به گزارش «تابناک»،اختلال وسواس فکری یا عملی، یک اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی مفرط در مورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمالطلبی همراه است، تا حدی که به از دست دادن انعطافپذیری، صراحت و کارایی میانجامد.
در اختلال وسواسی-فکری عملی افکار وسواسگونه و اضطرابآور و ترس با وسواسهای عملی همراه میشود. این وسواسهای عملی کارهایی وسواسگونه هستند که شخص برای کوشش در راه کاهش وسواسهای فکری خود انجام میدهد. این کردارها تکراری و کلیشهای و تا اندازهای غیرارادی هستند.
این اختلال را میتوان مانند بیماریهایی مثل آسم و دیابت کنترل کرد، اما درمان دائمی برای آن وجود ندارد. این بیماری دارای پتانسیلی است که در پس زمینه باقی خواهد ماند، حتی اگر روی زندگی تاثیری نگذارد.
درمان این بیماری تنها با کنترل آن از طریق یک سری اقدامات امکان پدیر است، اما اگر این اقدامات موفق عمل نکنند خطر بازگشت بیماری وجود خواهد داشت. به این صورت که اگر از ابزاری که در درمان شناختی / رفتاری در اختیارتان قرار میگیرد درست استفاده نکنید یا دست از مصرف داروها بکشید به زودی شاهد بازگشت علایم بیماری خواهید بود.
در قرن نوزدهم، او سی دی را با عنوان «بیماری شک و تردید» میشناختند. وسواس فکری عملی باعث میشود فرد مبتلا، به اساسیترین چیزها در مورد خودش، دیگران و دنیایی که در آن زندگی میکند شک کند. بیمارانی وجود دارند که به توانایی جنسی، عقلی، ادراکشان و این که آیا مسئولیتی در مقابل امنیت دیگران دارند یا نه شک میکنند. همینطور بیمارانی وجود دارند که به زنده یا مرده بودن خودشان نیز شک میکنند. شک، یکی از آزاردهندهترین ویژگیهای وسواس فکری عملی است و قادر است بر هوش و عقل کاملا برتری یابد.
همین تردید است که باعث میشود یک چیز را صدها بار نگاه و بررسی کنید یا سوالهای بیپایان از خودتان و دیگران بپرسید و حتی زمانی که به پاسخ رسیدید تنها چند دقیقه به آن بسنده کنید و از روی آن بگذرید. در چنین شرایطی بیمار تنها زمانی که به پوچی تلاشش برای حل این تردید پی ببرد، قدمی به جلو برداشته است. حس گناه بخش دیگر این اختلال است. فرد مبتلا به وسواس فکری عملی تقریبا درمورد همه چیز احساس گناه میکند و حتی نسبت به چیزهایی که هیچکس مسئولیتی در مقابل آنها به عهده نمیگیرد نیز احساس مسئولیت میکند.
وسواسها، رویدادهای ذهنی هستند که طی یک فرآیند بیوشیمیایی به وجود میآیند. رویدادهای ذهنی که به نظر میرسد به افکار واقعی خود شخص شباهت دارند، اما این طور نیست. در واقع فعل و انفعالات بیوشیمیایی را نمیتوان با نیروی اراده متوقف کرد. مطالعاتی که درمورد سرکوب کردن افکار صورت گرفته است نشان میدهد درست در شرایطی که تلاش میکنید به چیزی فکر نکنید، بیشتر به آن فکر خواهید کرد. یکی از حقههایی که میتوان درمورد وسواس فکری به کار بست این است که اگر میخواهید به چیزی کمتر فکر کنید، بیشتر به آن فکر کنید. از سوی دیگر شما نمیتوانید از هراس ناشی از وسواس فرار کنید. ترس و هراس نیز چیزیست که ریشه در ذهن دارد و تنها با پذیرفتن و روبرو شدن با آن است که میتوانید به آن غلبه کنید نه با فرار کردن از آن. افراد مبتلا به او سی دی آنقدری که لازم است با ترسشان روبرو نمیشوند تا قادر باشند حقیقت را دریابند؛ در واقع بدون فعالیت خنثی کننده ترسها توجیه نمیشوند و اضطراب به حال خود رها میشود.
این که انسان همواره دلش میخواهد برای هر مشکلی یک راه حل سریع و ساده و آسان پیدا کند امری ذاتی است. فرد مبتلا به وسواس فکری عملی دلش میخواهد با جادوی یک عامل پزشکی از شر نشانههای بیماری خلاص شود، اما در حال حاضر درمان قطعی برای آن وجود ندارد. شاید درمان با داروهای شیمیایی یک راه حل عالی نباشد، اما خوب است. به طور کلی اگر بتوانید با مصرف دارو ۶۰ تا ۷۰ درصد از علایم بیماری کم کنید، به نتیجه مطلوب رسیدهاید.
با این حال تکیه کردن به داروهای شیمیایی به این معنی است که هیچگاه تمام علایم از بین نخواهند رفت و با قطع داروها همیشه در معرض آسیب و بازگشت بیماری خواهید بود. در واقع دارو، درمان نیست بلکه کنترل کننده است و حتی در شرایطی که راضی کننده به نظر میرسد، اگر مصرف آنها را ادامه ندهید در عرض چند هفته بیماری باز خواهد گشت.
داروهای شیمیایی زمانی واقعا موثر عمل میکنند که به عنوان بخشی از یک درمان جامع در کنار درمان شناختی / رفتاری مصرف شوند و شما را تشویق به ادامه روند درمان کنند. شما هیچوقت قادر نیستید بدون مساعدت گرفتن از عامل دیگری با شیمی مغز خود و آنچه در آن رخ میدهد مبارزه کنید. مصرف دارو نیز به این معنی نیست که دیوانه یا متوهم هستید بلکه با فروکش کردن علایم میتوانید آرامش بیشتری کسب کنید و در زندگی خود موثرتر باشید.
هدف از یک درمانِ شناختی / رفتاری خوب قرار دادن ابزار لازم در اختیار شما برای مدیریت علایم بیماری است. با پیش رفتن روند درمان، مسئولیت هدایت درمان کم کم از شانه درمانگر برداشته شده و به عهده خودتان خواهد بود. ممکن است درمانگر وظایفی را به شما محول کند تا بتوانید با ترسهایتان روبرو شوید و بر آنها غلبه کنید. در چنین شرایطی است که یاد میگیرید شرایط دشوار را خودتان شناسایی کنید و تکالیف چالش برانگیز را برای خودتان طراحی کنید. به این ترتیب در سایر مراحل زندگی نیز مدیریت کردن مسائل را خواهید آموخت.
روند درمان چقدر طول میکشد؟ برای هر فرد هر قدر که لازم باشد. اگر این اختلال در فردی چندان پیچیده و حاد نباشد بین شش تا دوازده ماه زمان خواهد برد. اگر علایم شدید باشند، فرد به کندی همکاری کند یا مشکلات دیگری نیز درمیان باشند این زمان طولانیتر خواهد شد. شاید فرد مدت زیادی از اجتماع فاصله گرفته باشد، شغلی نداشته و به خانه رسیدگی نکرده باشد، در این صورت بازگشت به این گونه فعالیتها روند به پایان رساندن درمان را طولانیتر خواهد کرد.