به گزارش جهان خلاصه اي از متن سخنان آیتالله خامنهای در مجلس به شرح زیر است:
«در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشتسازترین صفحات تاریخی ایران رقم زده میشود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه که رضای اوست، هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبهی هوی و هوس نگه دارد. و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک، فرصت و تکلیف گفتن و افشا کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند، یاری کند.
مخاطب این سخن، شما نمایندگان مردم هستید و آنگاه همهی ملت ایران و بالأخره تاریخ و نسلهای آینده که در کار ما به دقت نظر خواهند کرد و من با این توجه، در محضر خدا و در حضور شما و همهی کسانی که این سخن را خواهند شنید، اعلام میکنم که اینجانب آقای بنیصدر رئیس جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم.
در اظهارات مخالفان طرح، اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنیصدر را به یک دشمنی شخصی با بنیصدر یا به یک جریان حزبی یا سیاسی برگرداند و این برخلاف واقع است.
این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست. یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنیصدر را با همهی عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمیاندیشیدیم، یقیناً نه آقای بنیصدر و نه شاید همین برادران، ما را به انحصارطلبی و قدرتگرایی و امثالهم متهم نمیکردند.
ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند و به خاطر مسئولیت سنگینی که در شورای انقلاب برعهده داشتیم، همواره در برابر جهتگیریهای غرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به دست آنان گسترش مییافت، مقاومت میکردیم و این برای آقای بنیصدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت، غیر قابل تحمل بود و همین بود که آن همه اتهامها و اهانتها را به دنبال میآورد.
برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابانها و تشویق آقای رجایی که از آنان به نام حزبالله نام میبرد، این کار را خلاف مصلحت و روشی غیر منطقی دانسته، اظهار داشتهاند که با تحریک مردم هیچ مسئلهای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کردهاند که مردم را آقای رجایی به خیابانها نکشانید. این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است. در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمیتوانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند. نه فقط امروز، در گذشته هم شما نه این حرکت را به درستی میشناختید و نه بر آن توانایی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزهی سیاسی را نمیدانستید. او به مردم تکیه میکند، از آنها مسئولیت میخواهد، به آنها اعتماد میکند، برای آنها ارزش قائل است و مدعیان سیاست از این همه غافل و از خیرات آن محرومند.
روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی از مدعیان که امام را به لحاظ صرف وقت طولانی در اجتماعات فشردهی مردم ملامت میکردند و به جای آن، نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدمهای حسابی را پیشنهاد مینمودند. «حزبالله» که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد، همین مردم کوچه و بازار و همین عامهی مردم متوسط و پایین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند. مجاهد [مجاهدین خلق] و پیکاری و غیره هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد و روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را برسرشان میبارد. در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آنهاست، ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آنهاست، جبههها و پشت جبههها گرم از آنهاست، دشمن نگران حضور آنهاست و امام امت پشتیبان و مدافع آنهاست و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آنها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند.
آخرین نکتهای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم، این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت، وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین ریاست جمهوری میکرد. همین احساس موجب آن شد که ما با این که آقای بنیصدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم، پس از آن که انتخاب شد، از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بارها و بارها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علیرغم آن همه فشار تبلیغاتی نسبت به جریان خط امام، عکسالعمل نشان ندادم. اما جان کلام اینجاست که وقتی وجود او با استفاده از انواع روشهای تخریبی برای همین جمهوری به صورت آتشی بیعلاج درمیآید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکنندهی آن و بلندگوی مخالفان آن میشود، آیا باز هم حمایت از او به معنی حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر، منصفانه قضاوت کن.
هیچ حمایتی از بنیصدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام از او را نداشت. اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنیصدر یافته است، حمایت خود را از او سلب کردهاند و این را برای خود تکلیف دانستهاند. شما که به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه میکنید، چرا به سلب امام در خرداد ۶۰ تکیه نمیکنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمتآمیز و قابل پیروی است، چرا میان دو عمل امام تفاوت قائلید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب، بر این مردم و بر این جمهوری و بر این همه خون به ناحق ریخته دل بسوزانیم. اختلاف نظرها و دودستگیها را در قضاوتهایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است، دخالت ندهیم و خدا را حاضر و ناظر بشماریم.
دلائل مطرح شده توسط آیت الله خامنه ای
اکنون به اصل مسئله میرسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت یا به زبان دیگری گفته شده، البته دلایلی هم هست که تا کنون ذکر نشده.
۱- رئیس جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهادهای قانونی ثابت کند. چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسیای است که آن نهادها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل میدهند. آقای بنیصدر بارها به نهادهای قانونی بیحرمتی روا داشته و به این طریق پایهی مشروعیت خود را سست کرده است.
۲- رئیس جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری اسلامی از او انتظار میرود. تحقیر جمهوری تحقیر رئیس جمهوری است.
۳- آقای بنیصدر در مقابله با کسانی که وی آنها را دشمن خود فرض میکرد، از هیچ اقدامی کوتاهی نکرد و حتی از این که رویههای تخریبیش اساس جمهوری و استقلال کشور را خدشهدار میکند، پروایی نورزید. شاید امروز بالأخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظرهی کذایی تلویزیونی مطرح کرد، واقعاً چه بود؟ سندهای افشاگرانهای در این زمینه در دست است.
۴- در انقلاب و نیز در جمهوری ما که ثمرهی آن بود، ویژگی بارز چشمگیری میتوانست آن را از همهی تجربههای متشابه متمایز کند. «حقیقتگرایی» به جای «سیاستگرایی» بوده. همه چیز در روش و رفتار امام و در خطوط سیاسی داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنیصدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاستبازی را جانشین حقیقتگرایی کرد. نمونهی این رفتار را در ایشان میتوان به وضوح و تکرار دید.
۵- بیشک چهرهی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگینترین وزنهی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنهی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس میکند و نظام جمهوری اسلامی صحنهی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هماکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بیقدر کردن این عظمتها به چه تعبیر میشود؟ به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی اکتفا میکنیم.
*مورد ششم از دلایل مطرح شده از سوی آیتالله خامنهای در نسخهی قدیمی روزنامهی اطلاعات موجود نیست.
۷- رئیس جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بیکفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بیکفایتیهای دیگری است.
۸- کمترین حد کفایت سیاسی آن است: محدودهی مشاوران نزدیکتر و یاران و همکاران رئیس جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوکو مورد سوء ظن پاک باشند. من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنیصدر توضیحات زیادی بدهم، چرا که دربارهی آقای تقوی مطالبی در روزنامه افشا شده بود. دربارهی آقای فضلینژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه بردهاند، لزومی ندارد که وقت را بگیریم.
۹- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت سیاسی آقای بنیصدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.
۱۰- در سیام شهریور ۵۹ حملهی بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنیصدر در یک سخنرانی (۱۷ شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مسموع است، منشأ یک سلسله خصومتهای داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد. آیا بنیصدر در آن هنگام از حدوث قریبالوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هرترتیب یکی از این دو شکلِ بیتقوایی و بیکفایتی بر آن منطبق است. به گمان سرکار، بنیصدر انتظار چنان حملهای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح میکند که خبر داشت، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیریهای سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونهای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شمارههای متوالی کارنامه و در مصاحبهها و سخنرانیهای عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان و غیره به وضوح میتوان دید.
۱۱- رئیسجمهور باید در تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام تودههای میلیونی کشور است، حائز اهمیت فراوان است.
کفایت سیاسی رئیسجمهور در درک صحیح پایههای رهبری و حرکت در جهت رهنمودهای آن تجلی میکند. آقای بنیصدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمودهای امام امت مبنی بر حفظ آرامش و جلوگیری از تشنجآفرینی را آشکارا زیر پا نهاد.
۱۲- نفی قدرت مطلقه از ویژگیهای انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع دارد و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایهی شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهادهای قانونی، شکل گرفته است. آقای بنیصدر، درست به عکس، همواره جویا و تلاشگر قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت میشود و او این مقاومت را کارشکنی مینامید و جای تأسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار میکنند و قولاً و عملاً به قدرتطلبی و قدرتگرایی جنبهی مشروعیت میدهند.
ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی که قوا را منفک و مستقل میشمارد و برخلاف اصول مردمگرایی، معتقد بود که مجلس باید هماهنگ با رئیسجمهور باشد. این توهینی آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بارها از طرف ایشان تکرار میشد. دستگاه قضایی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بارها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع میکرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانیون بودند، به قدرتطلبی و فسادگرایی، متهم میکرد. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تعبیر و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نکرد.
۱۳- عجیبترین پدیدهای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یک دولت غیر معقول است. بارها ایشان مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی!
۱۴- خصلتهای شخصی ایشان نیز هر کدام در سلب صلاحیت لازم برای رئیسجمهوری یک دولت اسلامی دارای نقش و تأثیر است. غرور وی که خود را اندیشهی بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگترین اثر تاریخ اسلام میشناسد که نوار این گفتهی ایشان که اتفاقاً در همینجا در دبیرخانهی کنونی مجلس موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود میکند که اگر من کنار بروم، همهی شما از بین خواهید رفت و به این وسیله سعی میکند خود را در چشم عناصر نظامی «فرشتهی نجات» معرفی کند تا شاید بتواند از ارتش بدینوسیله به صورت یک ابزار استفاده کند. در حالی که ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم، هرگز محتاج چنین واسطهای بین خود و انقلاب نبود. مقامپرستی او که اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایرهی نزدیک به او نفوذ میدهد. خودبزرگبینی او که معتقد است پس از امام، کسی از او مناسبتر برای رهبری نیست و بسی خصلتهای منفی دیگر در او عواملی هستند که از او آدمی فاقد صلاحیتهای لازم برای احراز ریاست جمهوری مسلمانان و ریاست یک کشور در جامعهی اسلامی میسازد.
روزنامهی اطلاعات ۷/۴/۱۳۶۰ و ۱۰/۴/۱۳۶۰