حکایت کارون و زایندهرود، حکایت عجیبی است که در کمآبی و خشک شدنشان به قدر یک ملت میتوان درس عبرت یافت؛ اما افسوس که چه در گذشته و چه در حال، هرگز تلاشی برای درس گرفتن از این وقایع مهم انجام ندادهایم.
به گزارش «تابناک»، خشکسالی چند ساله در کشورمان که بر اثر کاهش بارندگیهای یک سال اخیر، بحران کم سابقه آب را در سرزمینمان پدید آورده، در حالی به روزهای اوج خود نزدیک میشود که هنوز نشانههای خوبی از درک آن نزد مسئولان نمیتوان یافت.
ذخیره آب پشت سدهایی که آب بسیاری شهرها را تأمین میکنند، به پایینترین حد خود در سالهای گذشته رسیده و در برخی مناطق اینقدر بیآبی مردم را در فشار و زحمت انداخته که دولتمردان توزیع آب با تانکر را در دستور کار قرار داده و در سطوح کلانتر، از تصویب بودجههای میلیاردی برای مقابله با بحران آب خبر میدهند؛ اما آنچه مردم از اوضاع میبینند، به شیوه مدارا شباهت بیشتری دارد تا تدبیر کارآمد و سریع برای پشت سر گذاشتن بحران!
بهترین نمونه از تاکتیک مدارا را میتوان در ماجرای کم آب شدن کارون و خشک شدن زایندهرود دید که اعتراض ساکنان چند استان را به همراه داشته و موجب شده، دولتمردان در بالاترین سطح به نگرانیها پیرامون آن پاسخ دهند؛ آنجا که میبینیم رئیس جمهور در سفر استانی به خوزستان، قول مؤکد میدهد که اجازه انتقال آب کارون به جز برای تأمین آب شرب را نخواهد داد.
البته حکایت کارون و نگرانیهای آن تنها، منحصر به خوزستانیها نیست، بلکه طرح انتقالی که ذکر آن رفت، به اتصال کارون و زایندهرودی اشاره دارد که نامش با یکی از بزرگترین کلان شهرهای کشور گره خورده است؛ زایندهرودی که عنصر جداییناپذیر اصفهان به شمار میآید، اما در بالادست، سرچشمه از کوههای یک استان دیگر میگیرد و در فرودست، اینقدر برای انتقال آب به شهرهای استان اصفهان و حتی استانهای مجاور از آن برداشت میشود که سالهاست جز زمینی سله بسته در نصف جهان، اثری از آن به چشم نمیخورد.
اما چرا زایندهرود عریض و پر آب و کارون خروشان که عبور از آن در زمان جنگ تحمیلی برای مدافعان و مهاجمان سختترین بخش عملیات بود، به این روز افتادهاند؟ در پاسخ به این پرسش، برخی انتقالهای آب از این رودها، برخی سدهای دایر شده در طول مسیر این دو رود و برخی هم گسترش کشاورزی در مجاورت این بزرگرودها را دلیل میدانند که شاید گفتهشان تا اندازهای هم درست باشد.
از این روی میگوییم شاید این استدلالها درست باشد که با کمال تأسف، هنوز نموداری از چگونگی مصرف آب این رودها منتشر نشده تا با اتکای به آن بتوانیم این استدلالها را پذیرفته یا رد کنیم و بناچار باید به احتمالات بسنده کنیم.
این در حالی است که اگر چنین نموداری در دست باشد، خواهیم توانست سهم آب شرب هموطنانی را که از این رودها زندگیشان جاری است، جدا کرده و با برنامهریزیهایی که انجام خواهیم داد، چارهای بیندیشیم که باقی مانده آب رودها عادلانه تقسیم شده و اقناع عموم را به همراه آورد؛ راهکاری که میان اهل علم، آبخیزداری نامیده میشود و جای خالی آن، داستان تلخی است که کشور خشک و کم آبمان در بسیاری نقاط با آن روبهروست.
به عبارت بهتر، همین که میگوییم کشور خشک و کمآبمان، گویی کلید ماجرا را میدانیم و علت بحرانی شدن بیآبی را بیان کردهایم؛ اما افسوس که گزارهای تا این اندازه مهم در سالهای گذشته فراموش شده تا نتیجه آن اتفاقاتی شگرف باشد؛ از کشت محصولاتی چون برنج در فلات خشک مرکزی کشور که آب زیادی مصرف میکنند تا دایر کردن صنایعی که از الزامات کارشان، مصرف آب است.
کافی است به اشتباهی که در اثر نبود نظارت مسئولان در سالهای گذشته رقم خورده و کشت امثال برنج در استانهای کم آب ماحصل آن است، دقت کنیم تا به ضرورت تغییر این کشتها با استحصال محصولاتی که با کم آبی سازگارند برسیم و امید داشته باشیم با چنین رویکردی بتوانیم در سالهای آتی، با توان بیشتری به مقابله با خشکسالی برویم؛ اما با صنایع بزرگی مانند فولاد مبارکه چه میشود کرد که به تنهایی به قدر مصرف یک شهر آب میبلعند؟
بیگمان این بخش ماجرا مانند برگرداندن آب از کشاورزی به مصرف شرب مردم ساده نیست، زیرا صنایع مصرف کننده آب، سالهای سال پیش با بیتدبیری تمام در یکی از کم آبترین نقاط سرزمینمان بنا شده و اینقدر در سالیان سال گسترش یافته که شاید جابجایی کاملشان نشدنی باشد.
اینجاست که باید از خودمان بپرسیم آیا دایر بودن این صنایع از جان شهروندان مهمتر است؟ آیا نمیتوان از پیامدهای منفی کارشان کاست یا دستکم بخشی از زیرمجموعههای آن را جابجا کرد؟
پاسخ به این پرسشها به نظر سهل و ممتنع است؛ از این روی که میدانیم بحران بیآبی در سالهای پیش روی وسعت خواهد یافت و خواه ناخواه و بناچار به آنجا خواهیم رسید که تعطیلی این صنایع به نفع مصرف آب شرب مردم رقم بخورد و از سوی دیگر، طرحهایی مانند جابجایی پایتخت یا انتقال آب از دریاهای شمال و جنوب کشور برای تأمین آب شرب را به یاد میآوریم که هم مدافعان زیادی دارند و هم امثال نمایندگان مجلس، سالهاست پیگیر اجرایشان هستند.
با این یادآوریها سخت نیست نتیجه بگیریم انتقال صنایعی که در مصرف آب، به غولهای آبخور قابل تشبیه هستند، هر چقدر هم سخت باشد، به اندازه جابجایی پایتخت یا آب رسانی از دریای خزر به کویر مرکزی سخت نیست، به ویژه آنکه ضرورت اجرای چنین طرحی بیشتر از همیشه، نمودار شده و به وضوح خودنمایی میکند!