تهران امروز: اگرچه پيش از اين بعضي مردها بودند كه طبق يك عادت بد، زنهايشان را كتك ميزدند اما نگاهي به بعضي پروندهها نشان ميدهد كه گاهي زنها هم دست بزن دارند و ظاهرا آمار مشاركت زنها در اين پديده هم رشد بدي ندارد!
ماجرا از اين قرار است كه مردي به يكي از دادسراهاي تهران مراجعه كرده و از زنش بابت ضرب و جرح شكايت كرده است. البته اين مرد مدعي شده كه زنش از يك مشكل روحي ـ رواني رنج ميبرد.
بازپرس به اين مرد گفته كه بايد زن هم احضار شود و او حرفهاي زن را هم بشنود چون به قول معروف نميشود يكطرفه به قاضي رفت مرد به بازپرس توصيه كرده كه اگر زن به آنجا آمد مواظب خودش باشد چون ممكن است به او هم حمله كند!
مرد گفته كه خوشبختانه در زندگيشان مشكل مالي ندارند چرا كه وضع مالي او خوب است و به علاوه زن او هم ـ يعني همان ضارب ـ از پدري سرمايهدار برخوردار است!
مرد كتكخورده افزوده كه بار آخر زنش با چاقو توي سر او زده و كلهاش چند بخيه ناقابل هم خورده است و ظاهرا چون كتكخوردنهاي او از زنش سابقه داشته و كسي حرفهايش را باور نميكرده، اين بار زيركي به خرج داده و هنگام كتك خوردن با موبايل خود، صداهايي را ضبط كرده و پيش بازپرس آورده تا دستكم او حرفهايش را باور كند!
معلوم نيست اين صداي ضبط شده، صداي تهديدها و ضرب و شتم زن است يا صداي آه و نالههاي مرد بعد از كتك خوردن. به هر حال اين پرونده در حال بررسي بيشتر است.
شاكي خواهان دستگاه كپي يا اصل پولش است
كپي برابر اصل!
گروه حوادث: مردي با مراجعه به شعبه 3 دادسراي يافتآباد، پروندهاي را عليه يكي از دوستان قديمياش به جريان انداخت. اين مرد در اظهارات خود بيان داشت: مدتي بود كه دربهدر دنبال خريد يك دستگاه كپي بودم و براي اين كار به چند جا سر زده و از چند نفر هم سراغ گرفته بودم تا اينكه بهطور اتفاقي در خيابان به يكي از دوستان قديميام برخوردم. اين دوست قديمي را چند سالي ميشد نديده بودم و با ديدن او خوشحال شدم. با هم چاقسلامتي و احوالپرسي كرديم. از حال و روز زندگيمان براي هم گفتيم و خاطرات گذشتهمان را مرور كرديم. من او را به چاي دعوت كردم و خلاصه از هر دري گفتيم و شنيديم و خنديديم و از اينكه آنقدر اتفاقي همديگر را پيدا كرديم كلي شاد بوديم. در حين خوردن چاي به او گفتم كه دنبال خريدن يك ماشين كپي مناسب و باكيفيت بالا هستم! بعد هم شماره تلفنهاي جديدمان را به هم داديم و خداحافظي كرده و هر كدام پي كار خودمان رفتيم. همان شب او به من زنگ زد و گفت كه شايد خيري در اين بوده كه ما اينطور اتفاقي همديگر را ديدهايم چون يادش افتاده كه يكي از دوستانش در كار فروش اينجور دستگاههاست و كلي هم منت رفاقت سر من گذاشت كه با آن دوستش صحبت كرده كه سه ميليون تومان پول دستگاه را ابتدا بگيرد و بابت مابقي آن هم چند چك مدتدار بگيرد. من هم خوشحال شدم و تشكر كردم. فرداي آن روز، او به محل كار من آمد و من در حضور دو نفر از همكارانم مبلغ سه ميليون پول نقد را براي خريد دستگاه به او دادم اما او رفت و پشت سرش را هم نگاه نكرد. چند بار به او زنگ زدم و بار آخر از او خواستم كه يا دستگاه كپي را بياورد يا اصل پول را برگرداند اما او جواب سربالا ميداد و هي اين هفته و آن هفته ميكرد تا اينكه به كلي بيخيال شد و موبايلش را خاموش كرد. با شنيدن اين حرفها، بازپرس عمراني، بازپرس شعبه 3 دادسراي يافتآباد، اين دوست قديمي فراموشكار! را احضار كرد. دوست قديمي به دادسرا آمد اما كلا ماجراي گرفتن سه ميليون پول را انكار كرد و وقتي بازپرس قضيه آن دو شاهد را به روي او آورد، گفت كه اصلا شهادت اين دو نفر را قبول ندارد. پرونده اين دو دوست قديمي، همچنان در حال بررسي بيشتر است.