رسول جعفریان نوشت: بی اعتنایی مردم به یک رویداد زشت و غیر انسانی در امریکا سبب شد تا یک محقق امریکایی کتابی در باره اصل امر به معروف و نهی از منکر در اسلام بنویسد که .... و اما این حادثه در کشوری رخ می دهد که صدها کتاب در باره امر به معروف و نهی از منکر در آن نوشته شده است.
برخی از جنایتهاست که باید سرفصل پیش بینیهای امنیتی تازهای برای جامعه شده و برنامههای نوی را برای تأمین آن تدارک ببیند. اینها کار کارگزاران نظام است که پس از وجدان دردی عمیقی که در جامعه ما در پی یک حادثه دلخراش و غیر قابل باور میدان کاج رخ داد، راه و رسم تازهای را برای امنیت تدارک ببینند.
چند سال پیش نسخه ای از کتاب مایکل کوک با عنوان «امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ اسلامی» به دستم رسید و به توصیه دوستی آن را برای ترجمه به آستان قدس سپردم. اکنون که این یادداشت را مینویسم چاپ چهارم آن به بازار آمده و از این بابت سخت خوشحالم.
انگیزه نگارش این کتاب که توسط یک نویسنده شرق شناس برجسته امریکایی و برنده جایزه علوم انسانی سال در این کشور در باره یک مسأله اسلامی نوشته شده، در نخستین سطور مقدمه آن کتاب درج شده است.
انگیزه تألیف آن کتاب، حادثهای است شگفت که شبیه ماجرای میدان کاج امروز ماست، حادثهای که نویسنده را به حیرت واداشته و سبب شده است تا این کتاب را بنویسد:
آن سطور این است:
شامگاه روز پنج شنبه 22 سپتامبر 1988 در ایستگاه قطار شهری شیکاگو در حضور جمعی از مردم، زنی مورد تجاوز قرار گرفت. گزارش کوتاهی از این حادثه، بر اساس گفته های پلیس در روز جمعه در روزنامه نیویورک تایمز روز یکشنبه به چاپ رسید. نکته شایان توجه در آن گزارش، این بود که هیچ کس برای کمک به قربانی از جای خود حرکت نکرد، با وجود آن که این تجاوز در ساعتهای پر رفت و آمد روز انجام شد. فریادهای زن بی پاسخ ماند. به طوری که کارآگاه دیزی مارتین بیان کرده «چندین نفر به آن صحنه می نگریستند و زن از آنها کمک خواست، اما هیچ کس پاسخی نداد».
مایکل کوک پس از آن مروری بر اخبار ارائه شده از این رویداد در برخی از نشریات آن روز کرده و از این که کسی برای دخالت در این رویداد زشت احساس «وظیفه» نکرده، و حتی خبر آن هم چندان اهمیتی نداشته، شروع به تحلیل مبانی اجتماعی و فرهنگی این بی احساسی میکند:
«ما یا می فهمیم یا نمی فهمیم. البته ما به خوبی می فهمیم و مردم نیز میتوانند در چنین موقعیتی موضوع را با شاخ و برگ بیشتری بیان کنند. اما فرهنگ ما تعریف خاصی برای این ادراک ندارد. درست است که حقوقدانان و فیلسوفان ما بحث هایی دارند که ما در چه مواردی وظیفه ای برای «امداد و نجات» داریم، اما این بحث مهجورتر از آن است که به عنوان فرهنگ ما به تفصیل توصیف شود.»
این مسأله مایکل کوک را که روی فرهنگ اسلامی کار می کند، به فکر آن می اندازد که در حقوق اسلامی، چه تدارکی برای این مسأله دیده شده است. از اینجاست که به سراغ این بحث آمده و یک کتاب دو جلدی مجموعا 1100 صفحه تألیف میکند.
وی در ادامه بحث بالا مینویسد:
«اسلام، بر عکس، نام و تعالیمی ویژه برای چنین وظیفه اخلاقی گستردهای دارد. نام آن امر به معروف و نهی از منکر «سفارش به کار نیک و بازداشتن از کار زشت» ... است».
اکنون باید پرسید، با این که در اسلام این وظیفه تعریف شده است، و با این که وظیفه نهادهای امنیتی آن است که در درجه نخست خود مجری امر به معروف و نهی از منکر باشند، چرا چنین حادثه مرگباری رخ می دهد و باز هم همان نتیجه ای را دارد که در سال 1988 در آن سوی دنیا، بدون داشتن مبانی ادارکی این «وظیفه» رخ میدهد؟