تنها زندگی میکرد. نامش را کسی نمیدانست، نه به این خاطر که اسمی نداشت، بلکه چون صدایش سالها بود در گلویش زندانی شده بود،
کد خبر: ۱۲۹۷۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۱/۱۷
کد خبر: ۱۰۸۰۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۷/۱۷