عید قربان یادآور حماسه بزرگ حضرت ابراهیم و اسماعیل ـ علیهما السلام ـ و سربلندی آنان در آزمون بزرگ الهی به شمار می رود. همه فِرَق مسلمین این روز را عید محسوب می دارند.
به گزارش «تابناک»؛ عید قربان، روز بزرگ آزمون بندگی و یکتاپرستی، روز شکست بزرگِ شیطان، روز ایثار و از خود گذشتگی، روز نجابت، وقار و ایثار اسماعیل و پیروزی ابراهیم و اسماعیل در امتحان بزرگ الهی، روز رمی در جمرات و غلبه بر شیطان بزرگ و همه شیاطین درون و روز صلابت و مقاومت است. عید قربان، یعنی عید رهیدگی و آزادی از اسارت نفس و اباطیل، به سوی شکوفایی ایمان و یقین، و رهایی از ذلت وابستگی ها و هر آنچه غیر خدایی و گمراه کننده باشد.
عید قربان، عید پاک و عید تن و جان سپردن در راه خدا و پایان سیطره ارباب الانواع و رهایی از چنگال نفس اماره به سوی خدای یگانه و خوار شمردن لذت های گذرای دنیا و رهایی از حصار تنگ خودخواهی، تکبر و اطاعت به اوامر خداوند است.
در منابع دینی، بر اساس شواهد بسیاری، محور دعوت پیامبران الهی علیهم السلام در طول تاریخ، توحید بوده است و همه آموزه های آنان به همین اصل بنیادین باز می گردد. این توحید و یگانه پرستی، در زندگی نامه ابراهیم خلیل موج می زند و در عید قربان، آن هنگام که اسماعیل را به قربانگاه می برد، به اوج می رسد. توحید عبارت است از اعتقاد به آنکه خداوند عالم، یگانه ای است که ترکیبی از اجزا و صفات در او راه ندارد، زیرا وجود هر مرکبی، نیاز به اجزا و ترکیب کننده آن اجزا دارد، و وجود نیازمند، محال است بخشنده وجود به خود و به غیر باشد و البته در خداوندی و صفات نیز شریک ندارد.
از آن دسته از آیات قرآن مجید که هدف بعثت انبیا علیهم السلام را بیان می کنند، این نکته به خوبی به دست می آید که روح دعوت انبیا علیهم السلام، اسلام ـ یعنی تسلیم بودن در برابر خدا ـ بوده است.1
هدف رسالت و بعثت پیامبران، در نظر شهید مطهری نیز دو چیز بوده است: دعوت به توحید نظری و عملی فردی ۲ و اقامه قسط و عدل در جامعه ـ یعنی برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی.۳ این دو هدف، در حقیقت به یک چیز ـ یعنی همان توحید ـ برمی گردد.۴ قرآن با همه گسترش و جزئیاتش، بر یک اصل مهم مبتنی است که بنیان دین بر آن قرار گرفته و آن «توحید» است.
در نهج البلاغه نیز هدف از بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به صراحت بیان شده است: «خداوند، محمد صلی الله علیه و آله را مبعوث کرد تا بندگانش را از بندگی بتها خارج سازد و به پرستش خدا بکشاند.» ۵ در خطبه یکم نیز چنین آمده است: «از فرزندان آدم علیه السلام پیامبرانی برگزید... تا عهد و پیمان فطرت را به یاد بندگان آورند.» با توجه به آیه ۳۰ سوره روم که فطرت انسان را سرشته به پذیرش ربوبیت خداوند میداند، یادآوری پیمان فطرت، همان دعوت به پرستش خداوند است. بنابراین، ریشه همه گرفتاریهای بشر و نابسامانیهای او، از نظر خداوند، تنها یک چیز و آن، فاصله گرفتن از توحید در عقیده و عمل و به بیان دیگر، همان شرک بوده است.
پاسخ به دعوت انبیا علیهم السلام پایبندی به توحید است و پایبندی انسان به توحید، درجهها و مرتبههایی دارد که در توحید عبادی به حد کمال میرسد، زیرا توحید عبادی باید عقیده به وحدانیت خداوند (توحید اعتقادی) باشد، ولی توحید اعتقادی، لازم نیست همراه عبادت موحدانه باشد.
درجه نهایی پرستش، رسیدن به حقیقت عبودیت است که در آن مرحله، انسان به «بنده محض» در برابر معبود تبدیل میشود و هیچ مالکیت و تدبیری برای خود قائل نیست و کارهای او یک سره در مسیر خواستههای معبود قرار میگیرد، چنان که در عید قربان، درجه نهایی پرستش ابراهیم به نمایش گذاشته میشود.
در سوره بقره، آیات ۱۱۶ و ۱۱۷ به یگانگی و مالکیت حقیقی خداوند در عالم هستی و اراده او اشاره و خدا را چنین معرفی میکنند: «(یهود و مسیحیان و مشرکان) گفتند: خداوند برای خود فرزندی در نظر گرفته. او از این نسبت منزه است، بلکه آنچه در آسمانها و زمین است، از آن اوست و همه در برابر او خاضعند. او هستی بخش آسمانها و زمین است. آن گاه که به ایجاد چیزی فرمان دهد، میگوید: پدید آی، آن هم فوری پدید میآید.»
افزون بر صفات یاد شده، در آیات ۵ و ۶ سوره آل عمران به آفریدگار بودن خدا اشاره شده و آمده است: «نه در آسمانها و نه در زمین، چیزی برای خدا مخفی نمیماند. او کسی است که شما را در رحم مادران، آنچنان که میخواهد، تصویر میکند. بنابراین، معبودی جز آن خدای توانا و حکیم نیست.»
در آیات ۱۰۲ و ۱۰۳ از سوره انعام نیز چنین بیان میشود: «و این است خداوند و پرورگار شما که غیر از او خدایی نیست و هر چه هست، او آفریده است. پس او را بستایید که اوست بر همه چیز، مسلط و صاحب اختیار، دیدگان از درک او عاجز، ولی او دیدگان را درک میکند. خدایی است درک ناشدنی و در عین حال آگاه.»
باز خداوند در آیه ۳۴ از سوره یونس چنین میفرماید: «بگو به آنان، تنها خداست که به جهان هستی، هستی میبخشد. سپس هستی را از آن باز میستاند. پس شما به کجا رو میگردانید.»
نتیجه ایمان به وحدانیت پروردگار، توحید در عبادت است که جز او کسی سزاوار پرستش نیست؛ چون غیر او هر کس که باشد، عبد و بنده است: «نیست آن که در آسمان و زمین است، مگر اینکه خدای رحمان را به عبودیت و بندگی میآید.» (مریم: ۹۳) «ای مردمان، شمایید محتاجان به پروردگار و خداوند، بی نیاز است و ستوده». (فاطر: ۱۵)
ایمان به وحدانیت خداوند متعال و اینکه هر چه هست، از او و به او و بازگشتش به سوی اوست، در این جملهها خلاصه میشود: «لا اله الا الله»؛ «لا حول و لا قوة الا بالله» (آل عمران: ۱۰۹)؛ «امور به سوی خدا بازگردانیده میشوند»؛ (بقره: ۲۱۰)
سعادتمند، کسی است که این سه کلمه طیبه ذکر همیشگی او باشد و به این سه کلمه، بیدار شود و بخوابد و زندگی کند و بمیرد و به حقیقت این سخن که «همانا برای خداییم و به راستی ما به سوی او باز میگردیم» (بقره: ۱۵۶) نایل شود.
«خدای شما خدای یکتاست، نیست خدایی جز او، بخشنده و مهربان». (بقره: ۱۶۳)
«بگو آیا غیر از الله، پروردگاری بجویم و حال آنکه او پروردگار همه چیز است!» (انعام: ۱۶۴) «آیا پروردگارانِ پراکنده، بهتر است یا خداوند یگانه قهار؟» (یوسف: ۳۹)
«بگو آیا عبادت میکنید از غیر خدا آنچه را مالک سود و زیان شما نیست!» (مائده: ۷۶)
«بگو حمد برای خدایی است که نگرفته است فرزندی و نه برای او شریکی در ملک هست». (اسرا: ۱۱۱)
«توکل کن بر خدا و بس است خداوند که وکیل باشد». (احزاب: ۳)
«نیست خدایی مگر او، پس باید مؤمنان بر خداوند توکل کنند». (تغابن: ۱۳)
بنا بر حدیثی از امام صادق علیه السلام که یکی از راویان به نام عنوان بصری آن را نقل کرده، حقیقت عبودیت سه چیز است:
۱. بنده بر آنچه خداوند در اختیار او قرار داده، خود را مالک نداند;...، زیرا بندگان را مالکیتی نیست؛ مال را مال خدا میبینند و در جایی که خواسته اوست، مصرف میکنند. همانند ابراهیم خلیل که در مالکیت خداوند، شکی به دل راه نداد و هیچ مالکیت و انحصاری از فرزند، در ایمانش نفوذ نکرد تا آنجا که خداوند، تکان دهندهترین امتحان را از او میگیرد و ابراهیم علیه السلام، اسماعیل، این داده خداوند را به آسانی و با قلبی مطمئن، به مالک حقیقی اش تقدیم میکند.
۲. برای خود، تدبیری نکند...، همان گونه که ابراهیم خلیل، دلیل و منطقی از دل بیرون نیاورد که با آن در برابر امتحانهای الهی، تدبیر و چاره اندیشی کند.
۳. همه کارهای او بنا بر چیزی باشد که خدای تعالی از وی خواسته است... همانند ابراهیم علیه السلام که وقتی دستور الهی، او را به ترک دیار و خانواده فرا خواند، اطاعت کرد و آن هنگام که وی را به درون آتش فراخواند، اطاعت امر کرد و در پایان در بزرگترین امتحان، با اطاعت و فرمان برداری از حق، شیطان را در جمرات عشق سنگ کوب کرد تا اسماعیل را در قربانگاه، به آفریننده اش هدیه کند.۱
در واقع، حضرت ابراهیم علیه السلام، نمونه انسان کاملی است که همه این توحید را به خوبی و کمال درک کرد و در بندگی، آن را به اثبات رسانید.
بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۵.
انبیا سرسلسله و طلایه دار راه بندگی خداوند تبارک و تعالی هستند. گفتار و کردار آنها برای ما سرمشق و حجت است و در زندگی آنها، برای جویندگان راه حقیقت، درسهای فراوانی هست، چنان که قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.») احزاب: ۳۱) هدف و مقصد همه انبیا یکی بوده است. ازاین رو، هیچ گونه اختلافی در گفتههای ایشان نمیتوان یافت. یکی از این پیامبران، وجود مقدس حضرت ابراهیم علیه السلام بوده که او از هر نظر، اسوه و نمونهای از یک انسان کامل است. نام آن حضرت ۶۹ بار در قرآن مجید ذکر شده و در ۲۵ سوره سخن از وی به میان آمده است.
در آیات قرآن از این پیامبر بزرگ، فراوان مدح و ستایش و صفات ارزنده او یادآوری شده است: «مقام و معرفت او در پیشگاه خدا، (نخل: ۱۲۰)؛ منطق گویای او در برابر بت پرستان، (انبیاء: ۵۲ ـ ۵۷)؛ مبارزههای سرسختانه و خستگی ناپذیرش در مقابل زورگویان، (انعام: ۸۰ ـ ۸۱)؛ اطاعتش در برابر فرمان پروردگار» (صافات: ۱۱۰ ـ ۱۰۱)، استقامت بی مانندش در برابر توفان رویدادها و آزمایشهای سخت او». (صافات: ۱۰۷ ـ ۱۰۹ (البته هر یک، داستان بلندی دارد و هر کدام، سرمشقی است برای مسلمانان و رهروان راه خدا.
به گفته قرآن، او از نیکان (ص: ۴۷)؛ صالحان (نحل: ۱۲۲)؛ قانتان (نحل: ۱۲۰)؛ صدیقان (مریم: ۴۱)؛ بردباران (توبه: ۱۱۴) و وفاکنندگان به عهد بود و شجاعتی بی مانند و سخاوتی فوق العاده داشت.۱
ابراهیم علیه السلام، زن و فرزند خود را از موطن اصلی حرکت میدهد و به سرزمین مکه میآورد و در آنجا اسکان میدهد و نیز ماجرای بعد از این اسکان تا آنجا که مأمور قربانی کردن اسماعیل میشود و خدای متعال، به جای اسماعیل، قربانی دیگری میفرستد و سپس خانه کعبه را بنا میکند. از این داستان درمی یابیم که این سرگذشت، یک دوره کامل از سیر بندگی را در بر دارد؛ حرکتی که از نفس بنده آغاز میشود و به قرب خدا میرسد.
او از زینتهای دنیا و لذتها و آرزوهای دور و دراز آن و از جاه و مال و فرزندان چشم میپوشد و هیچ چیز نمیتواند او را از مسیر حق منصرف کند. در حقیقت، سرگذشت آن حضرت را وقایعی به ظاهر پراکنده تشکیل میدهند که زنجیروار به هم میپیوندد و از سیر عبودی ابراهیم حکایت میکند؛ سیری که از بندهای به سوی خدا آغاز میشود و سیری که سرتاسرش، ادب است: ادب در سیر؛ ادب در طلب؛ ادب در حضور؛ ادب در همه مراسم حبّ و عشق و اخلاص که آدمی هر قدر در آن تدبّر و دقت کند، این آداب را روشنتر و درخشندهتر میبیند.
تکامل شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام با رسیدن به مقام امامت تکامل یافت. رسیدن به این مقام نیز چندان ساده نبود، بلکه پس از آزمونهای سختی بدان دست یافت که در مرحله اول، عبدالله شد. سپس به مقام نبی اللهی رسید و پس از آن، رسول الله شد و بعد به مقام خلیل اللهی رسید. سرانجام به مقام امامت و رهبری مردم منصوب شد. در قرآن با کلمه «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ» (بقره: ۱۲۴) به این آزمونهای سخت اشاره شده است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان مینویسند: مراد از کلمات در آیه، قضایایی است که ابراهیم با آنها آزمایش شد و عهدهایی است الهی، که خداوند، وفای بدانها را از او خواسته بود، مانند برخورد با ستاره پرستان، شکستن بت ها، انداختن در آتش، هجرت به سرزمین مکه، قربانی کردن فرزند و... و اگر از این امتحانات در آیه نامی نبرده، برای این است که غرضی در ذکر آنها نداشته است.۲
در اصول کافی نیز در حدیثی از امام صادق علیه السلام به مراحل آزمونهای حضرت ابراهیم علیه السلام اشاره شده است و در نهایت حضرت میفرماید:.
چون به حکم آیه: «إِنّی جاعِلُک لِلنّاسِ إِمامًا» (بقره: ۱۲۴) ابراهیم بعد از آنکه خالص در عبودیت و سپس دارای نبوت، آن گاه رسالت و در آخر به مقام دوستی خدا رسید، تازه خدای متعال، او را امام کرد و از اینکه از خدا خواست تا این مقام را در ذریه اش نیز قرار دهد، معلوم میشود که این مقام در نظرش بسیار عظیم آمده بود و خدا هم در پاسخش فرمود که هر کسی لایق این مقام نیست؛ امامت، عهد و پیمان من است که به ظالم نمیرسد.۳،
۱. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۴۴۶.
۲. سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه المیزان، ج ۱، ص ۴۰۸.
۳. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه: محمدباقر کمره ای، ج ۲، ص ۴۰، ح ۲.
مقایسه سیمای ابراهیم در قرآن و کتب ادیان دیگر
به راستی که ابراهیم علیه السلام شایسته عنوان قهرمان توحید است؛ زیرا مجموع قصه آن حضرت در قرآن، بیانگر این است که وی، تلاش خالصانه و بی امان و طاقت فرسایی برای حاکم کردن توحید ـ مهمترین اصل در ادیان توحیدی ـ در زندگی بشر داشته است. تلاش ابراهیم خلیل علیه السلام برای حاکمیت توحید در سرتاسر زندگی انسان و مبارزه اش با بت پرستی و بت پرستان ـ از نزدیکترین فرد به خود گرفته تا عموم مردم و پادشاهان و گردن کشان زمانه اش ـ اصلیترین بخش از قصه آن حضرت در قرآن است.
درباره عظمت این شخص و اهمیت کار او چیزی بالاتر از آنچه قرآن گفته است، نمیتوان گفت. برای نمونه، خداوند متعال وی را در قرآن چنین وصف و معرفی میکند: او «اوّاه» و فرد خداترس بود (توبه: ۱۱۴)؛ او قانت و فرد عابد بود (نحل: ۱۲۰ (او شاکر و سپاس گزار بود (نحل: ۱۲۱)؛ او مؤمن و فرد باایمان بود (صافات: ۱۱۰)؛ او دارای قلب سلیم بود. (صافات: ۴۸)
«ما او را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از صالحان است. در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور (در برابر حق تسلیم باش، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذیرفت) و گفت: در برابر پروردگار جهانیان تسلیم شدم.» (بقره: ۱۳۰) او از صالحان و پاکان است.
«خداوند وسیله رشد و هدایت او را از قبل به او داده و از (شایستگی) او آگاه بود.» (ص: ۴۷) او برگزیده خدا بود.
«او کسی است که روی دل را به پاکی و خلوص متوجه خدا کرد و هرگز شرک نورزید.» (آل عمران: ۶۷) او حنیف و یکتاپرست است.
«او کسی است که دلش به یاد خدا قوی و مطمئن شده و به همین جهت، به ملکوتی که خدا از آسمانها و زمین نشانش داد، ایمان آورد و یقین کرد.» (انفال: ۶۵) او موقن و دارای یقین کامل بود.
«او به تنهایی امتی خداپرست و حنیف بود و هرگز شرک نورزید و همواره شکرگزار نعمتهای خدا بود و خدا او را برگزید و به راه راست هدایتش کرد و به او اجر دنیوی داد و او در آخرت از صالحان است.» (هود: ۷۵) او منیب و مطیع بود، او به تنهایی امت بود.
«او از بندگان مؤمن و از نیکوکاران بود و خداوند به او سلام فرستاده است.» (ص: ۴۷) او نیکوکار بود.
«خداوند، او را به شکلهای گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایشها برآمد و به همین جهت، خداوند او را «امام» قرار داد.» (بقره: ۱۲۴) او امام و پیشوای انسان هاست.
در میان انبیای الهی، حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در همه ادیان الهی، شاخص و الگوست و قرآن از ایشان به عنوان (اسوه حسنه) نام میبرد و میفرماید: «ابراهیم برای شما بهترین الگوست».
داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن، با آنچه در تورات بیان شده است، شباهت بسیاری دارد. پیشوایی قوم، ازدواج حضرت ابراهیم علیه السلام با ساره و نازایی او و سپس ازدواج ایشان با هاجر، فرستادن حضرت لوط علیه السلام به سدوم، تولد حضرت اسماعیل و اسحاق و کوچ دادن اسماعیل و هاجر به مکه، در قرآن نیز آمده است. البته در این باره تفاوتهایی نیز وجود دارد، برای نمونه، نام پدر ابراهیم در قرآن، آزر است (انعام: ۷۴)، ولی در تورات، تارح است. آزر، بت پرست بود و، چون پدر ابراهیم از اجداد رسول اکرم صلی الله علیه و آله است و عالمان اسلامی معتقدند همه پدران حضرت محمد صلی الله علیه و آله تا حضرت آدم علیه السلام، موحد و یکتاپرست بودند. از این رو، گفته اند آزرِ بت پرست، پدر واقعی ابراهیم نبوده است. آزر، عموی او بوده و، چون سرپرستی و هزینه زندگی او را که یتیم بود بر عهده داشت، او را پدر ابراهیم خوانده اند.
بسیاری از داستانهایی که درباره حضرت ابراهیم علیه السلام در تورات آمده، در قرآن نیز موجود است؛ البته با این تفاوت که قرآن، ابراهیم علیه السلام را از دروغ و پلیدیها پاک میداند و در همه موارد، برای ابراهیم مقام عصمت قائل است و بر اساس آن به نقل سرگذشت ابراهیم میپردازد.
نکته اساسی در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام، اختلاف قرآن و تورات در دو مورد است: یکی از آنها جریان بت شکنی حضرت ابراهیم علیه السلام است. در قرآن به تفصیل داستان بت شکنی ابراهیم علیه السلام و اعتراض او به پرستش غیر خدا و سرانجام، به آتش افکنده شدن و گلستان شدن آتش بر ابراهیم بیان شده است (نک: انبیا و صافات)، ولی تورات در این باره ساکت است. دوم، موضوع بنای کعبه است که بنا بر قرآن، حضرت ابراهیم علیه السلام به کمک اسماعیل علیه السلام آن را بنا کرد (بقره: ۱۲۷) و، چون اسماعیل را خداوند در پیری به ابراهیم ارزانی کرد، پس زمان بنای کعبه باید در سالهای پایانی عمر شریف آن حضرت باشد که قرآن به شرح آن پرداخته، ولی در تورات از آن یادی نشده است.
شاید دلیلش این باشد که تورات فقط به وقایعِ روی داده در کنعان میپردازد و از وقایعی که در بین النهرین پیش از مهاجرت ابراهیم به کنعان و همچنین وقایعی که پس از خروج از کنعان و ورود به حجاز اتفاق افتاده است، چیزی نمیگوید. دلیل این امر نیز شاید این است که یهودیان و مسیحیان معتقدند مکانی که هاجر و اسماعیل به آنجا کوچ داده شدند، در فاران در شمال شرقی سینا و جنوب فلسطین است؛ زیرا برای آنان، همین که هاجر و اسماعیل از فلسطین خارج شدند، کافی بود و بیش از آن اهمیت نداشت، ولی مسلمانان، آن مکان را در امتداد این مسیر و در شرق حجاز یعنی مکه میدانند.
از منظر قرآن، ابراهیم، حنیف و مسلمان است.۲ در توضیح این مطلب باید گفت شریعت انبیا با هم تفاوت دارد، ولی دین، نزد همه آنان یکی است. ما دینی به نام نوحیت، ابراهیمیت، موسویت، عیسویت یا محمدیت نداریم و بر اساس تصریح قرآن: «الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإسْلامُ»، دین، از آدم تا خاتم و از خاتم تا قیامت، فقط یک دین است و آن، اسلام و تسلیم شدن در برابر خدا بنا بر سه اصل توحید، نبوت و معاد است.
به مقتضای رشد جامعه انسانی و مدنی شدن انسان، قانونها و شریعت این دین به دست انبیا کامل میشود تا زمان نبی اکرم صلی الله علیه و آله که جامعه بشری به بلوغ اجتماعی رسید و شریعت خداوند، کامل و اسلام، نام رسمی دین خدا شد. انبیا و مؤمنان از آدم تا خاتم، همگی مسلمان (یعنی تسلیم حق) بودند و این معنای لغوی، در زمان نبی اکرم صلی الله علیه و آله و پس از واقعه غدیر، به معنای اصطلاحی تبدیل و نام دین خدا شد.۳ اشاره قرآن به اینکه حضرت ابراهیم حنیف و مسلمان بود، به همین دلیل بوده است.
۱. برگرفته از: فصل نامه علمی ـ تخصصی معرفت ادیان، ش ۱.
۲. نک: بقره: ۱۳۵؛ آل عمران: ۶۷ و ۹۵.
۳. نک: مائده: ۳.
حضرت ابراهیم علیه السلام شخصیتی است که هم در تورات و هم در قرآن بدان احترام شده و از مفاخر ادیان توحیدی است.۱ نسب حضرت ابراهیم علیه السلام تا حضرت آدم علیه السلام در تورات مکتوب است.۲ به عقیده تورات، حضرت ابراهیم علیه السلام نزدیک به ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد (۴۰۰۰ سال قبل) در شهر اور (در ساحل فرات و در جنوب عراق کنونی) متولد شد.۳ ابراهیم علیه السلام به علت جنگهای متعدد در سرزمین بین النهرین، به همراه پدرش، تارح، همسر و برادرزاده اش، لوط، به سرزمین کنعان (فلسطین امروزی) مهاجرت کردند، ولی به علت انصراف از ادامه راه، در شهر حرّان (در جنوب ترکیه امروزی و در مرز سوریه) سکونت گزیدند.۴
بنا بر نقل تاریخ یهودی، تارح، بت پرست بود، ولی ابراهیم علیه السلام به خدای واحد و محافظ کل، معتقد بود و او را «ال شدای» یعنی خدای قادر متعال نامید. خدای ابراهیم، آفریننده زمین و آسمان بود و در منطقهای خاص محدود نبود. خدای ابراهیم، خدای اخلاقی بود که به پرهیزکاری دعوت میکرد.۵
ابراهیم علیه السلام تا ۷۵ سالگی در حرّان ماند و در ۷۵ سالگی به امر خداوند از حرّان به کنعان رفت و همسرش، ساره و برادرزاده اش، لوط و برخی از مردم حرّان را نیز با خود برد و در آنجا در شرق بیت ئیل خیمه زدند و سرانجام در حبرون (الخلیل) ساکن شدند. در آنجا ابراهیم مکاشفهای را تجربه کرد که آنچه را از همان آغاز پیش گویی کرده بود، مبنی بر اینکه رهایی او از اور، ناشی از اراده خدا و در راستای هدف مشخصی بود، تأیید میکرد.۶ او در همان الخلیل از دنیا رفت. عهد خدا نقش بسیار مهمی در تجربه ابراهیم داشت. پس از وعده نخستینِ خدا به ابراهیم و اطاعت او، مکاشفات پیاپی خدا بر او نازل شد. با گستردهتر شدن دامنه این وعده از جانب خدا، ابراهیم ایمانی را به کار بست که برایش عدالت به شمار میآید. اعطای نیل تا فرات، وعده فرزند، ختنه و قربانی فرزند، همه در چارچوب آن عهد الهی و پیروی ابراهیم است.۷
همچنین تورات، داستان قحطی و سفر ابراهیم به مصر، بازگشت به کنعان، ازدواج با هاجر، تولد اسماعیل و اسحاق در پیری، کوچ دادن اسماعیل و مادرش، هاجر به فاران و وفات او را نیز بیان میکند و اینها نشانه عظمت این پیامبر الهی است.
ابراهیم علیه السلام در انجیل
انجیل معتقد است: در زمان حیات ابراهیم علیه السلام، در مواقعی خداوند در برابر او ظاهر شده و وعده هایش را تکرار کرده و حتی افزایش داده است. این وعدهها زیربنای انجیل مسیحیت هستند و بنابراین، همان ندایی که برای ابراهیم علیه السلام آمده، برای مسیحیان هم صادق است که میگوید: مسائل فانی زندگی را رها کنید و با باورتان پیش بروید و وعدههای خداوند را با زیستن بر اساس کلامش ارزش نهید. ما به راحتی میتوانیم تصور کنیم که ابراهیم علیه السلام چگونه در سفرش، به وعدهها اندیشیده است. «ابراهیم نیز به خاطر ایمانی که به خدا داشت، دعوت او را اطاعت کرد» و از اور به سوی سرزمین (کنعان) که خدا وعده اش را داده بود، به راه افتاد. او بدون آنکه بداند به کجا میرود، شهر و دیار خود را ترک گفت».۱
وعدههایی به ابراهیم داده شده که ۲ اصل اساسی دارند: مسائلی در مورد ذریه ابراهیم (زادگان مخصوص) و مسائلی در مورد سرزمینی که به ابراهیم وعده داده شده بود. «آن روز خداوند با ابراهیم عهد بست و فرمود: من این سرزمین را از مرز مصر تا رود فرات به نسل تو میبخشم».۲
«خدا به ابراهیم و به نسل او وعده داد که جهان را به ایشان ببخشد».۳
«وقتی به سرزمین موعود رسید، مانند یک رهگذر در خیمهها زندگی میکرد. اسحاق و یعقوب نیز که همین وعده را از خدا یافته بودند، مانند او در خیمهها زندگی خود را سپری میکردند».۴
«تورات میگوید: و همه که تعمید گرفته ایم، جزئی از وجود مسیح شده ایم و مسیح را پوشیده ایم. دیگر فرقی نمیکند که یهودی باشیم یا غیر یهودی، غلام باشیم یا آزاد، مرد باشیم یا زن؛ زیرا همه ما مسیحیان، در عیسی مسیح یکی هستیم و اکنون که از آنِ مسیح شده ایم، فرزندان واقعی ابراهیم میباشیم و در نتیجه، تمام وعدههایی را که خدا به ابراهیم داد، به ما نیز تعلق میگیرد».۵،
۱. عبرانیان ۱۱:۸.
۲. پیدایش ۱۵:۱۸.
۳. رومیان ۴:۱۳.
۴. عبرانیان ۱۱:۹.
۵. غلاطیان ۲۷ ـ ۲۹: ۳.