کلیات
مظاهر مصفا متولد ۱۳۱۱ در شهر تفرش است که در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۸ درگذشت. او استاد دانشگاه، شاعر و مصحح برجسته معاصر ایران بود. او سالهای متمادی بهعنوان استاد تمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران بهخدمت مشغول بود. وی در سال ۱۳۸۴ به دستور ریاست دانشگاه کنار گذاشته شد و پس از آن مدتی استاد تمام وقت دورههای دکترای دانشگاه آزاد بود.
زندگینامه
مظاهر مصفا، فرزند اسماعیل مصفا، در سال ۱۳۱۱ در اراک در خانوادهای بافرهنگ از اهالی تفرش بهدنیا آمد. در زمانی که تنها ۴۰ روز از تولدش میگذشت، خانوادهاش به قم نقلمکان کردند. پدر وی در اداره «سجل-احوال» (سازمان ثبت احوال) کار میکرد.
مصفا دوران تحصیلات اولیه خود را در مدرسه حکیم نظامی قم سپری کرد و سپس دوران متوسطه را در دارالفنون گذراند و به دانشسرای عالی رفت و به تحصیل در رشتهٔ ادبیات مشغول شد؛ و تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجه دکتری از دانشگاه تهران ادامه داد و با تأییدیه بدیعالزمان فروزانفر به پایاننامه وی با عنوان «تحول قصیده در ایران»، موفق شد مدرک دکتری خود را اخذ کند. همزمان با ادامه تحصیل، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و مدتی هم رئیس اداره فرهنگ قم بود و چندی هم ریاست مدرسه عالی قضایی قم را بهعهده داشت.
روابط خانوادگی
وی فرزند اسماعیل مصفا و برادر زاده نکیسای تفرشی (خواننده مشهور دوره قاجار و پهلوی اول) و نوه حاج ملارجبعلی تفرشی (تعزیه خوان مشهور در دربار ناصری و تکیه دولت و همچنین موذن مخصوص محمدعلی شاه قاجار) است. برادر بزرگتر وی ابوالفضل مصفا (مصفی)، و خواهر وی خانم مصفا (مادر فؤاد حجازی، آهنگساز) از استادان زبان و ادبیات فارسی هستند. او در جوانی با دکتر امیربانو کریمی (استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران)، دختر امیری فیروزکوهی (شاعر معروف معاصر)، ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندانی شد که از آن جملهاند: علی مصفا (بازیگر سینما و تلویزیون و همسر لیلا حاتمی)، کیمیا مصفا، گلزار مصفا دارای مدرک دکتری زبان و ادبیات فارسی، امیراسماعیل مصفا دارای مدرک دکتری فیزیک و استادیار فیزیک دانشگاه صنعتی شریف (متخصص در زمینه تئوری ریسمان).
از دیگر سوابق علمی و اجرایی وی میتوان به ریاست پردیس فارابی دانشگاه تهران (پردیس قم) و دبیری دبیرستانهای تهران، ریاست انتشارات و مدیریت مجله آموزش و پرورش، دانشیاری دانشگاه شیراز و ریاست دبیرخانه مرکزی دانشگاه شیراز اشاره کرد.
جایگاه شعری
مظاهر مصفا یکی از قصیدهسرایان شاخص ایرانی بعد از ملکالشعرا بهار است. وی در کشورهای افغانستان و هند و دیگر کشورهای فارسیزبان نیز دارای شهرت است. قصیده «هیچِ» او یکی از شعرهای اوست که دکتر غلامحسین یوسفی در کتاب چشمه روشن به بررسی آن پرداخته و پروفسور صلاح الصاوی (شاعر و سخنسنج مصری) در کتاب العدمیّة فی شعر آن را ترجمه، نقد و بررسی کردهاست. تاکنون چند مجموعه شعر از او بهچاپ رسیده که از آن جمله است: ده فریاد، سی سخن، پاسداران سخن، توفان خشم، سپیدنامه، سیپاره و… همچنین تصحیحات وی بر دیوان ابوتراب فرقتی کاشانی، مجمعالفصحاء رضاقلیخان هدایت، نزاری قُهستانی، سنایی، سعدی، نظیری نیشابوری و جوامعالحکایات عوفی منتشر شدهاست.
آثار
از جمله آثار مرحوم مصفا می توان به موارد زیر اشاره کرد:
پاسداران سخن (چکامهسرایان)، شامل مجموعه اشعار از رودکی تا عصر حاضر
توفان خشم (چهل چکامه)
ده فریاد (مجموعه شعر)
سپیدنامه (مجموعه شعر)
سیپاره (مجموعه شعر)
سی سخن (مجموعه شعر)
شبهای شیراز
قند پارسی
نسیم
نسخه اقدم (مجموعه چهارپارهها)
اشعار
در ادامه به تعدادی از اشعار مرحوم مصفا اشاره می شود.
به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟
دل خسته لرزید و گفتا دریغ
به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟
بگفتا که هست آری اما دریغ
بلی از من و عمر ناپایدار
نمانده ست بر جای الا دریغ
شب و روزها و مه و سالها
گذشتند و ماندند برجا دریغ
رسیدند هر روز و شب با فسوس
گذشتند هر سال و مه با دریغ
رسیبدند و گفتم فسوسا فسوس
گذشتند و گفتم دریغا دریغ
**
دلم بستهٔ مهر دلبند نیست
ز دیدار دلبند خرسند نیست
به مهر تو سوگند ای سست مهر
اگرچه دگر جای سوگند نیست
چو بشکسته یی آخرین عهد من
دگر با توام رای پیوند نیست
بلی آنکه صد بار پیمان شکست
بدو عهد بستن خوشایند نیست
تو را آزمودیم ما بارها
به کار تو جز ریب و ترفند نیست
به دل تا فریبیت صورت نبست
به لبهات نقشی ز لبخند نیست
تو مردم فریبی نیی مهربان
دل تو به مهر کسی بند نیست
سزاوار دست سلیمانیم
نگینی که دیوان ربودند نیست
گوزنی که روبه به چنگ آورد
پسندیدهٔ شیر ارغند نیست
به سویم دگر تیر عشوه مبار
که بر تن ز صبرم کژآغند نیست
دل خستهٔ آرزومند من
که دیگر تو را آرزومند نیست
گسسته ست زنجیر امید و بیش
به دام هوای تو پابند نیست
در خانهٔ دل بسی کوفتم
که جویم تو را لیک گفتند نیست
***
استاد مصفا مرثیه ی زیر را در سال ۱۳۷۷ در سوک فقیه و فیلسوف نامدار و آزاده ی ایران، مهدی حائری یزدی، سروده اند..
بگذار تا بگریم بر دامن شب ای شب
بگذار تا بسوزم در آتش تب ای شب
افسرده و نزارم چندان جگر ندارم
تا از جگر برآرم فریاد یارب ای شب
بی تابم و نیابم از هیچ سو مفرّی
می پویم و نجویم ملجا و مهرب ای شب
افتاده ایم بی تاب با دیدگان بی خواب
از روزگار کژتاب وز نحس کوکب ای شب
لب بستم از شکایت تا کس نداندم درد
جانم رسید صد بار از درد بر لب ای شب
هم بیشتر پریشان هم بیشتر نزارم
هم بیشتر نژندم از هر شب امشب ای شب