رذالتی دیگر از صهیونیست ها؛
آن مرد صهیونیست، چندین روز پی در پی، کار خود را تکرار می کرد، ولی من باز هم نپذیرفتم. آخرین بار که قبول نکردم، از جیب خود چاقویی درآورد و آن را زیر گردنم گذاشت و من را تهدید کرد، ولی از دست او فرار کردم. وقتی به خانه رسیدم، ماجرا را برای پدرم تعریف کردم و خدا را شکر از فردای آن روز، دیگر او را ندیدم...
کد خبر: ۱۵۳۷۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۸۹/۱۲/۲۳