اعتراضات جنبش جلیقه زردها در فرانسه از هفدهم نوامبر سال ۲۰۱۸ (۲۶ آبان ۹۷) آغاز شد. معترضان که پیش از آغاز اعتراضات خیابانی خود، فراخوان خود را در شبکههای اجتماعی خصوصاً فیسبوک داده بودند، جلیقههای زرد رنگ را به نماد خود تبدیل کردند.
به گزارش «تابناک»؛ از سال ۲۰۰۸، طبق قوانین راهنمایی و رانندگی در فرانسه، هر خودرو باید به جلیقه زرد رنگ مجهز باشد تا در صورت نقص فنی و توقف خودرو در میان بزرگراه، صاحب خودرو جلیقه آن را بر تن کند. به این دلیل، در فرانسه جلیقههای زرد رنگِ راهنمایی و رانندگی به تعداد زیاد و با قیمت ارزان، یافت میشوند و در دسترس همه قرار دارند.
جرقه اعتراضات چگونه زده شد؟
جرقه جنبش جلیقه زردها با اعتراض به افزایش قیمت گازوئیل و بنزین و برنامهریزی دولت برای افزایش مالیاتها در سال ۲۰۱۹ زده شد. آنان به خصوص به افزایش قیمت گازوئیل اعتراض دارند. دولتهای فرانسه از دهه ۱۹۵۰ میلادی، به خودروهایی که سوخت آنها گازوئیل بوده است، یارانه میدادهاند. قیمت گازوئیل در فرانسه در سال جاری میلادی، شانزده درصد افزایش یافته است.
روزنامه فرانسوی لیبراسیون درباره اولین جرقههای اعتراض مینویسد که دو راننده بین شهری جوان اهل سنه مرن، شهری نزدیک به پاریس، روز دهم اکتبر (۱۸ مهر) در فیسبوک فراخوانی برای «راهبندان سراسری در اعتراض به افزایش قیمت سوخت» به راه انداختند. بیش از ۲۰۰ هزار نفر در فیسبوک قول شرکت در این فراخوان را دادند.
فراخوان بزرگتری که در شبکههای اینترنتی دستبهدست میگردد، معترضان به تظاهرات و مسدود کردن معابر و میدانها در ۱۷ نوامبر به ویژه درشهر پاریس دعوت میشوند. البته پاریسیها زیاد به این جنبش نمیپیوندند. بلکه بسیاری از مردم از شهرهای اطراف با پوشیدنِ جلیقهٔ زرد خود را به پایتخت میرسانند. تظاهرکنندگان درخواست تجمع در خیابان شانزهلیزه را مطرح میکنند. در حالی که دولت جایی دیگر در کنار برج ایفیل را پیشنهاد و تعیین میکند. با این حال تظاهرکنندگان از ساعتهای ابتدای روز به مسدود کردن تقاطعها و حرکت به سمت شانزه لیزه که نزدیک کاخ الیزه (مقر ریاست جمهوری) است مشغول میشوند.
روح الله شهسوار در بخشی از یادداشتی که درباره اتفاقات اخیر فرانسه نوشته معتقد است: معترضان بر این باورند که دولت فرانسه هزینه سیاستهای ریاضتی و سیاستهای زیستمحیطی را به بیش از همه طبقات متوسط و کارگر تحمیل میکند و این امر باعث شده تا هزینه زندگی این قشرها به شدت بالا رود و کیفیت زندگیشان افت کند. به خصوص، قشرهای متوسط جامعه که روز به روز قدرت خریدشان پایین میآید و سختتر از گذشته روزگار میگذرانند، در سراسر فرانسه به این جنبش پیوسته و خواهان اصلاح وضعیت اقتصادی و برکناری دولت کنونی هستند.
جلیقه زردها نزدیک به کدام گرایش سیاسی هستند؟
بر اساس نظرسنجیها انجام شده، بیش از ۸۰ درصد مردم اعلام کردهاند، با جلیقه زردها همدردی میکنند؛ اما در همین حال، یک پژوهش که پس از دومین تظاهرات سراسری انجام شد، نشان میدهد، ۴۲ درصد افرادی که در اولین و دومین «پرده» از جنبش (تظاهرات شنبهها) شرکت کردهاند، کسانی هستند که به مارین لوپن در سال ۲۰۱۷ رأی دادهاند. با این حال، بسیاری دیگر هم هستند که گرایشی به راست افراطی ندارند. از جمله خانم ژاکلین مورو که پس از انتشار ویدئویی در فیسبوک به یکی چهرههای سمبلیک این جنبش تبدیل شد.
او در این ویدئوی چهار و نیم دقیقهای که تا کنون بیش از ۶ میلیون بار دیده شده است، خطاب به امانوئل ماکرون، از سیاستهای «ضد خودرو»ی او انتقاد میکند و یادآور میشود که آنها چارهای جز استفاده از خودرو ندارند، چون در شهرهای دور زندگی میکنند. او از رئیسجمهوری میخواهد به مردم توضیح بدهد که «پول مردم و مالیاتی که از آنها گرفته میشود کجا میرود.»
پلیس در اعتراضات جلیقه زردها، تعداد زیادی را بازداشت کرده است. به نحو عجیبی، عده زیادی از بازداشتشدگان سابقه هیچگونه کنشگری نداشتهاند و پیش از این در هیچ اعتراضات خیابانی در فرانسه شرکت نکردهاند! در واقع، جنبش جلیقه زردها، عده زیادی از مردم فرانسه را که پیش از این سیاسی نبوده و به احزاب وابستگی نداشتهاند، جذب خود کرده است.
برخی تحلیلگران معتقدند: ترکیب جنبش جلیقه زردها به نحوی است که راست افراطی از این میترسد که نتیجه این جنبش به نفع چپ افراطی شود و چپ افراطی نیز بیم آن دارد که برنده این جنبش، راستگرایان افراطی باشند.
آیا ماه عسل مکرون رو به پایان است؟
دولت در ابتدا این جنب و جوشها را که از ماه اکتبر آغاز شده بودند، دست کم گرفت. بعد هم برخی چهرههای دولت واکنشهای تحقیرآمیزی به آن نشان دادند که احساسات معترضان را برانگیخت. یکی از هدفهای دولت در افزایش این عوارض این بود که بال چپِ خود را راضی کند. آنها از برخی سیاستهای متمایل به راست در یک سال اخیر سرخورده شده بود و نیاز به جذب دوباره داشتند؛ بنابراین، دولت نمیتوانست به همین سادگی از عوارض محیط زیستی عقبنشینی کند.
هرچه در یک سال نخستِ دولتداری، ماکرون حاشیهٔ امنی روبه روی خود میدید، تابستان ۲۰۱۸ ناگهان به بحران بزرگی برای او تبدیل شد. ابتدا افشای نقش یکی از محافظانِ اصلیِ امانوئل ماکرون در سرکوب و ضرب و شتم تظاهرکنندگان روز کارگر، درب جهنم را به روی ماکرون و ماکرونیان گشود. سپس درگیریِ رئیسجمهوری جوان با وزیر کشورش که به استعفای ناگهانیِ وی انجامید، چهرهٔ شکست ناپذیر او را مخدوش کرد.
ژرار کلومب که از حامیان بزرگ ماکرون به حساب میآمد، اما نگاهِ ضدمهاجرش اعترضهای زیادی در داخل جریان ماکرونیست بوجود آورده بود. در نهایت استعفای نیکولا هولو، وزیر محیط زیست که محبوبترین چهرهٔ دولت بود، ضربه سختی به مقبولیت و انسجام دولت وارد کرد. او در اعتراض به اقدامات ناکافی دولت برای جلوگیری از فاجعهٔ زیست محیطی، غیرمنتظره در یک برنامهٔ زنده از پست خود استعفا کرد. همهٔ اینها در یک ماه رخ داد و به ماه عسلِ یک سالهٔ ماکرون و دولتش پایان بخشید. در حالی که دولت درگیر حل این بحرانها بود، نتوانست گسترش اعتراضهای مردمی را ببیند و واکنشی مناسب به آنها بدهد.
زمینههای اعتراضات جلیقه زردها چه بود؟
تقریبا همهٔ جریانهای سیاسی در فرانسه باور دارند که کشور نیاز به اصلاحات اساسی دارد و به تأخیر افتادن این اصلاحات ساختار را با مشکل روبه رو کرده است. اما در مورد اینکه این اصلاحات به کدام سمت باید برود، توافقی وجود ندارد.
امانوئل ماکرون سال گذشته با تأکید روی همین اصلاحات و با ائتلافی که از چپ و راست میانه تشکیل داد، توانست بر کرسیِ ریاستجمهوری تکیه بزند. او در هجدهم ماه نخست ریاستش، توانست بدون کمترین مشکل زنجیرهای از اصلاحات که برخی از آنها دههها فقط در حد حرف مانده بودند را عملی کند. اصلاحات در قانون کار ـ که از زمان وزارت ماکرون در دولت فرانسوا اولاند شروع شده بود ـ تغییر وضعیت شغلی کارکنان راهآهن، اصلاحات در آموزش و پرورش، محدودیت سرعت در جادههای ملی، برخی اصلاحات مهم در سامانهٔ مالیاتی و…، هر یک از آنها میتوانست در فرانسهای که با تظاهرات و اعتصاب بیگانه نیست، حکومتِ یک نخستوزیر را سرنگون و رییسجمهوری را مجبور به عقب نشینی کند.
هر کدام از موردهایی که بالا به آنها اشاره کردم، در چهار دههٔ گذشته دستکم یک نخستوزیر را از تختِ حکومت به زیر کشیده است، اما ماکرون آنها را یکی پس از دیگری به سرانجام رسانید؛ اما چه شد که ناگهان افزایش چند سانتیمی قیمت گازوئیل چنین بحرانی را در فرانسه رقم زد؟
برخی معتقدند روند سه، چهار دههٔ گذشته، «فرانسهٔ کمربندی» را از هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ اجتماعی در جایگاه «بازنده» قرار داده است. این تحول واکنشهای متعدد و متفاوتی در پی داشته است. برخی از حرکتهای ضدمهاجری و حتی نژادگرایانهٔ برخی از «جلیقه زردها» را هم میتوان در همین چهارچوب فهمید.
از لحاظ تمرکز محل زندگی، فرانسه سه دستهٔ کلی را در خود جای داده هست. فرانسهٔ کلانشهرها برندهٔ اصلی روند جهانی سازی به حساب میآید؛ اما در حاشیه، دو دستهٔ دیگر نیز وجود دارند. ۱ـ حومهنشینها و ۲-شهرهای کوچک و روستاها یا همان فرانسه کمربندی «جلیقه زردها» جنبشِ «فرانسهٔ کمبربندی» است.
همان طور که در سال ۲۰۰۵ جوانان شورشی از حومههای پاریس به پایتخت سرازیر میشدند، در رخدادهای اخیر شاهدیم که تظاهرکنندگان از شهرهای کوچک و روستاهای دورتر سوار قطار یا خودروی شخصیشان میشوند و در پاریس و چند کلانشهر دیگر تظاهرات میکنند. پیشتر، نمایندگیِ سیاسیِ این مردم بین بخشی از چپ و راست تقسیم شده بود. در جنوب که بافت کشاورزی و توریستپذیر دارد، آنها توسط جناح راست کلاسیک نمایندگی میشدهاند. گروهی دیگر از این قشرها هم در شمال فرانسه که تا همین چند دهه پیش بافتی صنعتی داشته، سابقهای حمایت طولانی در حمایت از جنبشهای چپ کارگری دارند.
اما در نتیجهٔ روند جهانی سازی و صنعتیزدایی (پروسهای که طی آن کارخانهها در کشورهای توسعه یافته تعطیل و به کشورهای دیگر منتقل و همچنین محصولات کشاورزی ارزانتر نیز به کشور وارد میشوند) کشاورزان و کارگرانی که در دنیای قبل تضاد منافع داشتهاند، امروزه در وضعیتی مشابه قرار میگیرند. بیکاری و فقر در این شهرها رشد قابل توجهی پیدا میکند. همهٔ این تحولها در حالی است که همزمان شهرهای بزرگ توسعهٔ پرسرعتی پیدا میکنند و سهم اصلی از پیشرفت و رونق را شامل حال خود میکنند. فرانسهٔ بالا و فرانسهٔ سُفلی اصطلاحی است که در پی همین تحول شکل گرفته و در این سالها زیاد شنیده میشود. «فرانسوا گیلوی» جامعه شناس فرانسوی به درستی عبارت «فرانسهٔ کمربندی (حاشیهای)» را برای این قشرها به کار برده است.
جلیقه زردها چه میخواهند؟
بسیاری از معترضان جلیقه زرد مردم عادی هستند که اعتماد خود را به نهادهای سیاسی و رسانههای عمومی از دست دادهاند. اگر امر «دیده شدن» را معیارِ اصلیِ حیاتِ سیاسی در یک جمهوری/دموکراسی در دوران مدرن در نظر بگیریم، «فرانسهٔ کمربندی» مدت هاست که احساس میکند که دیگر دیده نمیشود و در نتیجه منافعش در تصمیمگیریها و سیاستگذاریهای عمومی جایی ندارد. دیده شدن و «به حساب آمدنِ» مردم را شاید بتوان آن چیزی نامید که سیاست در دوران مدرن را از دوران پیشامدرن متمایز میکند. جامعههای اروپایی در ۳۰۰ سال گذشته، پله پله و قشر به قشر بر تعداد این «دیده شدهگان» افزودهاند و شعاعِ «به حساب آمدن» را از خانوادهٔ سلطنتی به ابتدا اشراف و ملاکان، سپس به بورژواها، کارگران و مزدبگیران، زنان و امروز مهاجران گسترش دادهاند. اما در همین حال بخشی از مردم را که پیشتر «به حساب میآمدهاند»، در میانهٔ راه از این قطار پیاده کرده است.