در دنیای سیاست و سیاست بازان و سیاست پیشهگان یک واژه به شکل هنرمندانهای همیشه خود نمایی میکند: «اپورتونیست»، که به معنای فرصت و ابنالوقت بودن در رابطه با عملکرد بعضی از کنشگران این عرصه که سیاستهای بهرهبری ازشرایط موجود و همچنین بالا رفتن از شانههای دیگران و مال خود کردن و مصادره دستآوردهای دیگران را در دستور کار خود قرار دادهاند.
محیط زیست این روزهای سرزمینمان حال و روز خوشی ندارد؛ اساسا حالی برایش نمانده که خوش باشد. حال و روزش وصف بیماریست که سرطان تمام بدنش را گرفته و به قول پزشکان متاستاز(Metastasis) زده و سرطانش بدخیم شده است. دیگر دوا و درمان هم بر روی این بیمار گویا اثری ندارد و باید دخیل بست و منتظر ماند تا که شاید معجزهای روی داده و روزنه امیدی باز شود.
حال در این وانفسای جانکاه عده ای اپورتونیست محیط زیستی هم به کمین نشسته تا نهایت بهرهوری را از این شرایط داشته باشند؛ همان هایی که خوب بلدند برای هر چیزی کیسه بدروزند و با رانت و باند بازی به نان و نامی برسند. همان هایی که الحق باید در عرصه هنر پیشگی و گریم حضور همیشگی و فعال میداشتند.
محیط زیست یتیم ایران اینک مدعیان پدری یافته است. کسانی که بیش از پدر بودن نقش ناپدریِ بی عاطفه برایشان برازنده تر است. ببینید عزا چه عزایی شده که مرده شورهم میگرید. هر چند که گریه مرده شور ما نه از مظلومیت میت، بلکه نقشی است برای میراث خواری بیشتر که دارد بازی میکند.
طرف تا توانسته ریشه به داشتههای زیست محیطی این سرزمین زده و در پیرانه سری میخواهد نقش زاهد را بازی کند؛ البته آن هم با ریاکاری و جو سازی و پروپاگاندای رسانهای. داستان داستان دزدی است که میگریخت و فریاد میزد آی دزد آی دزد!
این روزها دروغگویی و دروغ پردازی مرد پارینه سنگی، همان مرد سبیل کلفت، درشت اندام و رانت خوار با ادبیات پوپولیستی و گفتمانی سخیف،گستاخانه و تمسخرآمیزکه با هزار و یک دلیل میخواهد در قرن بیست و یکم شکار و کشتار حیات وحش را توجیه کند. همان مردی که تفنگ را به پشت پنهان و دوربین را به دست آشکار گرفته است تا با ژستی هنرمندانه! ردای فیلم ساز و مستند ساز به تن کرده و در نقشی نوین، آهوان، قوچ ها و پرندگان زیبای این سرزمین را به دام اندازد.
دزدی که با چراغ آید در دزدی تواناتر است؛ شکارچی که با دوربین و تجهیزات مدرن و به پشتوانه فلان و بهمان به پارک های ملی و مناطق حفاظت شده و نشده راه پیدا کند، چه بسا با دست پر تری سوار ماشین کمک دار آفرود شده و منطقه را ترک میکند.
(زمان جنگ هشت ساله به دلیل شرایط کشور خیلی از اجناس خرید و فروششان قاچاق محسوب میشد، از جمله برنج و روغن. یک روز یکی از روزنامه ها نوشت که باند بزرگی از قاچاقچیان مایحتاج مردم که برای جابهجایی و احتکار کالا ازآمبولانس استفاده میکردند را ماموران پس از مدتها به دام انداختهاند؛ این را گفتم که تا شیوههای دزدی را ببنید در هر زمانهای با توجه به شرایط چگونه تغییر میکند!)
قاتل خوب/قاتل بد؛ این است برهان ایشان. شکارچی خوب/شکارچی بد.
چه کسی این حق را به ایشان و اسلاف او داده که میتوانند برای تفریح و سرگرمی و از سر بینیازی چرندگان و پرندگان این سرزمین را با آن تفنگهای میلیونی و جواز شکار سفارش شده برای نورچشمی ها به خون بغلتاند؟ چه کسی گفته که انگشت شماری از شهروندان این سرزمین حقی فراتر از میلیونها شهروند دیگر ایران دارند؟ تمام ثروت این سرزمین به برابر از آن همهی شهروندان این کشور است؛ چه آن پیر زن و پیرمرد در دور افتاده ترین نقاط این سرزمین و کارتن خواب پایتخت و چه آن مقام دولتی یا فلان تاجر و مولتی میلیاردر پایتخت نشین. محیط زیست ایران تیول شخصی هیچ احدی نیست.
یاد داستان کودکانه شنگول و منگول و حبه انگور و آن گرگ نه چندان هوشمند افتادم که تلاش داشت تا چهره خودش را برای فریب در نقابی مهربانانه پنهان سازد. شگفتا که بعضی ازآدمیان نمیخواهند باور کنند که دیگران نیز توان تشخیص درست از نادرست و راست از ناراستی را دارند.
اما در این ماجرا روایت تلخ، روایت هم آوایی صداوسیما با مرد پارینه سنگی داستان است. نمیدانم ساختاراین رسانه چگونه است و علاقهای هم به دانستن این موضوع ندارم، اما این نکته را خوب میدانم که سازمان به این عریض و طویلی هرگاه که باید در راستای منافع ملت حرکت کند ساز مخالف زده است.
عالموآدم در رابطه با عملکرد مرد پارینه سنگی و اپورتونیست زیست محیطی صدایشان به آسمان برخاسته اما تا کنون نه تنها این سازمان هیچ اهمیتی به موضع نداده، بلکه به صورت هماهنگ و برنامهریزی شده در حال فضا سازی به نفع یک شکار چی دروغ پرداز است. صداوسیما حتی شهامت این را نیز نداشته که تنها یک فرصت چند دقیقهای به یکی از فعالان مستقل زیست محیط برای بیان نظرات و ناگفتههای بسیاری از دلسوزان این حیطه بدهد.
در این وادی ناعدالتی تنها چند رسانه اینترنتی خوشبختانه توانستهاند به کمک اندیشهی پاک و بشری دوستداران محیط زیست بیایند و آگهی رسانی شفاف داشته باشند.
در برنامهی ورزشومردم به ناگاه این شخص را پشت خط میآورند تا بر دروغ پردازی خویش در رابطه با مبدع ایده نقش بستن یوز ایرانی بر روی لباس بازیکنان تیم ملی فوتبال همچو برنامه نود تاکید داشته باشد. آن هم با شوخیهای جلف و زنندهای با مجری برنامه که گویا از هم پالگیهای دیرین ایشان است.
و با این روند تا چند روز آینده باید منتظر بمانیم، در برنامه عمو پورنگ هم آقای محمد علی خان اینانلو حضور یافته و داستان شنگول و منگول و گرگ نابکار را وارونه برای کودکانمان تعریف کند و از گرگ بدجنس، چهرهای مهربان به نمایش بگذارد.
واقعا شگفت انگیز است این همه توانایی ایشان در پیمودن راه ناراست! در
نخستین نوشتار خویش در رابطه با ایشان عنوان داشته بودم که به سهم خود به عنوان یک شهروند ایرانی با همهی آگاهی هایی که نسبت به گذشته ایشان و حضور پررنگ وی به عنوان یک شکارچی خبره در دستگاه رژِیم گذشته و شکارهای بیشمار او در شکارگاهی سلطنتی و غیره داشتم، به خود میگفتم گذشته نادرست را میتوان با درستکاری در زمان حال جبران نمود، هرچند که آگاهی داشتم مستند سازیهای او با زدوبند و هزینههای کلان و از کیسه بیتالمال تهیه میشده اما در کل با کمی اغماض میشد تحمل کرد این روند را اما افسوس که همان مثبت اندیشیدن های من و بیشمار هم میهنان دیگر خیلی زود مبدل به سراب شد؛ سرابی خانمان برانداز از توبه شکارچیای پیر که توبه ظاهری و نمادین از کشتار را همچو فرصتی برای ادامه کژ راهه میدید.
در طی این مدت و فرافکنیها و دروغ پردازیهای آلوده به رانت و باند بازی مرد پارینه سنگی به درستی این مثل ایمان آوردم که :
" اصل بد نیکو نگردد، چونکه بنیانش بد است"
اینک او نقاب از چهره بر گفته و در نهایت عوام فریبی از مردم طلبکار هم میباشد و در نامهای که به اصطلاح خطاب به مردم نوشته، ملت ایران را از شرافت بری میداند و ارسال چند کامیون کمک به جبهههای جنگ را به رخ ملت میکشد. در این شرایط آن جانباز و آزاده و خانواده شهید که از ملت ایران طلب کار تر باید باشند چون از جان عزیزمایه گذاشتهاند و همهی هست و نیست این سرزمین مدیون از جان گذشتگی آنان است.
من هیچ دشمنی شخصی با ایشان نداشته و ندارم و تا کنون نیز خوشبختانه هیچ ارتباطی نیز با ایشان و دار و دسته خان دوست و رعیت منش ایشان نداشته و نخواهم داشت، اما به عنوان یکی از نخستین فعالان زیست محیطی و میراث فرهنگی ایران در بیست سال اخیر، به ایشان توصیه میکنم که پدر جان این همه شکار چی قانونی و غیر قانونی در ایران در حال فعالیت هستند و کسی هم به سبیل مبارک آنها گیرنمیدهد، چون تکلیف ملت با آنها روشن است، شما هم یک بار برای همیشه تکلیفت را با خودت و ملت روشن کن. یا همان مرد پارینه سنگی و شکارچی خبره باش یا فعال زیست محیطی و مستند ساز؛ شتر گاو پلنگ که نمیشود. میگوییم شکارچی هستی میگویید نه فعال زیست محیطم. میگوییم فعال زیست محیطی، میگویی نه شکارچی هم هستم.
واقعا اگر مردان پارینه سنگی چون شما در سرزمین ایران حضور نداشتند این همه دلنگرانی و دلواپسی برای انقراض جانوران ایران هم بی گمان وجود نمیداشت. تا توانستنید کشتار کردید و بر آتش سنبل کباب قناری به راه انداختید و کار را به جایی رساندید که امروز ملت باید این همه نگرانی در رابطه با از بین رفتن زیست محیط و داشته های جانوری سرزمینش داشته باشد. درستی و راستی یکی از بایسته های سرشت انسانی است، انسان تهی از راستی و درستی را چه باید نامید؟