در مورد عروس در ویکی تابناک بیشتر بخوانید

طی تماس تلفنی با مرکز فوریت‌های پزشکی و درخواست اعزام آمبولانس از سوی خانواده زن جوان، سریعا تکنسین‌های اورژانس به محل حادثه اعزام شدند.
کد خبر: ۷۷۷۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۷

کد خبر: ۷۳۹۶۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۶

این زن نوجوان آلات جرم را هم به ماموران نشان داد و گفت: «به‌خاطر اختلافی که با شوهرم داشتم ابتدا داروی خواب‌آور از داروخانه خریدم و بعد آن را در مقداری آبمیوه حل کردم و به شوهرم دادم وقتی خوابش برد او را با سیم ‌لپ‌تاپش خفه کردم. پوکه قرص و همچنین ظرف آبمیوه را هم داخل سطل زباله انداختم.»
کد خبر: ۴۲۰۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۵

کد خبر: ۳۸۸۶۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۰۵

به بهانه روز ملی ثبت احوال؛
به ظاهر شنیدن اخبار تلخ درباره کودکان کار و تداوم بی‌سروسامانی این پدیده و حاشیه‌های آن در جامعه بس نیست که پدیده تازه رونمایی شده ازدواج کودکان هم به آن افزوده شده است؛ حال هر از چند گاهی یک مسئول در تأیید و تشکیک در آمار ازدواج پسران و دختران در سنین نوجوانی سخن گفته و قول پیگیری می‌دهد، ولی در عمل حتی هیچ تکذیبی هم منتشر نمی‌شود تا خاصیت تسکین داشته باشد!
کد خبر: ۲۸۷۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۰۳

این زن نقاش که مرتب گریه می‌کرد اتهام سرقت را نپذیرفت و گفت: وقتی دخترم به دنیا آمد پی‌بردم که شوهرم معتاد به شیشه است. شب‌ها دیر وقت به خانه می‌آمد و در بزم دوستانش شیشه مصرف می‌کرد. دچار توهمات عجیبی شده بود. گاهی وقتی صحبت می‌کرد، می‌گفت باید دخترمان را قربانی کنیم!
کد خبر: ۱۳۹۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۱۰/۰۸

از چند ماه پیش مردی به نام مجتبی چند باری به خواستگاری‌ام آمد، وی آشنای یکی از بستگانم بود، چون من یک بار ازدواج کرده و با طلاق و داشتن بچه‌ای به خانه پدرم بازگشته بودم، می‌ترسیدم باز زندگی‌ام را به تباهی بکشم، به خاطر همین از مجتبی خواستم برای تکیه‌گاه داشتن من ضمانتی ارائه دهد.
کد خبر: ۱۳۴۷۶۶   تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۹/۱۶

جشن عروس ی تنها یک شب است و پس از آن باید در کنار هم زندگی کنید و خانواده‌ای مستقل برای خود تشکیل دهید. از برنامه‌ریزی برای جشن عروس ی لذت ببرید و از تماشای فیلم عروس ی و صحبت درباره آن با دوستان خود خوش باشید. اما بعد از این شب فراموش نشدنی، از آن به‌عنوان یک خاطره یاد کنید
کد خبر: ۱۲۸۹۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۳

از روزي که خودم را شناختم پدرم برخوردي سرد و بي روح داشت و معتقد بود به دختر جماعت نبايد زياد رو داد. با هزار اميد و آرزو پا به خانه شوهر گذاشتم اما همسرم نيز از او بدتر بود و مرا به چشم يک برده نگاه مي کرد که در تمام امور زندگي بايد مطيع و فرمانبردار محض مي شدم و...!
کد خبر: ۱۲۸۸۷۹   تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۰۸/۱۳

تبلیغات در تابناک صفحه خبر
اینترنت پیشگامان