حسین واله، استاد دانشگاه، در روزنامه «ایران» نوشت:
نخستین سفر رسمی ترامپ به خاورمیانه از عربستان سعودی آغاز شد؛ با نمایش صفبندی تصنعی جدیدی میان کشورهای منطقه که کاخ سفید و اسرائیل مشترکاً منادی آنند. گمانهزنیهای زیادی در باب پیامدها و نتایج این سفر صورت گرفته است اما به اهداف اصلی آن کمتر پرداختهاند. چنان که انتظار میرفت، رفتار نمایشی و فراعرفی ترامپ در دوره انتخابات، در دوره ریاست جمهوری نیز ادامه یافته است.
این رفتار با واکنشهایی نه فقط در سطح افکار عمومی بلکه حتی نهادهای رسمی مواجه شده که در قامت ضربههایی بزرگ به اعتبار رئیس جمهوری ظهور یافته است. شکست از قوه قضایی در اولین دور خیزش نمایشی برای اجرای منویات و ابراز اقتدار رئیس جمهوری امریکا، رسوایی روابط غیرعادی با روسیه پوتین که به استعفای مهمترین مسئول امنیتی کاخ سفید و سپس عزل مهمترین مسئول امنیتی کشور امریکا انجامید، وادادگی و عقبنشینی در بحران کره شمالی که اعتراضها در میان جمهوریخواهان را به دنبال داشت، همه متعاقب تظاهرات گسترده ضد ترامپی در ایالات متحده شرایطی را رقم زد که مانوری مقتدرانه را ضروری ساخت تا هم توجهها را منحرف کند و هم مفری از این بنبستها فراهم آورد. حمله به سوریه و سفر خاورمیانهای نمایشهایی بدین مقصود بودند.
همزمانسازی شتابزده سفر با انتخابات ایران و رفتار ایران ستیزانه ترامپ در سفر، گویای این عزم است که با نمایش ریاض تأثیر انتخاب مجدد رئیسجمهوری تعاملخواه و اعتدالگرای ایران در شکلگیری فضای همگرایی منطقهای که نطفه آن در ماههای اخیر انعقاد یافته، سد شود. ایران نیرومند قادر است وزنهای سنگین وارد منازعات جاری منطقه به سود حل و فصل سیاسی و مسالمتآمیز آنها کند. خلق فضای تصنعی عداوت میان نیروهای منطقهای، پاتک زودرس ترامپ به ابتکارهایی است که نقش امریکا را در آینده حل و فصل بحران جاری کمرنگ کرده است.
اما ترامپ اهداف دیگری هم از سفر خاورمیانهای تعقیب میکند. اروپای متحد، پیشاپیش جداسازی راهش را از مسیر ترامپ نشان داده است. پارلمان بریتانیا با اعتراض به دعوت نخست وزیر از ترامپ روشن ساخت که دولتهای مستقلتر تا چه حد با کاخ سفید ترامپی مسأله دارند. کاخ سفید به یارکشی نیاز دارد. نمایش حمایت دولتهای پولدار عربی در خاورمیانه از سیاستهای ترامپ هر قدر هم تصنعی باشد، به کار این یارکشی میآید.
ترامپ پنهان نکرده است که در همه سیاستها، امریکا را در جای نخست مینشاند و در میان مسائل امریکا، ثروت و قدرت سخت را پیش مینهد. چندش آوری انحراف آریستوکراسی به اولیگارشی در امریکای ترامپ و قرابت زائدالوصف واگشت یک دموکراسی قرن بیست و یکمی به دموکراسی 25 قرن قبل به منزله انحراف جمهوریت که حزب جمهوریخواه امروز امریکا را به بحران هویت کشانده، برای ترامپ هیچ اهمیتی ندارد تا آنجا که از رهاورد آن، بتوان میلیاردها دلار از ثروت دیگران را جذب اقتصاد امریکا کرد. نمایش خاورمیانه ای ترامپ در نظر دارد با تلقین خطری امنیتی که اعراب پولدار را تهدید میکند خزانه دلارهای نفتی آنان را هزینه دفاع و نه توسعه بکند تا هم جای پای رهبری امریکا را تحکیم و هم هزینهاش را از جیب متحدان پرداخت و هم امکان سرمایهگذاری دیگر آنان را در اقتصاد جهانی منتفی کند. یک سنگ و صد گنجشک! حفظ مونوپولی نفوذ در جهان سرمایه و سیاست برای ثروتمندترها و حفظ برتری قویترها در میان خود مجموعه میلیاردرها بازگشت به رویکرد تاریخی امپراتوریها را انذار میکند.
اما این خیز ترامپ نیز در حد نمایش باقی خواهد ماند. اعراب متمول نیک میدانند که داستان چیست. آنان هیچ توهمی درباره تحرک جاری در منطقه ندارند. آنان بین چکش فشار خارجی و سندان بحرانهای داخلی گرفتار و ناگزیرند میان دو بد انتخاب کنند. یا همه میلیاردها دلار سرمایه و سپرده خود را در بازار امریکا برباد رفته ببینند و شاید پس از آن تاج و تخت خود را نیز به اقتفای پهلوی، در طوفان شورشهای فاز بعدی بهار عربی یا اینکه آن را با ترامپ نصف کنند.
جوامع عربی مسائل داخلی و کهنه خود را دارند که با فضاسازیهای تبلیغاتی ممکن است لختی به حاشیه روند اما هرگز جای خود را به مسائل تصنعی نمیدهند. تجربه یورش عراق به ایران و سپس به کویت و جنگ دوم خلیج فارس پیش چشمان آنان است. در همه این حوادث جبهه اعراب تنها ضرر کرد. تجربه نوتر بهار عربی در یکی از ثروتمندترین دولتهای عربی لیبی هنوز هر از چندی مو بر تن سیاستسازان جهان عرب سیخ میکند. اعراب غیر از مداهنه با ترامپ چارهای ندارند و این حقیقت است که او را به طمع انداخته. غیر از اعراب، کانونهای قدرت و ثروت دیگری هم در جهان هستند که مونوپولی نفوذ را خوش نمیدارند اگر سهمشان دیده نشود و ابزارهای کافی برای تخریب را در اختیار دارند. این عوامل بلندپروازیهای ترامپ در خاورمیانه را نیز به رؤیاهای روزانه و نهایتاً سرخوردگیهایی شخصی از سنخ همان فرمانهای دوگانه مهاجرتی فرو خواهد کاست.
واکنش ایران به تحرک کاخ سفید باید بسیار مدبرانه باشد. دولت ـ ملتهای منطقه با وجود همه تفاوتهای نجومی میان ساختارهاشان منافع بنیادین مشترک و تهدیدهای مشترک دارند. ایران محذورهای سخت اعراب را در وضعیت حاضر درک میکند و برای کمک به آنان برای گذر از بحرانهایشان آماده هرگونه همکاری است که سرنوشت منطقه را به دست دولتهای مستقر فعلی باز گرداند. سیاستهای راهبردی ایران باید استمرار همکاری تمامعیار منطقهای با رعایت همه حساسیتها و اصلی/ فرعی کردن موضوعات سیاست باشد. استقلال منطقه از نفوذ خارجی در درجه بالاتری از اهمیت قرار دارد نسبت به تغییرات داخلی در ساختار سیاسی کشورهای منطقه. ابزارسازی جریانهای دروغین تغییرخواه برای پیشبرد مطامع قدرتهای ماورای بحار فقط در لیبی و مصر و سوریه و یمن صدق نمیکند.
استخدام تروریسم مذهبی برای توجیه سرکوب قهرآمیز محدود به مرزهای همسایگان نخواهد ماند. همان نیرویی که تروریستها را به قلب پاریس و لندن میبرد تا جنایت کنند در وقت مناسب از آن برای ناامن کردن دیگران از جمله متحدان پیشین نیز بهره خواهد گرفت. باطلالسحر همه این مکرها همکاری فعال و شفاف و متعهدانه در قالب پیمان منطقهای است. بدین منظور سیاست خارجی باید یکپارچه، منسجم، روزآمد، متکی به دادههای علمی واقعی و متمرکز بر مسائل اصلی باشد. فعالسازی آن در حوزه دوجانبه ضرورت حیاتی مرحله فعلی است. شکیبایی و واقعبینی و وقتشناسی کلیدهای کامیابی است.