کلیات
دیوید هیوم (به انگلیسی: David Hume؛ ۷ مه ۱۷۱۱ – ۲۵ اوت ۱۷۷۶) از فیلسوفان دوران روشنگری اسکاتلند، تاریخنگار، اقتصاددان، نظریهپرداز، کتابدار و جستارنویس اسکاتلندی بوده است. هیوم به دلیل اختلاف نظر فلسفی با اکثر فیلسوفان و ذهنیت متفاوت خود در حوزههای فلسفی از قبیل تجربهگرایی، شکگرایی و طبیعتگرایی متافیزیکی مشهور است. در واقع او را باید یکی از شاخصترین چهرههای فلسفه با ایدئولوژی تجربهگرایی دانست.
کتابها و نظریههای هیوم
دیوید هیوم با نگارش کتاب رساله دربارهٔ طبیعت آدمی (۱۷۴۰–۱۷۳۹میلادی) تلاش کرد تا شناختی طبیعتگرایانه از انسان به دست آورد، تا از رهگذر آن مبنای روانی طبیعت انسان را ارزیابی کند. دیوید هیوم مخالف وجود "فطرت" بود. وی معتقد بود که تمام دانش انسانی تنها از "تجربه" سرچشمه میگیرد. این اعتقاد او را به عنوان یک فیلسوف تجربهگرا در کنار فلاسفهای مانند فرانسیس بیکن، توماس هابز، جان لاک و جرج بارکلی، فیلسوفان تجربهگرا قرار میدهد. یکی از مهمترین و ماندگارترین مسائل مورد پژوهش وی، مسئلهٔ استقرا در علم منطق است.
استقرا به این معنی است که نتیجهگیری وجود یک رابطهٔ علّی است که از قیاس مقدمات بحث و یا کنکاش در تجربیات گذشته، مستلزم آن است که فرض کنیم آینده چیزی شبیه گذشته خواهد بود فرضی که خود نمیتواند مبتنی بر تجربیات گذشته باشد. استدلال هیوم این بود که استقرا و باور به علیت، به جهت عقلی توجیه شدنی نیست. و این دو، از عرف و عادت ذهنی ناشی میشوند. ما در واقع هرگز نمیفهمیم که یک اتفاق معلول اتفاقی دیگر است (علت و معلول) بلکه تنها پیوستگی دائم بین رخدادها ( همراه شدن از نظر زمانی و نزدیکی زمان وقوع آنها) را تجربه میکنیم. مسئلهٔ استقرا در اینجا به این معناست که برقرار کردن هرگونه رابطهٔ علیت از تجربهٔ گذشته، مستلزم این پیش فرض است که هر معلولی دارای علتی است.
هیوم که جزو مخالفان خردگرایی فلسفی بود، اعتقاد داشت که این، "امیال" (passions) انسان است که حاکم بر رفتار اوست و نه عقلش: «عقل صرفاً بردهٔ امیال انسان است یعنی عقل تابع خواستههای انسان است و از خود اختیاری ندارد.» هیوم یک فیلسوف احساسگرا (sentimentalist) بود و اعتقاد داشت که اخلاق بیشتر مبتنی بر عاطفه و احساس است تا اصول تجریدی اخلاقی. هیوم خود را متعهد به توضیح طبیعتگرایانهٔ پدیدهٔ اخلاقی میدید و میتوان گفت نخستین فردی محسوب میشود که مسئلهٔ «هست و باید» را به وضوح توضیح داده و ایدهای که در این مسئله مطرح میشود این است که الزام و باید را نمیتوان صرفاً از آن چه که هست بیرون کشید.
هیوم منکر این بود که بشر فهمی واقعی از «خود» دارد و معتقد بود که ما تنها «بقچهای از احساسات» را تجربه میکنیم و «خود» چیزی بیش از همین بقچهٔ آکنده از ادراک های علیتی نیست. نظریهٔ سازگار گرایانه هیوم از اختیار جبرگرایی علیتی را کاملاً با آزادی انسان سازگار میبیند.
دیدگاههای هیوم دربارهٔ مفهوم فلسفهٔ دین، از جمله انکار معجزات و انکار برهان نظم برای اثبات وجود خدا، در زمان خود به شدت جنجال برانگیز شد. وی زمانی که به الحاد متهم شد گفت «باید بگویم که کفر خود را میپذیرم!» او در سال ۱۷۵۲ میلادی، کتابدار دانشکدهٔ وکلای مدافع شد. نفع این شغل برای او این بود که انبوهی از منابع مطالعاتی در اختیارش قرار داشت و در همین زمان بود که به فکر نگارش تاریخ انگلیس افتاد. هیوم این اثر را به نوعی یک اثر یکتا میدید، با این حال پس از انتشار آن با انتقادات شدید و تندی از طرف اقشار مختلف جامعه مواجه شد. هیوم در این کتاب سعی دارد تا برتری محافظه کاران را بر لیبرالها و برتری اسکاتلندیها را بر انگلیسیها ثابت کند. این کتاب را نیز میتوان در زمرهٔ بداقبالیهای هیوم بهشمار آورد و این شکست برای هیوم تا بدین اندازه بود که خود میگوید: «اگر میان انگلیس و فرانسه جنگ در نمیگرفت به فرانسه پناهنده میشدم و حتی نام دیگری اختیار میکردم!» اما با تمام این احوال هیوم دلسرد نشد و به نگاشتن جلد دوم تاریخ انگلیس پرداخت.
هیوم بر مکاتب فایده گرایی، اثبات گرایی منطقی، فلسفهٔ علم، فلسفهٔ تحلیلی، علوم شناختی، الهیات و بسیاری حوزهها و متفکران دیگر اثرگذار بود. ایمانوئل کانت از هیوم به عنوان کسی که او را از خواب جزم اندیشی بیدار کرد، یاد میکند. از دیوید هیوم همچنین به عنوان ریاضیدان نیز یاد میشود.
او اثر ارزشمند خود، «دربارهٔ طبیعت آدمی» را طی سالهای اقامتش در فرانسه (۱۷۳۷–۱۷۳۴)، به رشتهٔ تحریر درآورد.
دیوید هیوم در سال ۱۷۳۷ میلادی به اسکاتلند بازگشت و در آن جا اثر فلسفی دیگری را منتشر ساخت. در سال ۱۷۴۵ درخواست کرد تا در دانشگاه ادینبرو، کرسی تدریس اخلاق و فلسفهٔ روح را بر عهده بگیرد؛ ولی درخواستش به این دلیل که به شک و الحاد مشهور شده بود پذیرفته نشد.
پس از یک سال تدریس خصوصی به عنوان منشی یک ارتشی، از اسکاتلند خارج شد و تا سال ۱۷۴۹ به میهنش بازنگشت. در این مدت چند اثر فلسفی از او منتشر شد که نام و شهرتی بلند برای او به ارمغان آورد.
در سال ۱۷۵۲، هیوم کتابدار دانشکدهٔ وکلای مدافع در ادینبرو شد و با خواهرش در آن شهر سکونت گزید. هیوم با استفاده از منابع موجود در کتابخانه، به نوشتن تاریخ انگلستان روی آورد و تا سال ۱۷۶۱ چندین جلد از آن را تألیف و منتشر کرد.
وی در سال ۱۷۶۳ همراه «ارل آوهرتفرد»، سفیر بریتانیا در فرانسه، به پاریس رفت و مدتی نیز به عنوان دبیر سفارتخانه مشغول بود. در پاریس با شماری از فیلسوفان فرانسوی معاشرت کرد؛ اما پس از مدتی به لندن بازگشت. در آن جا دو سال به عنوان معاون وزیر برگزیده شد و در سال ۱۷۶۹، دوباره به ادینبرو بازگشت.
وی بر فلاسفهٔ بعد از خود مانند کانت تٱثیر زیادی گذاشت. کانت در کتاب تمهیدات مینویسد: « اذعان میکنم که این هشدار دیوید هیوم بود که سالها پیش، نخستین بار مرا از خواب جزم اندیشی بیدار کرد و به پژوهشهای من در قلمرو فلسفهٔ نظری جهت دیگری بخشید»
در کتاب تاریخ تمدن اثر ویل دورانت دربارهٔ مرگ هیوم آمدهاست:
در آستانهٔ مرگش، بازول با سماجت پرسید که آیا اکنون به زندگی دیگر اعتقاد دارد؟ هیوم پاسخ داد: اندیشهای نابخردانهتر از ابدیت انسان نمیشناسم. بازول مداومت کرد و بازپرسید که آیا اعتقاد به زندگی اخروی دلخوشکننده نیست؟ هیوم پاسخ داد: ابداً، بسیار اندوهبار است. این بار زنش نزد او آمد و خواهش کرد به خدا معتقد شود؛ او را به شوخی از سر باز کرد. بارها این کار تکرار شد و هیوم امتناع کرد؛ چند لحظه بعد درگذشت.
در کتاب «تحقیقی در باب اصول اخلاق» نوشتهٔ دیوید هیوم آمدهاست:
اولویتها و اختلافهای سلیقهای بهشدت بر این قضیه لطمه وارد کردهاند، مثلاً در جامعهای دیده شدهاست که مردم باستانی سوریه در اوج قحطی و مشقت حاضر نمیشدند گوشت کبوتر بخورند. یا مثلاً روزهای «پنجشنبه» خوردن گوشت مرغ حلال اعلام شدهاست، ولی خوردن همان گوشت در روزهای جمعه حرام است، بنابراین هر چه مینگرم، میبینم اینها هیچیک علت مشخصی ندارند و احترامها یا دلسوزیهای بیدلیلی است که علتی برایش نمیبینم.