«در روزهاي آغازين حكومت اسلامي، نه تنها ارتش از نيروهاي خائن و ضد انقلاب تصفيه نشده بود، بلكه برخي گروهها هم به تقابل با انديشه اسلامي انقلاب برخاسته بودند. از اين روند، هر لحظه امكان و احتمال بروز خطر و شعله ور شدن توطئهاي ميرفت. براي اين كار لازم بود كه تشكيلاتي به وجود آيد تا از انقلاب و دستاوردهاي آن حفاظت و صيانت كند. بدين روي فلسفه تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شكل گرفت و براي راهاندازي اش نشست های بسیاری برگزار شد.
به گزارش «تابناک»، غلامعباس اسلامي پور مطلبی در همین باره برای ما فرستاده که به شرح زیر می آید:
شهيد محمد منتظري، جواد منصوري، ابوشريف (عباس آقا زماني)، دانش منفرد، محسن رفيق دوست و عباس دوزدوزاني از جمله كساني بودند كه در اين نشست ها شركت مي كردند و البته افرادي هم بودند كه با تولد چنين تشكيلاتي مخالف بودند و براي عملي كردن مخالفت هايشان، يکسري اقدامات انجام می دادند.
به دليل اين كه من زماني خارج از كشور بودم و دورههاي مناسبي از آموزش هاي نظامي و رزمي را ديده بودم و دوستان انقلابي بر اين سابقه و حضورم در كنار مبارزان داخل و خارج از كشور آگاه بودند، من را هم به برخي از جلسات نظامي فرا ميخواندند. جلساتي بسيار سنگين با مباحثي بسيار پيچيده كه گاه تا نيمههاي شب طول ميكشيد.
شورايي براي تشكيل و تأسيس سپاه برگزیده شد كه اغلبشان از برادراني بودند كه نامشان پیشتر آمد. سرانجام پس از ساعت ها جلسه و مذاكره و ديدار در ارديبهشت 1358 سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكيل و اساسنامه مختصري برايش نوشته شد و هر يك از برادران هم مسئوليتي در آن به عهده گرفتند و آقاي جواد منصوري به عنوان نخستين فرمانده سپاه برگزیده شد و پس از چندي در حكمي به من مأموريت داده شد تا به همراه و با هـمـاهـنگي آقاي لاهوتي، نماينده امام در سپاه، مرحـوم سمـاوات و آقـاي محمدزاده براي تشكيل سپاه غرب كشور اقدام كنيم.
پس از دريافت حكم، ما چهار نفر به كرمانشاه حركت كرديم. در آغاز، آقاي لاهوتي جايي را در محل مهمانسراي استانداري برايمان تدارك ديدند و ما از همان جا برنامههاي اوليه و كارهاي مقدماتي را طراحي و شروع كرديم.
بايستي براي مناطق گوناگون با لحاظ كردن اوضاع و شرايط سياسي آن جا پنج نفر را براي شوراي سپاه انتخاب ميكرديم. براي اين كار تحقيقاتي پنهاني از منابع گوناگون همچون امامان جمعه و جماعت، مسئولان وقت كميته ها و يا افرادي كه ميشناختيم و يا كساني كه از طرف دوستان مورد وثوق معرفي ميشدند، بهره ميگرفتيم.
تعدادي كه انتخاب ميشدند، بايد در مرحله بعد به بحث و گفت وگوي عقيدتي و ايدئولوژي مينشستند و پس از تأیيد هر چهار نفر ما، به عنوان عضو شوراي مركزي سپاه منطقه مربوطه معرفي ميشدند. در پاوه يكي از بچههاي تهران را به عنوان فرمانده انتخاب كرديم و زيرمجموعه اش را هم خودش برنامه ريزي كرد. در ايلام نيز تقريباً به همين شكل عمل كرديم. پس از استقرار سپاه در چند شهر، بايد براي همدان حساب شده تر تصميم ميگرفتيم. سپاه همدان تقريباً مركزيت سپاه غرب به شمار می رفت و سپاه شهرهاي استان كردستان، كرمانشاه و ايلام، زير نظر اين سپاه بود. در اين ميان آيت الله مدني پيشنهاد داد، فعلاً خود شما مسئوليت سپاه اين جا ـ همدان ـ را به عهده بگير تا بعد ببينيم چه ميشود.
آقاي منصوري فرمانده كل سپاه نيز موافقت كرد و من مسئوليتي سنگين را به عهده گرفتم.»
اين بخش از خاطرات رزمنده و مبارز روزهاي آفتابي قيام الهي حضرت روح الله(ره)، يعني سركار خانم مرضيه حديدچي ـ دباغ ـ است؛ هر چند بنا بر اين خاطرات كه در كتاب واقعاً خواندنی «خاطرات مرضیه حدیدچی» از انتشارات سوره مهر آمده است، بيشتر شباهت به مقاومت مردانه دارد، ولی بانوي بزرگ انقلاب اسلامي در كنار معمار صاحب نقس انقلاب اسلامي پاي در وادي مبارزه و ايثار نهاد و مردانه براي به ثمر رسيدن عقايد و افكار نوراني امام راحل كوشيد و پس از آن نيز در خط ولايت سربازي پا در ركاب بوده، اما هدف از نگارش اين نوشتار و در اين روزها كه ياد شهامت و رشادت مردان و زنان انقلابي نهضت بزرگ روح اللهي يادآوري ميشود، درخواست دستان بلند نيايش براي سلامتي اين شيرزن انقلاب اسلامي است كه اكنون در بستر بيماري است و تنها چند روزی است، با وجود تداوم بیماری، از بيمارستان خاتم الانبياء (ص) مرخص شده و اکنون در خانه دخترش بستری است.
خانم دباغ هر چند نامي آشنا براي نسل انقلاب و سال هاي دفاع مقدس است، هماره در گمنامي مشهورتر و با صفاتر است او ميتوانست از «نمد» انقلاب براي خود و فرزندان صبورش كه سال ها درد رنج و شكنجه ساواك را چشيدهاند، «كلاه» درست كند و اكنون پشت ميزهاي بزرگ جولان دهد، ولی هنوز هم عطر خوشبوي امام راحل مي دهد و منش آن بزرگوار را تداعي مينمايد و ما تنها ميتوانيم براي سعادت و رهايي از بيماري جسمي اين بانوي بزرگ داغ و درد و استقامت دعا كنيم... دعا كنيم تا اين اسطوره ملي كه در هيچ كدام از جشنواره ها و همايش ها به مدال دست نيافت، عمرش به دنيا باقي باشد، چرا كه او ذخيره انقلاب اسلامي است و بدون تعارف، بخشي از تاريخ اين انقلاب در سينه او نگهداري ميشود كه بايد براي نسل نو رسيده بازگو شود.
به اميد سلامتي سنگ صبور روزهاي رنج و مشقت!