میرزا محمدتقیخان فراهانی مشهور به امیرکبیر، نخستین صدراعظم ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار به واسطه مجموعه اصلاحاتی که در دوره قاجار انجام داد و ایستادگیاش در مقابل رفتارهای خلاف، به دست عوامل شاه به قتل رسید. در خاطرات شماری از رجال سیاسی دوره قاجار، اطلاعاتی در سبک حکمرانی امیرکبیر مشهود است و از آن جمله خاطرات ابوالقاسم کسمایی است که به گزینه مطلوب امیرکبیر برای تصدی کرسی وزارت امورخارجه ایران میپردازد.
به گزارش خبرنگار «تابناك»، خاطرات ابوالقاسم كسمایی فرزند محمدصادق معینالتجار از تجار مشهور دوران قاجار با تصحيح ايرج افشار یکی از منابع مهم تاریخی است. اطلاعاتي که در اين سرگذشت خفته است، بخشی مربوط به دلالی و تجاری است و بخشی حاوي گوشههايي مربوط به مشروطيت و مهاجرت و نهضت جنگل و طبعا فايدههايي از يک از آنها برگرفتني است.
در اين کتاب نام بسياري از کاروانسراهاي بازرگاني در شهرهاي تهران، بابل، استانبول، بادکوبه و قيمت بعضي از اجناس و انواعي از پارچهها و تنباکو و اصطلاحات خاص دفترنويسي قديم بازاري و نام عدهاي از تجار مهم مندرج است.
در واقع اين خاطرات از نوع ديگر است؛ يعني اگر خاطرات افراد سياسي غالبا چاپ ميشود، بايد متأسف بود که چرا تاجران بزرگ و ديگر طبقات اجتماع خاطرات خود را نمي نويسند تا مردم بخوانند و از زندگي اجتماعي هم آثاري برجاي بماند.
یک نویسنده هم گفته بود، ای کاش زنها هم خاطرات خود را از گفتگوهای بینابین خود مینوشتند تا وجه دیگری از تاریخ هم که مربوط به نقش زنان است، آشکار میشد. این سخن درستی است و خاطرات ابوالقاسم کسمایی (م ۱۲۹۲ قمری و متوفای بعد از بهمن ۱۳۳۱ شمسی) از این دست است. علاوه بر اینکه او گاه نکاتی را هم که از این و آن شنیده در این خاطرات آورده که در جای خود شیرین است. برای نمونه این خاطره را از امیر کبیر نقل کرده است:
اميرکبير چه کسي را براي پست وزارت خارجه ميپسنديد؟
«ميرزا سعيد خان مؤتمن الملک» در جواني در دستگاه اميرکبير يکي از منشيها بود. قتلي در همدان اتفاق افتاده و حکومت قاتل را دستگير کرد. چون به امير اطلاع دادند، امير به ميرزا سعيد خان ميفرمايند: سعيد! به حکومت همدان بنويس قاتل را همانجا بکشند.
ميرزاسعيدخان، قلمدان را بسته به جيب خود گذاشته، برخاست، به امير عرض کرد: اجازه ميفرماييد سعيد به خانه خود برود و دعاگو باشد؟
امير ميفرمايند: مگر نشنيدي چه گفتم و چه دستوري به تو دادم؟
سعيد ميگويد: شنيدم. قلم سعيد حکم قتل نميتواند بنويسد.
امير ميفرمايند: بسيار خوب، تو حکم قتل ننويس. بنشين کار ديگر دارم.
سعيد مينشيند. منشيهاي ديگر ميآيند. امير همان دستور را ميدهند و منشي مينويسد. امير امضا و مهر کرده به قاصد ميدهد که به همدان برده و به حکومت وقت برساند. قاصد حرکت ميکند.
امير ميرزا سعيد خان را همراه خود به حضور ناصرالدين شاه ميبرد. معرفي و عرض ميکند:
سعيد بايد وزير خارجه شود. امر فرمايند فرمانش نوشته شود.
شاه ميفرمايد که چه نظر و مناسبت كه يک منشي وزير شود، آن هم وزير خارجه؟
امير عرض ميکند: سعيد از شوکت و جلال و عظمت سلطنت اعليحضرت و از سياست اين بنده نترسيد ولي از خدا ترسيد. عرض کرد حکم اعدام نمي تواند بنويسد. اين جوان لياقت وزارت دارد و جان نثار و خدمتگزار خواهد شد.»
از قضا میرزا سعید خان انصاری از طرف ناصرالدینشاه به لقب خانی و دبیری مَهامِّ خارجه یا به اصطلاح امروزی به کفالت آن وزارتخانه منصوب شد و در ربیعالثانی ۱۲۶۹ ه.ق. رسماً به وزیر امور خارجه منصوب شد و بعدها لقب مؤتمنالملک یافت.