تهران امروز: دختری که به واسطه یکی از دوستان خود با مردی متاهل رابطه دوستی برقرار کرده بود مجبور به دزدیدن طلاهای مادر خود شد.
چندی پیش دختری ۱۳ ساله همراه مادر خود به شعبه ۳ بازپرسی این دادسرا آمده و از یک راننده سواری شکایت کرد.
این دختر که در یکی از مدارس راهنمایی تهران درس میخواند به دادیار این شعبه گفت: چندی پیش یکی از دوستانم مرا با این مرد که ۲۷سال داشت و متاهل هم بود آشنا کرد.
چند بار با این مرد که بابک نام داشت و راننده یک خودروی سواری بود و مسافرکشی میکرد بیرون رفته و آشناییمان ادامه پیدا کرد. بابک با ابراز علاقه به من، مرا تحت تاثیر قرار داده و دل مرا به دست آورد. بعد از ۳ ماه از شروع دوستیمان یکروز او مرا به خانهاش دعوت و مورد اذیت و آزار قرار داد. او با موبایل از این صحنه فیلم تهیه کرد و بعد از اینکه من از آن خانه جهنمی خارج شدم با من تماس گرفته و حال مرا پرسید. من با عصبانیت به او یادآور شدم دیگر هیچ علاقهای به ادامه رابطه با وی ندارم و گفتم: تو مرد کثیفی هستی که مرا اغفال کرده و فریبم دادی.
اما بابک در جواب من گفت که چنین منظوری نداشته و واقعا به من علاقهمند است ولی وقتی مرا در قطع این ارتباط مصر دید با لحنی تهدید آمیز گفت: اگر به ارتباط خودت با من خاتمه دهی فیلمی که از تو گرفتهام را منتشر خواهم کرد و آبرو برایت نخواهم گذاشت.
من که از بیآبرویی و عواقب آن خیلی میترسیدم تن به ادامه این رابطه داده و این ارتباط مدتی ادامه پیدا کرد. طی این روزها تنها کسی که در جریان رابطه ما بود همان دوست همکلاسیام بود که میگفت کاری از دستش برنمیآید.
یکروز این مرد هوسباز پیشنهاد شومی به من داد. او که میدانست من حسابی ترسیده و چارهای جز تن دادن به خواستههای شیطانی او ندارم از من مقداری پول خواست و وقتی با پاسخ منفی من روبهرو شد و گفتم پولی ندارم که به وی دهم موضوع طلاهای مادرم را پیش کشید و گفت حتما مادرت مقداری جواهرات دارد که به درد من بخورد.
من هم که دیگر هیچ ارادهای در مقابل او نداشتم یکروز از غیبت مادرم سوء استفاده کرده و گردنبند و انگشتر وی را از داخل کمدش برداشته و صحنه خانه را طوری به هم ریختم که فکر کند دزد آمده است.
وقتی این طلاها را به بابک دادم او با لبخندی شیطانی از من تشکر کرد. اما این پایان ماجرا نبود و چند روز بعد بابک دوباره از من پول خواست و چون میدانست من به خانه خالهام زیاد رفت وآمد دارم مرا وادار کرد این بار به طلاهای خالهام دستبرد زده و او را به خودم بیاعتماد کنم. من هم چند قطعه طلای او را دزیده و به بابک دادم.
روزهای خیلی تلخی بود از اینکه غفلت کرده و با گوش ندادن به توصیههای پدر و مادرم در دام بدی افتاده بودم خودم را سرزنش کرده و مدام به یک اتاق میرفتم و در را روی خودم بسته و فکر میکردم.
مادر این دختر هم به دادیار دادسرا گفت: مدتی بود دخترم، سحر بدجوری درونگرا شده و با کوچکترین حرفی پرخاش میکرد. بعد از به سرقت رفتن طلاهای خودم و خواهرم از او خواستم دراین باره توضیح دهد تا اینکه بالاخره زبان باز کرد و مشکل خود را برایم شرح داد. من هم با دادن این اطمینان که چون به من اعتماد کرده نمیگذارم مشکلی برایش ایجاد شود با او به دادسرا آمده تا علیه این مرد خبیث شکایتی طرح کنیم.
پس از اظهارات این مادر و فرزند به دستور بازپرس شعبه، تلاش برای دستگیری متهم شروع شد و طولی نکشید که بابک بازداشت شده و در حضور بازپرس به جرائم خود از جمله اغفال این دختر ۱۳ ساله اعتراف کرد. این متهم هم اکنون در بازداشتگاه به سر میبرد تا در وقت قانونی به اتهام او رسیدگی شود.