مدیریت حیاتوحش به شیوهی لیبرالیستی یا همان سبک به ظاهر پولساز و پرمخاطرهای که طی آن افرادی در قالب "شرکتها و موسسات خصوصی" در سالهای اخیر به آن علاقمند و طرفدار آن شدهاند، اینگونه است یا اینگونه به نظر میآید؛
در ابتدا با چراغ سبز سازمان محیط زیست و با بیتوجهی به هشدارهای کارشناسان، و در پی آن با صدور پروانههای شکار، دمار از روزگار یک یا چند گونه جانوری در حیاتوحش درآورده و بعد، با بهرهگیری از چند چهرهی ورزشی یا سینمایی با ایجاد یک پروپاگاندای خبری و شخصیتپروری (قهرمانسازی) از نفراتشان در رسانههای اجتماعی و برانگیختن احساسات مردم با برپابی کمپینهای برنامهریزی شده و جمع آوری خیرات و نذورات و اعانه به این منظور، و یا با درخواست کمک از مجامع بینالمللی و همچنین با فشار بر بخشها و مراجع تخصیص بودجه در قالب یک خواست مردمی، و در نهایت با اختصاص و دریافت مبالغ میلیاری برای احیای همان گونه در یک طرح حفاظتی و نخنما وارد عمل میشوند؟!
اما ای کاش این ماجرا وَ این ریخت و پاشهای بیسروته تنها به همین جا ختم میشد!
از نگاه اکثر کارشناسان منتقد و دوستداران حیات وحش، "طرح حفاظت از یوز" نیز که در چند سال اخیر سروصداهای زیادی را به پا کرده است خارج از این ماجرا نیست و به زعمِ کارشناسانِ منتقد، سازمان محیط زیست در این میان با نفوذ مدیران شکارچی در بخشهای کلیدی و تصمیم گیرنده در کمال تاسف همین سیاست دوگانه را در دستور کار خود قرار داده است و بازی ترسناکی را در این میان در قبال باقیماندهی حیاتوحش دنبال میکند.
سیاستی که دود آن از ابتدا و تا انتهای کار تنها به چشم حیات وحش بیرمق و در لبهی پرتگاه کشورمان میرود وَ در مقابل سود سرشار از اجرای این پروژهها و درآمد حاصل از این ریخت و پاشها به جیب موسسات خصوصی و مدیران آنها و افرادی سرازیر میشود که با تبلیغات فراوان قصد وارونه جلوه دادن آمار و اوضاع وخیم به نفع خود و تشکیلات خود را دارند.
سازمانی که عکسِ نام وَ رسالتاَش جای حفاظت از باقی ماندهی رو به افول گونههای جانوری در مقابل شکارچیان بومی، با دعوت از شکارچیان خارجی وَ برپایی تورهای شکار در رقابتی تنگاتنگ با صیادان و متخلفان بومی مشغول تار و مار کردن گونههای با ارزش وَ رو به انقراضِ جانوری در قرقهای خصوصی میباشد.
متاسفانه این رویکردِ دوگانه و از جهتی یکسویه و تبعیضآمیز در محدودیت شکار تنها برای شکارچیهای داخلی و صیادانع محلی را نیز، نسبت به توصیهها و هشدارهای دلسوزان و کارشناسان حیاتوحش، و خطرات ناشی از کشتار گونههای جانوری وَ در معرض انقراض وَ آسیبهای پیشرو به کلی ناامید و بیاعتماد کرده است.
سازمانی که زیستگاههای بکر جانوری را بواسطهی همین موسسات خصوصی، و با برپایی تورهای شکار، سافاری، آفرود به جولانگاه شکارچیان و خوشگذرانیهای سطحی گردشگرانی تبدیل کرده است که متاسفانه حتی کوچکترین دانش و تعصبی در رابطه با ضرورت حفظ محیط زیست و بالاخص حیات وحش را نداشته و بارها در خبرها شنیده و میشنویم که در پی این رفت و آمدهای غیر ضروری بخشهای قابل توجهی از جنگلها و مراتع ملی با بیتوجهی و در پی سهلانگاری افرادی بیمسئولیت و خوشگذران طعمه آتشسوزیهای مهیب میگردد و یا بواسطهی زبالههای به جا مانده از این مسافران آسیبهای جبران ناپذیری را متحمل میشود.
مسئول این لطمات جبرانناپذیر چه کسانی میباشند، جز تصمیمگیرندگان و مدیران ارشد این سازمان و موسسات ذینفع و طرف قرارداد آن!