کلیات
ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق طوسی شناخته شده به خواجه نظامالملک طوسی متولد ۲۸ مهر ۳۹۷ بود که در تاریخ ۲۲ مهر ۴۷۱ قمری در صحنه کرمانشاه به دست یک باطنی کشته شد. او وزیر نیرومند دو تن از شاهان بزرگ دوره سلجوقیان، آلپ ارسلان و ملکشاه یکم در ایران بود.
وی نیرومندترین وزیر در دودمان سلجوقی بود و سلجوقیان نیز در زمان وی به اوج نیرومندی رسیدند. او ۲۹ سال سیاست درونی و بیرونی را رقم میزد. وی از بزرگترین پیشگامان توسعه فرهنگی بعد از حمله اعراب بود و مدارس زیادی به نام نظامیه تأسیس کرد که نظامیه بغداد مهمترین آنها بود.
زندگی
نام اصلی خواجه نظامالملک، ابوعلی حسن و نام پدرش ابوالحسن علی بود و نام پدر او نیز علی بن اسحق بن عباس بود که از دهقانزادگان بیهق بود، علی بن اسحاق که کنیهاش ابوالحسن بود در نویسندگی و حسابداری دستی داشت. در دستگاه حکمران خراسان داخل شده بود و خدمت دیوانی میکرد. منزل اصلی خاندان او نیز بیهق بود، ولی ابوالحسن علی را پس از آنکه در مشاغل دیوانی ترقی کرده بود مأمور ادارهٔ اموال دولتی در ناحیهٔ طوس کرده بودند و او آنجا اقامت کرده و متأهل شده بود و سه پسر او در طوس به دنیا آمده بودند که بزرگترین آنها همین حسن یعنی نظامالملک بعدی بود. مقدمات علوم را از زبان عربی و قرآن آموخت و از همان ازمنه در صحبت اهل علم و صلاح میگذرانید. همینکه در حدود بیست سالگی از تحصیل فقه و حدیث و سایر علوم شرعی و فنون ادبی فارغ شد و فاضلی عالم و دبیری توانا گشت، به اعمال دیوانی مشغول شد. گفتهشده که خواجه در خانهٔ دهقانی نشو و نما یافت. دهقان در قاموس سیاسی و برخلاف دورههای بعد که غالباً به زارعان بیزمین گفته میشد، در زمان خواجه و پیش از آن نشانهٔ نسب و بزرگزادگی بومی بود. دهاقین در زمان ساسانیان مالکان بومی بودند که در سلسله مراتب اجتماعی و اقتصادی و همچنین ایجاد قدرت نقش بهسزایی داشتند. دهقانان به همین مفهوم به سدههای ابتدایی اسلام منتقل شده است.
خواجه در ۲۱ سالگی با انحطاط سلطنت غزنوی و هجوم ترکمانان سلجوقی به خراسان به خدمت سلجوقیان وارد شد. خواجه بعد از شکست مسعود در دندانقان به سال ۴۳۲ در ماوراءالنهر به دستگاه سلجوقیان پیوست اما پس از آزار و اذیتهایی که از ابن شاذان عمید بلخ دید به مرو رفت و به دستگاه چغریبیگ پیوست و به مدت ۱۰ سال یعنی تا سال ۴۴۴ در خدمت آنان بود. تنها سلجوقیان بودند که با گسترش متصرفات خود، وحدت ملی ایران را ممکن ساختند. طغرلبیگ، ری را پایتخت خود قرار داد و در میانهٔ سدهٔ پنجم با تصرف بغداد سلطهٔ خود را تا کانون قدرت معنوی امپراتوری گسترش دادند و دست آلبویه را از خلافت در بغداد کوتاه کردند. سلجوقیان برای ادارهٔ متصرفات وسیع خود از دانش و تجربه بهرهای نداشتند و مجبور شدند فرهیختگان و کارگزاران باتجربهٔ ایرانی را به خدمت گیرند که در رأس ایشان خواجه نظامالملک قرار داشت که با قبول وزارت دو شاه مقتدر سلجوقی، در عمل و نظر در تمرکز وحدت سیاسی و ملی ایران کوشید.
در ده سالی که خواجه در خدمت چغریبیگ، برادر طغرل بود؛ طغرل در مناطق مرکزی ایران به لشگرکشی پرداخت و در ۴۵۵ درگذشت و به علت اینکه پسری نداشت، آلپ ارسلان جانشین او شد. در پادشاهی آلپ ارسلان، نظامالملک دستی باز در نظارت بر گردش امپراتوری داشت. از این گذشته، وی وقت زیادی را صرف امور نظامی میکرد. «خداوندش را در سفرهای جنگی همراهی مینمود و نیز خود در رأس سپاهیان را در جنگها فرماندهی میکرد از جمله سفرهایی به فارس که پیروزیهایش در هر دو جنگ بر شهرت و اعتبارش بسیار افزود.»
خواجه نظامالملک در حدود بیست و نه سال و هفت ماه و کسری وزارت در زیر دست آلپ ارسلان و ملکشاه در ادارهٔ امور و فتح بلاد و سرکوبی مخالفین این دو پادشاه چنان کفایت و حسن تدبیر به خرج داد که دولتی وسیع از حلب تا کاشغر را تحت امر ایشان آورد و نام و نشان آن دو سلطان را در شرق و غرب عالم معلوم آن زمان جاری کرد تا آنجا که باید قسمت عمدهٔ شهرت و پیشرفتی را که در کارها نصیب آلپ ارسلان و ملکشاه شده از برکت خردمندی و کاردانی خواجه دانست. او حوزهٔ قلمرو حکومت ایران را چنان وسیع کرد که در کلیهٔ این هزار و چهارصد سالهٔ تاریخ اسلام نظیر آن دیده نشدهاست و در این حوزه جایی نبود که در انجام دادن امر او اندک تأخیری روا دارند.
کارنامه
ابوعلی حسن طوسی از دهقانزادگان بیهق(سبزوار) بود. از آنجاکه دانش اندوزیاش در شهر توس (طوس) بود توسی خوانده میشد. وی در زمان پادشاهی غزنویان چشم به جهان گشود؛ و در آغاز از دیوانسالاران و پس از برکناری عمیدالملک کندری در سال ۴۵۵ (قمری)؛ که با تحریک خود او انجام شد، وزیر آلپ ارسلان و همچنین آموزگار ولیعهد خردسالش ملکشاه شد و ۲۹ سال (اندکی پیش از مرگ) در این جایگاه بود، با مرگ الب ارسلان، خواجه نظامالملک، ملکشاه را که بیش از هفده یا هجده سال نداشت به شاهی رساند و خود، کار گرداندن کشور ایران را که اکنون دچار گرفتاریها و نابهسامانیهای بسیاری بود به دست گرفت. به کوشش او که مرد کاردانی بود گرفتاریهای بسیاری از دستگاه سلجوقی دور شد و ملکشاه به نیرو و چیرگی بسیاری در کشور رسید.
خواجه علاوه بر رتق و فتق امور مملکتی و حل مشکلات عدیده اجتماعی و اخلاقی و سایر مسائل مملکتی دست به ایجاد مدارسی زد که در تاریخ به نام وی به مدارس نظامیه مشهور است و همان مدارس هستند که بعدها سرمشق دانشگاهها شدند؛ که مهمترین آنها عبارت بودند از نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز، اصفهان.
نهضتی که نظامالملک با ساختن نظامیههای متعدد به وجود آورد بهزودی و با سرعتی شگفتآور در سراسر شهرهای ایران و بسیاری دیگر از شهرهای کشورهای اسلامی دنبال شد، بهطوریکه در سدههای پنجم و ششم هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعددی وجود نداشت؛ چه کوچک چه بزرگ. امرا و حاکمان نیز به پیروی از وی یا برای نشان دادن علاقه خود به علم، به احداث مراکز تعلیم در شهرهای خود همت گماشتند. در این مدارس درسهای زیر تدریس میشد. فقه، حدیث، تفسیر، علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت همچنین همه مدارس دارای کتابخانههای معتبر بودند. در این مدارس هر دانشجوئی حجرهای خاص خود داشت و مقرری ماهیانه میگرفت. خوراک و خوابگاه نیز بر عهدهٔ دانشگاه بود. خواجه، نظامیه نیشابور را برای امام الحرمین ابوالمعالی عبدالملک عبدالله الجوینی ساخت. امامالحرمین بهمدت بیست سال در این مدرسه به تدریس اشتغال داشت و شاگردانی همچون امام محمد غزالی تربیت کرد.
همچنین نگارش کتاب سیاستنامه را از آثار خواجه نظامالملک میدانند.
مرگ
ترور نظامالملک توسط فدائیها. متن «شب آدینه دوازدهم ماه رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه (۴۸۵) در حدود نهاوند به مرحلهٔ سحنه، به شکل صوفی پیش محفّهٔ (کجاوه) نظامالملک آمد. کی از بارگاه با خرگاه حرم میرفت، و او را کارد زد، کی از آن زخم شهید شد؛ و نخستین کسی که فداییان او را بکشتند نظامالملک بود و سیدنا، علیه ما یستحق، گفته بود کی «قتل هذا الشیطان اول السعادة». سال عمر او از هشتاد و اند گذشته؛ و سید اجل را…» جامعالتواریخ
در واپسین سالهای پادشاهی ملکشاه میان او و خواجه اختلافاتی پیشامد که سرانجام به کنار گذاشتن او از وزیری و سپس ترور مشکوک خواجهنظامالملک انجامید. وی در ۱۲ رمضان ۴۸۵ ه.ق هنگامی که با اردوی شاهی از اصفهان به بغداد میرفت در بروجرد در نزدیکی نهاوند به دست کسی که رخت صوفیان را پوشیده بود با ضرب کارد بر سینه و رگش زخمی شد و یک روز پس از آن درگذشت. کشتن او را در آن زمان به اسماعیلیان پیوند دادند. سی و پنج روز بعد در ۱۵ شوال پس از مرگ او ملکشاه نیز درگذشت و بر پایه برخی حدسوگمان تاریخنویسان به دست هواخواهان خواجه به او زهر خورانده شده بود.
در کتاب «تجارب السلف» دربارهٔ قتل نظام الملک در تاریخ ۲۹ مهرماه سال ۴۷۱ خورشیدی برابر با دهم رمضان سال ۴۸۵ قمری، چنین نوشته شدهاست:
«آنگاه که سلطان از اصفهان به بغداد رفت، و خواجه در بروجرد که از شهرهای کوچک لُر است (اقامت داشت)، شخصی در لباس صوفیان پیشآمد و (چیزی) به دست خواجه داد چون (خواجه) بستد، آن شخص کاردی بر خواجه زد و آن جهان فضائل و مکارم را از پیش برداشت، خروش در لشگرگاه افتاد و مردم به هم برآمدند (چنانکه) سلطان سوار شد و مردم را ساکت گردانید. این واقعه در "رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه " بود و در آن وقت خواجه ۷۷ سال داشت و غلامان و متعلقان خواجه شخص او را به اصفهان بردند در محلهٔ (کران) در موضعی که جوی آب بزرگ در میان آن مقام میرود بهغایت نزه و خوش دفن کردند و آن مقام را اهل اصفهان تربت نظام گویند».
برخی تاریخنویسان نیز برکناری و مرگ او را میوه توطئه ترکان خاتون زن ملکشاه میدانند چراکه نظامالملک با ولیعهدی پسر وی محمود مخالف بود. ملکشاه پس از برکناری او تاجالملک قمی را جایگزین وی ساخت. برخی این فرد را نیز انگیزاننده کشتن خواجه میدانند. نام قاتل وی را بوطاهر ارانی نوشتهاند که نامبرده بیدرنگ پس از انجام عملیات به دست پاسداران خواجه کشته شد.
عجب مدار که از کشتن نظامالملک |
|
سپید روی مروت سیاهفام شود |
عجب در آنکه روا داشتند کشتن او |
|
بدان امید ملکشاه بلکه رام شود |
بزرگ سهوی کین قاعده ندانستند |
|
که تیغ زنگ برآرد چو بینیام شود |
هزار سال بباید که تا خردمندی |
|
میان اهل کفایت نظام نام شود |
نزدیک به ۶۰ سال پیش در روستای رادکان مشهد، معلمی جوان نقشه ایران را بر دیوار مدرسه نظام الملک روستا نقاشی کرد؛ دیوارنگارهای که حالا به یک اثر ملی تبدیل شده و امضای اثر، نام استاد بزرگی را یدک میکشد.
کد خبر: ۱۰۰۷۸۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۸