سيدصادق غفوريان در خراسان نوشت:
امروز سخن گفتن از کم و کيف «خندوانه» نسبت به يک سال گذشته امري دشوارتر به نظر مي آيد. اگر سال قبل يا روزها و ماه هاي آغازين اين برنامه تلويزيوني، صحبتي درباره آن به ميان مي آمد، شايد بسياري هنوز خندوانه را نمي شناختند. اما طبيعت زندگي و روزگار چنين رقم مي زند که هر آن چه افراد بدان محتاجند، دير و زود سرانجام به سراغش خواهند رفت.
به نظر مي رسد نسبت ميان خندوانه و مردم ما نيز چنين ماجرايي دارد. از آن رو که نه به آن شوري برخي آمارها که مردم ما را جزو غمگين ترين هاي جهان مي داند اما منطقي است که بپذيريم جامعه ما با وجود ظرفيت هاي فراوان در حوزه ادبيات و طنزآفريني لکن نياز اين جامعه به «نشاط» و «شادابي» شايد بيشتر از امور ديگر احساس مي شود. بنابراين در چنين شرايطي توليداتي همچون «خندوانه» يا «قندپهلو» و سريال هاي طنز در تلويزيون راحت تر مخاطبان خود را مي يابند و در مقابل تعطيلي برنامه اي قديمي همچون «جمعه ايراني» در راديو با وجود جايگزيني برايش – که البته مخاطبان را چندان راضي نکرده – مي بينيم که با واکنش مردم رو به رو مي شود.
و اما ...درباره «خندوانه» از ابعاد گوناگون مي توان به تأمل نشست. اما «خنده» و دعوت به «شاد بودن» اولين و مهم ترين شعار و هدف خندوانه است؛ آن جا که ميهمانان و حاضران را به خنديدن دعوت مي کند در واقع بخش «شعار خنديدن» شکل مي گيرد و آن جا که از ميهمان ها مي خواهد براي «شاد کردن» ديگران کار يا اقدامي انجام دهند، هدف و رويکرد خود را به نمايش مي گذارد؛ اين که همه ما گاهي مي توانيم ساده تر از آن چه تصور مي شود در «شاد بودن» اطرافيانمان و جامعه سهيم باشيم.
در واقع « خندوانه» چه در بخش «شعار خنديدن و خنداندن» و چه در رويکرد کلي خود يعني ايجاد «نشاط براي مردم» به ما اين را گوشزد مي کند که « خنديدن و شاد بودن» امر آن چنان دشواري هم نيست که البته از حق نگذريم در اين موضوع عوامل ديگري نيز در حوزه مسائل اجتماعي، معيشت ، رفاه و ... در جامعه نقش مهم و بي بديلي دارند.منصفانه اگر بنگريم، خندوانه در جايگاه يک برنامه روتين و روزانه با چاشني هاي دوست داشتني خود همچون عروسک «جناب خان» و ايجاد موقعيت هايي براي خنده – نه طنز – توانسته به سهم شصت دقيقه اي خود خنده و لبخندرا بر لبان مخاطبان خود بنشاند.
در عين حال اگر بخواهيم درباره خندوانه منتقد عبوس و کم طاقتي باشيم، بسترهاي انتقاد و ترش رويي آن قدر برايمان فراهم است که درباره اش برگ ها مي توان نگاشت و سخن گفت؛ اما آيا همه اين انتقادها درست است يا اين که همه آن منصفانه و خيرخواهانه است، خود مقوله ديگري است.
اين که برخي از منتقدين عنوان مي کنند خندوانه «خنديدن بي شعور» را به جامعه آموزش مي دهد، به طور قطع جامعه خود را آنچنان که بايد هنوز نمي شناسند؛ به هر روي يک جامعه داراي لايه هاي گوناگون انساني با ذائقه ها و نيازهاي متفاوتي است که گاهي «فقط خنديدن» به مثابه دواي بسياري از دردها مي شود. ضمن اين که مگر قرار است تمام توليدات از اين دست يک رسالت و رويکرد را دنبال کنند؟!
علاوه بر اين معتقدم «خندوانه» از منظر «نشانه شناسي» محتوايي و موقعيت برنامه اي قابل بررسي و تأمل است و مي توان در فرصتي فراخ آن را به واکاوي نشست. در مجال پاياني علاقه مندم اين باورم را با شما به اشتراک بنهم که من خندوانه را «دوست دارم» چون تلاش نکرده در «وي آي پي» بنشيند و مخاطبش را به شاد بودن دعوت کند و مهم تر اين که خندوانه تلاش نکرده با کنار هم چيدن واژگان «قلمبه سلمبه» مخاطبش را به شاد بودن دعوت کند و بخنداند....