وطن امروز: مادر آمریکایی میگوید وقتی دستور شیطان را شنیده مأموریت داشت تا 2 کودکش را به قتل برساند.
این زن جوان وقتی زمزمه نیروهای اهریمنی را در میان توهمات خود پذیرفت یکی از تلخترین جنایات را رقم زد.
عــصـر 4 آوریل 2011 مـــیلادی (15فروردینماه سالجاری) بود که زنی شتابزده و در حالی که هیجان در صورتش موج میزد با پلیس نیویورک تماس گرفت و ادعا کرد 2 بچهاش را کشتهاند. ماموران وقتی پا در قتلگاه گذاشتند در وان حمام پیکر بیجان 2 کودک بیگناه را پیدا کردند که به دست مادر بیرحم در آب خفه شده بودند.
پلیس جنایی تحقیقات خود را برای زوایای پنهان این پرونده و انگیزه قتل آغاز کرد، در بررسیهای نخست از همسایگان و آشنایان مشخص شد این زن که «ریحانا» نام دارد پیش از آنکه دختر دومش به دنیا بیاید از همسرش جدا شده و با 2 کودکش زندگی میکند.
همین اطلاعات کافی بود تا ماموران به بازجویی از پدر 2 کودک دست بزنند. هنگامی که «راسل» همسر سابق قاتل، در برابر بازجوییهای پلیس جنایی نیویورک قرار گرفت هنوز از مرگ فجیع 2 کودکش اطلاع نداشت. این مرد که چند ماهی کودکانش را ندیده بود هنگامی که در جریان این قتل مرگبار قرار گرفت شوکه شد.
راسل گفت: ما خانواده خوبی بودیم ولی رفتارهای غیرعادی همسرم موجب شد از یکدیگر جدا شویم. هیچگاه فکر نمیکردم ریحانا چنین اقدام هولناکی انجام دهد. تصورش هم مشکل است که 2 دخترم به دست همسرم کشته شده باشند. ریحانا که در بازجوییها قفل سکوت بر لبانش زده بود با دیدن همسرش لب به اعتراف باز کرد و گفت: پیش از آنکه ازدواج کنم همیشه در رویا بودم و تصور میکردم در عالم دیگری زندگی میکنم و اطرافیانم را به حساب نمیآوردم تا اینکه با اصرار پدر و مادرم با راسل ازدواج کردم و به زور تن به این ازدواج دادم اما ازدواج با روحیهام سازگار نبود، من به تنهایی احتیاج داشتم تا در افکار خود غرق باشم. زود به دنیا آمدن بچههایم نیز عذاب روحیام را تشدید کرد.
در این مدت عقلم بر احساسم غلبه میکرد اما دیگر تحمل نمیکردم و از راسل جدا شدم که کمی راحتتر زندگی کنم. راسل وقتی خواسته مرا شنید ابتدا شوکه شد اما در این مدت که با روحیه من آشنا شده بود، قبول کرد. وی مرا با 2 کودکم رها کرد و رفت. بعد از جدایی با راسل بحران زندگیام بیشتر اذیتم کرد، افکار عجیب و غریب رهایم نمیکردند و شعلههای آتشش بیشتر به جانم میافتاد.
مدتی بود که صدایی در گوشم شنیده میشد و مرا در مسیر توطئه شوم قرار میداد؛ ارواح یا شیطان به خانهام رفت و آمد داشتند، من که همیشه فکر میکردم با نبود بچههایم راحتتر میتوانم به زندگی ادامه بدهم این افکار و نجواها را به جان خریدم. روز حادثه وقتی از خواب بیدار شدم کودکانم را به حمام بردم، صداها مانند شیپوری در گوشم نواخته میشد. صداها خواستند بچهام را بکشم، با خود کلنجار رفتم. اصلا نمیفهمیدم اطرافم چه میگذرد، هرچه میخواستم از این فضا بیرون بیایم امکانپذیر نبود، انگار در دنیای دیگری بودم فقط خود و ارواح را میدیدم که پیرامونم میچرخیدند و در گوشم نجوا میکردند.
لحظهای ساکت نمیشدند و مدام از من میخواستند کودکانم را به قتل برسانم. دچار جنون آنی شده بودم و در یک لحظه تعادل روانی خود را از دست دادم، وان حمام را پر از آب کردم و بچههایم را داخل آن انداختم. ضربان قلبشان به شماره افتاده بود هرچه دست و پا میزدند موفق نمیشدند. ناگهان آرام شدند و بدن نیمهجانشان خیلی زود روی سطح آب شناور شد و دیگر نفس نکشیدند، وقتی مطمئن شدم دیگر نفس نمیکشند به گریه افتادم و با ارواح دعوا کردم.
زن تسخیر شده در ادامه مدعی شد در خانهمان ارواحی هستند که در تنهاییهایم سراغم آمده و مرتب اذیتم میکنند. یکی از دستورات این ارواح قتل بچههایم بود، تهدیدم میکردند تا هرچه دستور میدهند انجام دهم و اگر گوش ندهم مرا با آتش خواهند سوزاند.
وقتی پلیس با اعترافات هولناک مادر آمریکایی روبهرو شد، وی را برای بررسیهای روانکاوی و تخصصی در اختیار پزشکان جنایی قرار داد تا سلامت روحی و روانی وی تحت تجسس قرار گیرد. این در حالی صورت میگیرد که انگیزه مادر سنگدل هنوز در هالهای از ابهام است و پلیس بر این باور است که وی داستانسرایی میکند.