کلیات
جمعیت فدائیان اسلام یکی از جمعیتهای سیاسی - مذهبی مؤثر در تحولات معاصر ایران که در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی، به رهبری طلبهٔ جوانی به نام سیدمجتبی نواب صفوی تشکیل شد.
پرداختن به فعالیتها و مبارزات سیاسی، یکی از جمعیتهای سیاسی - مذهبی مؤثر در تحولات معاصر ایران، یعنی جمعیت فداییان اسلام و دلیل تاثیر مستقیم آن بر دیگر جریانات سیاسی و مبارزات ضد حکومتی و نیز اثرگذاری آن بر جریان پیروزی انقلاب اسلامی، اهمیت ویژهای دارد.
انتشار کتابهای کسروی، به ویژه کتاب «شیعهگری» که ارزشهای شیعی را به شکل جدی به چالش کشیده بود، موجی از مباحث را در حوزه نجف به دنبال آورد. این مباحث، بیشتر درباره پاسخگویی به شبهات کسروی و ارتداد وی بود. این جریان ادامه داشت تا اینکه کتاب وی به دست طلبه جوانی به نام سیدمجتبی نواب صفوی رسید که در یکی از حجرات مدرسه آخوند خراسانی، مشغول درس خواندن بود.
این مسئله باعث شد نواب با بزرگان حوزه به مذاکره بنشیند. بعد از مباحثه طولانی، قرار شد او به نمایندگی از حوزه علمیه به ایران بیاید و با تغییر افکار منحرفشده جوانان، بساط کسروی را جمع کند.
نواب صفوی با اراده مصمم به بحث با کسروی پرداخت و به فکر افتاد تا ریشه این نهال مفسد را با مناظرات، مباحثات و همچنین با شیوههای دیگر از بیخ و بن برکند. او به امید هدایت کسروی و اطرافیانش در جلسات متعددی به مباحثه و مذاکره با کسروی پرداخت.
کم کم، عدهای با او همنوا شدند و جمعیت فداییان اسلام در سال ۱۳۲۴، اعلام موجودیت کرد.
«جمعیت فداییان اسلام» از دیدگاه نواب صفوی به فرد معینی اختصاص نداشت و هر فرد مسلمان، صادق و فدایی اسلام
میتوانست به عضویت آن درآید. چند تن از جوانان غیور و مذهبی، نظیر سید حسین امامی، سید علی امامی، سید جعفر امامی، جواد مظفری و علی فدائی در شکلگیری جمعیت تاثیری بهسزا داشتند و میتوان آنها را در کنار نواب صفوی، از بنیانگذاران جمعیت فداییان اسلام به شمار آورد.
بعد از اینکه سوء نیت کسروی کاملاً برای جمعیت فداییان ثابت شد، تصمیم گرفتند به عنوان قطع عضو فاسد اجتماع، کسروی را نابود کنند و با این کار از خط انحراف جوانان بکاهند؛ بنابراین روز بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۲۴ هنگامی که کسروی، همراه گروه رزمندهاش از منزل خارج میشد، نواب به سویش اسلحه کشید؛ ولی فشنگ در لوله تفنگ، گیر کرد. در همین موقع، ماموران انتظامی رسیدند و کسروی را به بیمارستان رساندند و نواب را دستگیر و به زندان منتقل کردند. بعد از مدتی، نواب با حمایت مردم و علمای مذهبی آزاد شد.
سال ۱۳۲۴ش تمام نشده بود که نقشه قتل کسروی، دوباره طرح و آماده شد. در این مدت، اعلامیهها و تلگرافهای زیادی از شهرستانها و تهران، برای تعقیب و مجازات کسروی به دست ماموران دولت میرسید. این مسئله، دولت وقت را وادار کرد که کسروی را به محاکمه بکشاند.
سرانجام صبح روز بیستم اسفند ۱۳۲۴ سید حسین امامی (از جوانان پرشور و متدین بازار تهران)، کسروی و منشی او (حدادپور) را در شعبه ۷ بازپرسی کاخ دادگستری، در حضور بازپرس از پا درآورد. نواب صفوی نیز براساس نقشه قبلی، به مشهد عزیمت کرد و فعالیت ماموران برای دستگیری او بینتیجه ماند.
فداییان در بیانیه اعلام موجودیت خود، کل جهان اسلام را هدف قرار دادند. اواخر سال ۱۳۲۶ اوج تجاوزات صهیونیستها در سرزمین فلسطین بود تا اینکه در اردیبهشت سال بعد، دولت غاصب اسرائیل، موجودیت خود را اعلام کرد.
آیتالله کاشانی به مناسبت حمایت از مردم مظلوم فلسطین، تظاهراتی در مسجد سلطانی (امام خمینی فعلی) بر پا کرد. یکی از سخنرانان این تظاهرات، نواب صفوی بود. در مدت کمی، ۵۰۰۰ نفر از جوانان برای جنگیدن در فلسطین ثبت نام کردند.
نواب به کنفرانس جمعیت انقاذ فلسطین و مکتب الاسراء المعراج در نیمه اسلامی بیتالمقدس، به عنوان یک روحانی سیاسی- انقلابی از ایران دعوت شد. او در این کنفرانس شرکت کرد. موضوع سخن او این بود که فلسطین، جزئی از سرزمینهای عرب و یک سرزمین اسلامی است.
نواب در این سفر پیشنهاد داد برای مبارزه با اسرائیل، یک سازمان انقلابی، اسلامی و بینالمللی تشکیل شود. این پیشنهاد، مورد استقبال بسیاری از شخصیتها از جمله رهبران اخوانالمسلمین قرار گرفت.
نواب معتقد بود: «اگر میخواهیم اسرائیل را ساقط کنیم، باید از تهران شروع کنیم.» وی به دلیل ابراز همین عقیده در مدرسه فیضیه، دستگیر شد.
هژیر در خرداد ۱۳۲۷ نخستوزیر شد. آیتالله کاشانی که هژیر را مهره انگلیس میدانست، در همان روزهای اول، در مقابل او قیام کرد. با این عمل آیتا...کاشانی، بازار تعطیل شد و مردم در بهارستان تجمع کردند. روز چهارم نخستوزیری هژیر، فداییان اسلام در حمایت از آیتالله کاشانی، چند هزار روحانی و بازاری را به پیشگامی نواب، به راهانداختند. نیروهای انتظامی، این قیام را سرکوب کردند.
پس از آن، وکلای اقلیت (مکی، حائریزاده، آزاد، آشتیانی و رحیمیان) با فداییان اسلام آشنا شدند و هژیر را به دستور تیرباران افراد غیر مسلح حامل قرآن، متهم کردند. این آشنایی مقدمهای برای همکاری بعدی شد. همچنین به دنبال دستگیری و تبعید آیتالله کاشانی، اقلیت، دولت ساعد را به دلیل توهین و دستگیری یک روحانی طراز اول، استیضاح کردند. فداییان اسلام نیز در اعتراض به تبعید آیتالله کاشانی در منزل آیتالله العظمی بروجردی متحصن شدند؛ البته در بازگشت به تهران، عدهای از آنها دستگیر شدند.
هنگامی که انتخابات در مهر ۱۳۲۸ شروع شد، فداییان اسلام علاوه بر تبلیغ برای کاندیداهای مورد نظر مصدق، مظفر بقایی، شایگان، حائریزاده، مکی و...، برای پاسداری از صندوقها با «سازمان نظارت بر آزادی انتخابات» دکتر بقایی، همکاری کردند؛ اما دولت به محض اطلاع از پیروزی، نمایندگان مخالف صندوقها را به جای دیگر منتقل کرد. به همین دلیل، فداییان، مصمم شدند تا هژیر را نابود کنند. سرانجام فداییان، هژیر را ـ که برای برچیدن عزا به در مسجد سپهسالار آمده بود ـ به قتل رساندند.
هنگامی که رزمآرا نخستوزیر شد (تیر ۱۳۲۹) تلاش کرد تا به شکلی، نواب صفوی را با خود همراه کند. او در پیامی به نواب صفوی، از تدیّن و پایبندی خود به اسلام سخن گفت. نواب در پاسخ وی گفت: «اگر راست میگویی از انگلیس خلع ید کرده و خودتان، صنعت نفت را ملی کنید.»
از سوی دیگر، آیتالله کاشانی به شدت، موضوع ملیشدن نفت را بین تودهها کشانده بود. اقلیت مجلس و مصدق نیز که تا آن زمان با ملیشدن این صنعت مخالفت کرده بودند، در این هنگام با ملیشدن آن موافقت کردند.
در واقع، اقلیت مجلس یعنی آیتالله کاشانی و جبهه ملی، با ارسال پیغامی به نواب صفوی از فداییان اسلام ـ برای حل قضیه نفت، جلوگیری از کودتای نظامی و سرکوب آزادیها به فرمان رزمآرا کمک خواستند ـ تا شاید نهضت ملی با بازوی اجرایی فداییان اسلام، از شکست حتمی رهایی یابد.
نواب صفوی در این زمان، ارتباط نزدیکی با آیتالله کاشانی و جبهه ملی داشت؛ از این رو وکلای جبهه ملی را به جلسهای دعوت کرد.
در این جلسه، نخست، سران جبهه ملی از وضعیت سیاسی کشور، تحلیلی ارائه کردند. نتیجه کلی تحلیل آنها این بود که خطر اصلی روز، شخص رزمآراست که قصدش فروش ایران به انگلیس است.
اعضای جبهه ملی به سراغ نواب رفتند و از وی خواستند تا با یک اقدام انقلابی و جوانمردانه، سد راه حکومت ملی، یعنی رزمآرا را از میان بردارد. نواب با یک شرط، این پیشنهاد را پذیرفت و آن، اجرای احکام اسلامی و بنیانگذاری حکومت اسلامی بود. آنها قول دادند که در صورت به دست آوردن حکومت، خواستههای نواب را عملی سازند.
نواب صفوی جلسه بسیار بزرگی در مسجد شاه (امام خمینی) تهران ترتیب داد و سید عبدالحسین واحدی، یک سخنرانی طولانی در آنجا ایراد کرد.۴۸ ساعت بعد، یعنی در شانزدهم اسفند که رزمآرا سرسختی بیشتری از خود نشان داد، در مسجد شاه به دست خلیل طهماسبی به قتل رسید. روز بیستم اسفند، حسین علاء، نخستوزیر شد. در بیست و چهارم اسفند، لایحه ملیشدن صنعت نفت، در مجلس ـ که مرعوب قدرت فداییان اسلام شده بود ـ به تصویب رسید.
هنگامی که در دولت حسین علاء، صحبت پیمان بغداد «سنتو» به میان آمد، بار دیگر فداییان، دست بهکار شدند. در روز بیست و پنجم آبان ۱۳۳۴ که علاء برای شرکت در ختم مرحوم سید مصطفی کاشانی وارد مسجد شاه شد، به دست مظفر ذوالقدر، یکی از اعضای فداییان، هدف گلوله قرار گرفت. در این تیراندازی، تیر اول اصابت نکرد و تیر دوم در لوله تفنگ گیر کرد. در این هنگام، مظفر که بسیار ناراحت بود، ضربهای با هفتتیر به سر علاء زد و به دنبال آن دستگیر شد.
از این به بعد، فعالیت برای دستگیری فداییان آغاز شد. نواب، خلیل طهماسبی، عبدالحسین واحدی و...یک به یک دستگیر شدند و پس از یک محاکمه فرمایشی، در حالی که همگی اذان میگفتند.
در میدان تیر لشکر دوم زرهی، تیرباران شدند.
پس از اعدام رهبران این جمعیت، دیگر تا انقلاب ۱۳۵۷ فعالیت چندانی از آنان مشاهده نشد. با پیروزی انقلاب، بازماندگان این جمعیت، فعالیت کمرنگی را آغاز و نشریهای به نام «منشور برادری» منتشر کردند؛ اما این فعالیتها جایگاه چندانی در معادلات سیاسی کشور نیافت.