نیما نصیری، جوان ۳۴ سالهای که همسر ایرانیاش را در شهر هوتن ایالت میشیگان به قتل رسانده بود در جلسه دادگاه اتهامش را رد کرد.
به گزارش همشهری، این مرد که از طریق فیسبوک با ساناز آشنا شده و او را فریفته بود، در جریان بازجوییهای پلیسی اعتراف کرده بود که چندینبار با گرفتن موهای ساناز، سر او را به زمین کوبیده بود. نیما که از سوی دادگاه به ضرب و شتم و قتل درجه 2متهم شده، درصورت گناهکار شناخته شدن باید بیشتر سالهای عمرش را در زندان بگذراند.
دادگاه شهر کوچک هوتن در شمالیترین نقطه ایالت میشیگان، روز چهارشنبه محل رسیدگی به پروندهای بود که طی روزهای گذشته جنجال زیادی در رسانهها و شبکههای اجتماعی به پا کرده بود؛ پرونده قتلی که قربانی آن دختر 27سالهای به نام ساناز نظامی، دانشجوی دکتری رشته محیطزیست در دانشگاه شهر هوتن بود.
این پرونده از آنجا جنجالی شد که ساناز بهدنبال ضرب و شتم شدید شوهرش بیهوش و پس از 3روز کما دچار مرگ مغزی شد. خانوادهاش که هزاران کیلومتر آنطرفتر و در تهران زندگی میکردند، رضایت دادند که اعضای بدن دخترشان به بیماران نیازمند اهدا شود.
با رضایت آنها که از طریق وبکم با بیمارستان مارکت در میشیگان در تماس بوده و دخترشان را در بخش مراقبتهای ویژه میدیدند، 5تیم پزشکی از 4 ایالت بزرگ آمریکا دست بهکار شدند و به این ترتیب اعضای بدن ساناز به 7بیمار اهدا و او در قبرستانی نزدیک بیمارستان به خاک سپرده شد.پس از مرگ ساناز، شوهر 34ساله او به اتهام قتل درجه 2 دستگیر شد و با وثیقه 5 میلیون دلاری به زندان افتاد.
هفته گذشته، او 2روز پیدرپی به دادگاه منتقل شد اما در هر دو جلسه دادگاه ساکت بود و چیزی نمیگفت. حتی وکیل تسخیری نیما نیز درباره وضعیت پرونده سکوت کرد و اعضای خانوادهاش تلاشی برای استخدام وکیلی خصوصی نکردند و به پلیس گفتند که دیگر هیچ رابطهای با نیما ندارند.
جلسه نخست دادگاه به تفهیم اتهام مرد جنایتکار اختصاص داشت و در جلسه دوم که روز چهارشنبه برگزار شد، این مرد میبایست از خودش دفاع میکرد. او اما وقتی از زندان به دادگاه منتقل شد و مقابل قاضی قرار گرفت، اتهامش را رد کرد و گفت که آن را قبول ندارد. با رد اتهام از سوی وی، حالا باید منتظر ماند تا پرونده از دادگاه شهر هوتن به دادگاه عالی میشیگان فرستاده شود و مرد جنایتکار در مقابل هیأت منصفه دادگاه عالی از خودش دفاع کند. گفته میشود این روند ممکن است تا صدور رأی دادگاه یک سال زمان ببرد.
سؤالهای بیجوابمحاکمه نیما نصیری در حالی ادامه دارد که هنوز برای خانواده ساناز سؤالهای زیادی بدون جواب باقی مانده است؛ اینکه چرا ساناز از طریق فیسبوک فریب نیما را خورد و تن به ازدواج با او داده بود. به گفته خانواده ساناز، او نیاز به ازدواج با نیما برای سفر به آمریکا نداشت چرا که پیش از آن از سوی دانشگاه میشیگان پذیرش شده بود و میتوانست با ویزای دانشجویی به این کشور سفر کند.پدر ساناز میگوید: نمیدانم دخترم چطور عاشق این پسر شد. حتی دانشگاه اوتاوا هم ساناز را پذیرفته بود و هیچ نیازی نداشت برای ادامه تحصیل در خارج از کشور با این پسر ازدواج کند. من مخالفتی با رفتنش نداشتم. بارها گفتم خودت برو. این همه دانشجوی تنها خارج از ایران زندگی میکنند، تو هم مثل آنها ولی نمیدانم واقعا ساناز چرا با نیما ازدواج کرد.
کتکهای سریالیساناز پیش از این هم توسط شوهرش کتک خورده بود؛ درست همان روزی که برای ازدواج با نیما به آنکارا رفته بود. ساناز و نیما که پس از آشنایی در فیس بوک با هم قرار ازدواج گذاشته بودند راهی آنکارا شدند تا عقد کنند چرا که نیما حاضر نشده بود برای ازدواج به ایران بیاید. او متولد کالیفرنیا و بزرگ شده لسآنجلس بوده و تا حالا به ایران سفر نکرده بود.
پس از عقد آنها در ترکیه زمانی که در هتلی در آنکارا بودند، نیما با حمله به ساناز او را کتک زده بود؛ تا جایی که خانواده ساناز به پلیس شکایت کردند اما نیما به پای آنها افتاد و عذرخواهی کرد. با این حال خانواده ساناز اصرار داشتند که دخترشان این ازدواج را بههم بزند اما ساناز به اصرارش ادامه داد و نیما را بخشید.
پدر ساناز که در طول یک سال، هم همسرش و هم دخترش را از دست داده و حال خوبی ندارد، میگوید: خانواده نیما گفته بودند که پسرشان از هر لحاظ سالم و قابل اعتماد است. بارها از آنها پرسیدم که آیا او سلامت روحی و اخلاقی دارد؟ و آنها هم تأیید کردند که بله دارد و پسر بسیار آرامی است.
حالا این پسر آرام سردخترم را به زمین کوبیده و موجب مرگ وی شده است. من از همان فرودگاه که نیما را دیدم از او خوشم نیامد. نه تحصیلات عالیه، نه شغل درست و حسابی، نه حتی ظاهری که باعث شود دخترم به آن دل ببندد. حتی خواهر ساناز و داماد ما بارها گفتند که این پسر به درد تو نمیخورد.
بعد از کتک خوردن ساناز هم مطمئن شدم که از نظراخلاقی این پسر مسئلهدار است. کاش ساناز همانجا به حرف من گوش میکرد و با او ازدواج نمیکرد. امیدوارم حداقل دختران دیگر با خواندن داستان ساناز عبرت بگیرند و به راه اشتباه نروند و بدانند پدر و مادرها خیر و صلاح آنها را میخواهند. بدانند خارج از ایران حلوا خیرات نمیکنند. حتی اگر یک نفر هم از راه اشتباه بازگردد و به جای عشق کورکورانه، با منطق تصمیم بگیرد، فکر میکنم مرگ ساناز بیهوده نبوده است. ساناز ارزش زندگیکردن را داشت و میتوانست خیلی مفیدتر از اینها باشد.