درست ٣٧ سال پيش مثل امروزي دانشجويان پيرو خط امام پس از هماهنگي و برنامهريزيهاي اوليه دست به كاري زدند كه بيش از سه دهه بعد هنوز محل بحث است و زواياي پيدا و پنهانش تحليلگران سياسي ايران و امريكا را به خود مشغول ميكند. اشغال سفارت امريكا همان اتفاق بزرگي بود كه يك رييسجمهور در امريكا و يك دولت در ايران را قرباني خود كرد. كارتر دموكرات رييسجمهوري امريكا نتوانست بحران اشغال سفارت كشور در ايران را حل كند و از رياستجمهوري دوباره بازماند و در ايران نيز دولت ليبرال مهندس بازرگان پس از اين واقعا استعفا كرد.
به گزارش اعتماد، آن بحران و گروگانگيري ديپلماتها و كاركنان سفارت امريكا به مدت بيش از ٤٠٠ روز بزرگترين رويارويي ايران و امريكا در تاريخ معاصر دو كشور بود. بحراني كه در نهايت به مسدود شدن كليه حسابهاي ايران و قطع تمامي روابط اقتصادي و ديپلماسي ميان ايران و امريكا انجاميد.
حالا ٣٧ سال پس از آن چالش بزرگ، عاملان آن اتفاق هريك به مسيري رفتهاند و زيست سياسي خود را به گونهاي ديگر دنبال ميكنند. در ميان دانشجويان اشغالكننده سفارت بعضي مانند ابراهيم اصغرزاده آن رفتار را غلط ميدانند و برخي مانند محسن ميردامادي و عباس عبدي هنوز از آن حركت دفاع ميكنند. عصر باراني ديروز فرصتي بود تا عباس عبدي از آن روزها بگويد. اگرچه در ابتداي صحبتهايش گفت كه چيز جديدي نمانده كه اضافه كند و حرف تازهاي ندارد اما باز هم در ميان صحبتهايش ميشد حرفها و تحليلهاي جديدي پيدا كرد.
عبدي در اين جلسه گفت: وقتي درباره گذشته صحبت ميكنيم دو وضعيت داريم؛ گذشته و حال. حرف زدن درباره گذشته نزديك به خاطر اينكه هر فردي نسبت به مساله موضع خودش را دارد به سادگي قابل تحليل نيست. اشغال سفارت هم شامل آن ميشود. چون در مورد امريكا مسائل هنوز حل نشده و تحليل آن در نگاه امروز ما اثرگذار است. اشغال سفارت هنوز به تاريخ نپيوسته و به اين زوديها هم نخواهد پيوست. هنوز افراد نسبت به آن موضع دارند و نميتوان آن را بيطرفانه بررسي كرد.
او با يادآوري خاطرهاي از ١٥ سال پيش گفت: سال ٢٠٠١ كه امريكا به افغانستان حمله كرد من در تحريريه روزنامه نوروز بودم. آنجا عدهاي فكر ميكردند اگر امريكا بيايد كابل پاريس ميشود. چنين نگاه ابلهانهاي دليل دارد. اين آدم ابله نيست اينطور فكر كند. از بس كه عدهاي رابطه با امريكا نداشتن را بزرگ ميكنند از طرف مقابل عدهاي فكر ميكنند رابطه با امريكا همه مشكلات را حل ميكند. رابطه با امريكا از بس تابو شده عدهاي رابطه با امريكا را حلال مشكلاتشان ميبينند.
عبدي با بيان اينكه اگر به دليلي رابطهمان با امريكا متشنج شده بايد مساله را از جهت تامين منافعمان ببينيم و سياست خارجي را بر اساس منافعمان پيش ببريم گفت: گفته ميشود كه بعد از اشغال سفارت رابطه با امريكا خراب شد اما بايد توجه كرد كه كشورها بر اساس منافع با هم ارتباط دارند. كلاسيكترين رييسجمهور امريكا ريگان است اما همين آدم اسلحه ميفرستد و مشتاق رابطه با ايران ميشود. امريكا به دنبال منافعش است. ما در ايران فكر ميكنيم دوست و دشمن دايمي داريم. همين اخيرا جان كري گفته با ايران متحد نيستيم اما منافع مشترك ميتوانيم داشته باشيم.
آيا اشغال سفارت براي زمين زدن دولت بازرگان بود؟
عبدي به يكي از نتايج آن اقدام يعني استعفاي دولت بازرگان هم پرداخت با اين حال برايش مقدمهاي نيز تدارك ديد: كار سياستمدار جلب مشاركت مردم و نه لزوما انجام كار است. ركن و جوهره سياست مشاركت است. هيچ معياري براي درستي كار سياسي به جز جلب مشاركت وجود ندارد. يعني درستي و غلطي در كار سياسي معني ندارد. مرحوم بازرگان اين هنر را نداشت كه مردم را با خود همراه كند. نبايد بگويد مردم كنار برويد من ميخواهم كار درست انجام دهم! من بازرگان را در كتگوري (رسته) سياستمدار قرار نميدهم. او انسان شريفي بود اما جلب مشاركت و حمايت مردم بايد انجام شود. حتي سياستمدار ممكن است از فرد ديگري دانشش را بگيرد. سياستمدار بايد بتواند ملت را بسيج كند. بازرگان نبايد در شرايط انقلابي روي كار ميآمد و نبايد نخست وزيري را ميپذيرفت. ليست كابينه بازرگان را دربياوريد و ببينيد كساني كه در كابينه بودند با تركيب بعد از انقلاب سازگاري نداشتند. او سپس به مصاديقي از دولت بازرگان اشاره كرد: وزير كشاورزي بازرگان ايزدي يكي از ملاكهاي فارس بود. فرد بدي نبود اما وقتي وزير كشاورزي كابينهات را يك فئودال گذاشتي فردا چطور ميتواند كار كند؟ كسي را بايد بگذاري كه مردم حس نكنند فرد ثروتمندي روي كار آمده و با آنها نيست. وي با بيان اينكه متوسط سن دانشجوهاي سال ٥٧ را ببينيد گفت: ما متوسط سن كمي داشتيم. آدمها عوض ميشوند. بچههاي اشغال سفارت ده تا دوازده نفر نيروي اصلي بودند كه از ميان آنها تنها يك نفر به نام آقاي سيفاللهي گرايش اصولگرايي دارد. دانشجوها چهار رده بودند. به عنوان مثال آقاي ضرغامي به لحاظ سلسله مراتبي در ردههاي پايين دانشجوها در سلسله مراتب قرار ميگرفت البته ضرغامي آن زمان سني هم نداشت.
اجازه از امام
يكي از نقاط مبهم اين داستان بحث اجازه گرفتن دانشجويان از حضرت امام(ره) است. روايتها در اين ماجرا يكسان نيست و همهچيز در سينه سيد محمد موسوي خوئيني، سياستمدار امين امام و پدر معنوي دانشجويان مانده است. او بود كه خيال دانشجويان را از رضايت امام راحت كرد اما به كسي نگفت كه اساسا با امام در اين خصوص مذاكرهاي نداشته است. عبدي در اين مورد ميگويد: در مورد اشغال سفارت بحث بود از امام اجازه بگيريم يا نه. تحليل اين بود كه اين كار را نكنيم چون اجازه گرفتن از امام باعث ميشد ايشان هم مسووليت پيدا كند. از طرفي فكر ميكرديم ايشان اگر موافق باشد هم نميگفت. بنابراين در جمعبنديها گفتيم اگر امام مخالف اين كار بود بعد از اطلاع از نظر ايشان از سفارت امريكا بيرون ميرويم.
مخالفان اشغال
در مورد مخالفان اشغال سفارت امريكا همه متفقالقولند كه محمود احمدينژاد يكي از مخالفان اشغال سفارت بود اما گاهي اين نكته گفته نميشود كه احمدينژاد و دوستانش از باب رعايت مصالح ديپلماتيك مخالف اين اقدام نبودند بلكه ميگفتند اشغال سفارت شوروي بر اشغال سفارت امريكا ارجحيت دارد. البته عبدي هم بر اين روايت صحه گذاشت: احمدينژاد، نماينده دانشگاه علم و صنعت و نماينده يك دانشگاه ديگر با اشغال سفارت مخالفت كرده بودند.
اشغال سفارت برنامه شوروي بود؟
يكي از اقداماتي كه نتيجه اشغال سفارت امريكا بود منفعت بردن بلوك شرق و شوروي از اين اقدام بود. اين گمانه به حدي است كه برخي ميگويند دانشجويان در زمين شوروي بازي كردند. پاسخ عبدي به اين گمانه اين است: كساني كه معتقدند پشت سر اشغال سفارت كشورهاي خارجي وجود داشتند بايد بينه (دليل) بياورند. يك عده دانشجو كاري انجام دادند و ربطي به خارجيها نداشت فضا طوري بود كه اشغال سفارت را ميطلبيد.
بحث من در مورد اشغال سفارت اصلا درستي و غلطي نيست. در سياست معيار تشخيص كار درست چيست؟ سياست دعوا بر سر منابع كمياب است. اما اين به معناي اين نيست كه جنگ كنيد. سياستمداري كه جنگ را بگذارد كنار همه چيز را باخته است. جنگ و صلح را در واقعيت امر نميتوانيم از هم جدا كنيم. ما در مورد واقعيت اشغال سفارت ميخواهيم بدانيم. در سياست درست يا غلط را بايد معيارگذاري كنيم. در پزشكي ميگوييم رفتاري درست است كه منجر به درمان شود. در سياست ما از روي نتيجه نميتوانيم كار كنيم. چون در سياست بر حسب اينكه طرف مقابل چه پاسخ و واكنشي دارد ايده اوليه تحت تاثير قرار ميگيرد. يعني در سياست اولا كنش بايد كنش مشاركتجويانه باشد و دوم اينكه در همان شرايط عرف عمومي آن را بپذيرد. اين با كنش پزشكي فرق دارد كه بيمار و هيچ چيز ديگري در كنش و ايده شما تاثير ندارد. بيبرو برگرد پيش بيني ميكنيد بيمار درمان ميشود و اين اتفاق رخ ميدهد. اما در سياست همراهي مردم و واكنش جامعه و خيلي چيزها تاثيرگذار است.
فراز پاياني صحبتهاي عبدي بالاخره به اينجا رسيد كه آيا از آن رفتار دفاع ميكند يا خير: افراد، شرايط، امريكا و همهچيز امروز تغيير كرده است. مبدا تحليل شما اشغال سفارت است اما مبدا تحليل من انقلاب است. مردم ديوانه نيستند كه انقلاب ميكنند، پاسخ به شرايطي است كه اين كار را ميكنند. مرحوم بازرگان ميگويد انقلاب دو رهبر داشت. حضرت علي و امام خميني. من آدم ناداني نيستم كه از كنش ٢٠ سالگي در ٦٠ سالگيام دفاع كنم. از آن اتفاق با معيار امروزم دفاع نميكنم، آن اتفاق در شرايط خودش رخ داد.