همه فاصله تقریبا ۳۵ سالهای که از آغاز انقلاب تاکنون گذشته، شاهد استفاده از ابزار ترور برای مقابله با مردم ایران بوده است.
به گزارش «تابناک»، مرور حوادث تروریستی در ایران پس از انقلاب، نشان میدهد که شروع ترور در این سالها با اهداف سیاسی و برای قدرت بوده است. گروهکهایی مانند گروهک فرقان، ترور برخی از باارزشترین نیروهای انقلاب را با افکار منحرف خود توجیه میکردند.
پس از غلبه نیروهای انقلاب بر چنین سازمانهایی و حذف توانایی عملیاتی آنها، گروهک منافقین با هدف براندازی نظام و کسب قدرت سیاسی برخی اعضای بسیار ارشد ساختار تازه متولد شده بعد از انقلاب را هدف قرار داد. در مواردی، این گروهک امید زیادی به سقوط نظام پس از اقدامات بسیار خونبار خود داشته است.
با روشنتر شدن ماهیت این گروهک و پس از خروج اعضای این گروهک از ایران در سالهای بعد و پناه بردن آنها به صدام به تدریج توانایی ترورهای سطح بالا از این گروهک سلب شد و آنها ترورهای کور در ایران را شدت بخشیدند.
جدای از این چند موج از اقدامات تروریستی که بیشتر در شهرهای بزرگ ایران اتفاق افتاده است، غائلههای متعددی نیز در مناطق مرزی ایران، بخشی از انرژی و توان مردم ایران را در سالهای آغازین انقلاب به خود متوجه کرد.
بنا بر این گزارش، پس از پایان دفاع مقدس و با استقرار بیشتر نظام، توانایی گروههای تروریستی به تدریج رو به ضعف رفت، ولی ایران به تدریج با ترور مسئولان کشور در خارج از مرزها روبهرو شد. صادق گنجی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در پاکستان در سال ۱۳۶۹ و همچنین شماری از اعضای نیروی هوایی ایران در پاکستان به شهادت رسیدند و در مرداد ماه سال ۱۳۷۷ جمعی از دیپلماتهای ایرانی به همراه خبرنگار ایرنا در مزارشریف افغانستان به شهادت رسیدند.
به نظر میرسد که با گستردهتر شدن نقش ایران در منطقه و در سایه رقابتها و گاه دشمنیهای برخی بازیگران منطقهای، ترور به ابزاری برای مقابله با ایران تبدیل شد.
حمله آمریکا به افغانستان و عراق و آتشافروزیهای دولت بوش در منطقه از سال ۱۳۸۰ به بعد در شکلی جدید به ایران آسیبهایی زد؛ هر چند برخی از مناطق مرزی ایران از سالهای پیش از آن هم با اعمال تروریستی پراکنده مواجه بوده، پس از آغاز جنگهای آمریکا در منطقه، به تدریج گروههایی مانند پژاک و جندالله به ابزارهایی برای اعمال فشار بر ایران تبدیل شدند.
این گزارش در ادامه میافزاید، در سالهای آخر دهه ۱۳۸۰، ایران به تدریج به غلبه بر این گروهها که از پشتیبانی مالی و تسلیحاتی کشورهای منطقه و نیروهای فرامنطقهای برخوردار بودند نزدیک و پژاک وادار شد از مرزهای ایران دور شود و به این ترتیب، با دستگیری و مجازات عبدالمالک ریگی و دیگر اعضای گروهش، از حجم اقدامات تروریستی در مرزهای شرقی ایران به تدریج کاسته شد.
این سالها با شدت گرفتن نوع جدیدی از اقدامات تروریستی علیه ایران همراه شد. جمعی از دانشمندان ایرانی هدف اقدامات تروریستی قرار گرفتند و ماهیت این حملات و هدف آن، تقریبا همگان را به این باور رساند که رژیم صهیونیستی برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران، اقدامات تروریستی را نیز در دستور کار خود قرار داده است.
تجربه سالهای اخیر نشان داد که هدف اسرائیلیها برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران از طریق اقدامات تروریستی تحقق یافتنی نیست.
همزمان با بینتیجه ماندن ترورهای هستهای، اسرائیلیها و برخی دیگر از بازیگران منطقهای با واقعیتی تلخ برای خود نیز روبهرو شدهاند. حمله آمریکا به عراق و افغانستان، بر خلاف انتظارات اولیه عدهای که حتی انتظار حمله آمریکا به ایران را نیز میکشیدند به تقویت جایگاه و نفوذ ایران در منطقه نیز منجر شد.
خشم ناشی از تقویت جایگاه ایران در عراق، هماوردی حزبالله با رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۶ و مقاومت گروههای فلسطینی در مقابل تهاجم رژیم اسرائیل در جنگهای ۲۲ روزه و ۸ روزه غزه خود را در قالب ترورهای وسیع در بخشهای شیعهنشین عراق و نیز ترور شخصیتهایی چون محمدباقر حکیم و عماد مغنیه نشان داد. به عبارت دیگر، ترور دوستان ایران به ابزاری برای مقابله با نفوذ منطقهای ایران تبدیل شد.
تحولات سالها و ماههای اخیر، جهان غرب را در برابر واقعیتی انکارناشدنی قرار داده است؛ به پایان رساندن هر طرحی در منطقه، نیاز به همراهی ایران دارد و اگر جایگاه ایران در منطقه نادیده گرفته شود، بازیگر دیگری توانایی ایجاد ثبات در منطقه را ندارد. به عبارت دیگر، همه ترتیبات امنیتی منطقه به بازیگری و نقشآفرینی ایران نیاز دارند، این مسأله به ویژه در شرایطی از اهمیت بیشتری برخوردار شده که ایالات متحده بنا به دلایل گوناگون، توان بیشتری برای نقشآفرینی بیشتر و طولانیمدتتر در منطقه ندارد.
حتی اگر آمریکا و کشورهای غربی این واقعیت را پذیرفته باشند، برخی بازیگران منطقهای و در رأس آنها رژیم صهیونیستی تمایلی ندارند که فرصتهای موجود در تنش شدید بین ایران و غرب را از دست بدهند. چنین بازیگرانی، اصلیترین متهمان حملات تروریستی هستند که این بار نه دوستان ایران، بلکه اتباع بیگناه ایرانی را هدف قرار گرفته است.
اگر پیش از این، اقدامات تروریستی علیه نیروهای نزدیک به ایران با هدف کاهش نفوذ منطقهای ایران صورت میگرفت، گویا این بار هدف قرار دادن مستقیم اتباع ایرانی، تلاش دارد این پیام را به غرب مخابره کند که ضرورتی ندارد به حقوق و جایگاه ایرانی احترام گذاشت که خود با مشکل ناامنی مواجه است.
شاید در ورای تلخی از دست دادن فرزندان این سرزمین و همه جنجالهای این روزها علیه ایران، واقعیت دشمنی را بتوان دید که در حال متوسل شدن به آخرین و ناامیدانهترین ابزارهای خود است.
اسرائیل و
بعضی دیگر بازیگران منطقهای که این روزها احساس نزدیکی بیشتری با یکدیگر دارند،
روندی را مشاهده میکنند که در آن، غرب به تدریج اقتدار و نفوذ منطقهای ایران را
به رسمیت میشناسد و در سایه این واقعیت، در حال کسب آمادگی بیشتر برای همکاری با
ایران است. مخالفان این روند و در راس آنها اسرائیل، با تلاش برای به چالش کشیدن
توانایی ایران برای ایجاد ثبات و امنیت در منطقه، آخرین سنگریزههای خود را به سوی
دیوار بتنی ساخته شده از زحمات و فداکاریهای مردم ایران پرت میکنند.