يكبار در دفتر آقاي صابري صحبت ميكرديم. با همان لحن هميشگياش گفت: «ملا! تو فكر ميكني من شوخي ميكنم كه ميگويم آقا را دوست دارم؟ ميخواهي بروم وسط ميدان آرژانتين بايستم و داد بزنم من آقاي خامنهاي را از ته دلم دوست دارم؟ با كسي هم تعارف ندارم كه كسي بخواهد به شوخي كنايهاي به ايشان بياندازد.» اين جزو باورهاي قلبياش بود. دودوزه هم بازي نميكرد.
کد خبر: ۱۷۵۶۶۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۴/۱۷