هزینه منابعی که برای تأمین مالی یک کسب و کار مورد استفاده قرار میگیرد، هزینه سرمایه گفته میشود. هزینه سرمایه به نوع تأمین مالی استفاده شده بستگی دارد. به عنوان مثال اگر هزینه های راه اندازی یک کسب و کار جدید فقط از طریق مالکان یا مؤسسان آن تأمین شده باشد، هزینه سرمایه فقط به هزینه حقوق صاحبان شرکت بستگی دارد. حال اگر مالکان شرکت وام هم گرفته باشند، هزینه سرمایه به هزینه بدهی نیز وابسته خواهد بود. بسیاری از شرکت ها از ترکیب بدهی و حقوق صاحب سهام برای تأمین مالی خود بهره میگیرند و برای چنین شرکتهایی، هزینه سرمایه کلشان از میانگین گیری موزون برای همه منابع سرمایه که تحت عنوان میانگین موزون هزینه سرمایه (WACC) شناخته میشود، به دست میآید. از آنجایی که هزینه سرمایه نشان دهنده نرخ حد نصابی است که یک شرکت باید قبل از تولید ارزش یا شروع یک پروژه جدید بر آن فائق آید، به شدت در فرآیند بودجه بندی سرمایه استفاده میشود تا مشخص شود که آیا شرکت باید پروژه را ادامه بدهد یا خیر.
هزینه انواع منابع سرمایه از شرکتی به شرکت دیگر متفاوت است و به عواملی همچون تاریخچه عملیاتی شرکتها، سودآوری آنها، ارزش اعتباری وغیره بستگی دارد. به طور کلی، شرکتهای نوپاتر با تاریخچه عملیاتی محدود هزینه سرمایه بالاتری از شرکتهای با سوابق دیرینهتر دارند، چون وام دهندگان و سرمایه گذاران ریسک شرکتهای نوپا را بیشتر ارزیابی میکنند و هزینه (سود) بیشتری برای سپردن سرمایه خود به آنها طلب میکنند.
هر شرکتی باید در مراحل ابتدایی برنامه خود جهت تأمین مالی پروژه ها را روی نمودار بیاورد. به همین دلیل هزینه سرمایه یک عامل حیاتی در تصمیم گیری برای دنبال کردن روش تأمین بودجه است. اینکه شرکت میخواهد از بدهی، یا حقوق صاحبان سهام و یا ترکیبی از این دو برای تأمین مالی پروژه خود استفاده کند. شرکتهایی که در مراحل اولیه هستند به ندرت دارایی های قابل ملاحظه دارند تا از آنها بهعنوان وثیقه برای تأمین مالی از طریق بدهی استفاده کنند. پس تأمین مالی از طریق سهامداران تبدیل به حالت پیش فرض تأمین بودجه برای بیشتر شرکتهای نوپا میشود.
هزینه بدهی به تنهایی نرخ بهره پرداختی توسط شرکت به وام دهندگان است؛ اما چون هزینه بهره جزو هزینه های قابل قبول مالیاتی است و باعث کاهش مالیات میشود، هزینه بعد از مالیات بدهی به این شکل محاسبه میشود:
نرخ بازده تا سررسید بدهی ضربدر (۱-T)
که در آن T نرخ مالیات بر درآمد نهایی است.
هزینه حقوق صاحبان سهام بسیار پیچیده تر است، چون نرخ بازدهی که سهامداران انتظار دارند به راحتی آنچه وام دهندگان میخواهند مشخص نیست. به صورت تئوری، هزینه حقوق صاحبان سهام به طور تقریبی توسط مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای (CAPM) محاسبه میشود:
نرخ بهره بدون ریسک+(بتای شرکت* بازده ریسک).
هزینه های کل شرکت بر اساس میانگین موزون این هزینه ها محاسبه میشود. به طور مثال، یک شرکت با ساختار سرمایه ای متشکل از ۷۰% سهام و ۳۰% بدهی را در نظر بگیرید. هزینه سهام آن ۱۰% و هزینه بدهی بعد مالیات ۷% است؛ بنابراین بازده موزون هزینه سرمایه یا WACC آن برابر با ۹٫۱%=(۷%*۰٫۳)+(۱۰%*۰٫۷) خواهد بود. این هزینه سرمایه ای است که برای تنزیل جریان های نقدی آتی از پروژه های احتمالی و سایر فرصت ها مورد استفاده قرار میگیرد تا ارزش فعلی خالص (NPV) آنها و توانایی بالقوه پروژه برای پوشش هزینه سرمایه تخمین زده شود.
شرکت ها تلاش میکنند تا بر اساس هزینه سرمایه انواع مختلف منابع سرمایه ای، یک ترکیب بهینه ای برای تأمین بودجه خود به دست بیاورند. تأمین مالی از طریق بدهی این مزیت را دارد که از نظر مالیاتی به صرفه تر از روش انتشار سهام است، چون هزینه های پرداختی بابت بهره وامها، دارای کسری مالیات هستند و باید با هزینه های بعد از مالیات پرداخت گردند؛ اما بدهی زیاد میتواند به شکل خطرناکی به استفاده بیش از حد از اهرم مالی منجر شود که نتیجه آن نرخ های بهره بالاتر است که وام دهندگان طلب میکنند تا ریسک بالاتر ورشکستگی را به حاشیه براند.
Cost of Capital
تهیهشده در: مدیر مالی