زن جوان متهم به قتل شده و باید دربرابر این اتهام از خودش دفاع کند تا بتواند از قصاص رها شود.
به گزارش ایران، همه دلایل علیه اوست اما خودش میگوید قتل را او مرتکب نشده و به اصرار همسرش دراین جنایت شرکت داشته است. زن جوان خودش را قربانی این ماجرا میداند.
چند سال داری؟
۳۵ سال.
متاهلی؟
بله.
بچه هم داری؟
بله دو دختر بچه دارم.
به چه اتهام دستگیر شدی؟
قتل.
قتل چه کسی؟
رانندهام.
راننده شخصی داشتی؟
آن طور که فکر کنید نه. همسرم مردی شکاک بود و برای اینکه کسی مزاحمم نشود، ازاین مرد خواستهبود هرجا میخواهم بروم، من را ببرد.
و تو با این مرد دوست شدی؟
نه. مجبور به این کار شدم.
یعنی چی؟
یک روز میخواستم برای خرید به بازاری در حاشیه شهر بروم. با میثم ــ راننده ــ تماس گرفتم و خواستم مرا به آنجا ببرد اما او در میانه راه تغییر مسیر داد و به محلی خلوت رفت. خیلی ترسیدهبودم. او با تهدید و زور مرا در ماشین مورد آزار و قرار داد و بعد تهدید کرد در این باره نباید با کسی حرفی بزنم.
و سکوت کردی؟
بله.
چرا؟
چون کسی حرفم را باور نمیکرد. او میگفت از صحنه آزارم فیلم دارد.
فقط همین یک بار بود؟
نه. چند بار دیگر هم با تهدید مرا مجبور کرد تن به خواسته شومش بدهم.
ماجرا چطور لو رفت؟
میثم در این مدت برایم زیاد پیام میفرستاد از صبح شروع میکرد و تا شب ادامه داشت. یک روز صبح زود در حال پیام دادن به او بودم که همسرم شک کرد و ماجرا لو رفت. من هم مجبور شدم تمام ماجرا را به او بگویم. ابتدا حرفهایم را باور نکرد. آنقدر گریه و التماس کردم تا اینکه قبول کرد و خواست برای اثبات حرفهایم با او تماس بگیرم و قرار بگذارم. با میثم تماس گرفتم و خواستم من و همسرم را به خانه خواهرم ببرد. هوا تاریک شده بود که او آمد. نمیدانست چه نقشهای برایش کشیدهایم. قرار بود وقتی به محلی خلوت رسیدیم، شوهرم به بهانهای او را مجبور به توقف کند و من هم از پشت سر با چاقو میثم را بزنم. وقتی ماشین توقف کرد، دستانم شروع به لرزیدن کرد و توان ضربه زدن نداشتم. همسرم اشاره کرد بزن. نمیزدم من را میکشت. با چاقو ضربهای به گردنش زدم و از ماشین پیاده شدم. حالم بد شدهبود و طاقت دیدن آن صحنه را نداشتم.
بعد چه شد؟
شوهرم روی صندلی عقب نشست و او هم ضربه زد. من از ماشین پیاده میشدم میثم زنده بود و مطمئنم شوهرم او را کشته است.
با جسد مقتول چه کردید؟
هیچی. همانجا رهایش کردیم. شوهرم وسایل داخل ماشین را به هم ریخت تا طوری نشان دهد که میثم قربانی سرقت شده است. وحشتزده به خانه برگشتیم اما چند ساعت بعد ماموران سراغمان آمدند و دستگیر شدیم.
چطور اینقدر زود شناسایی شدید؟
از طریق تماسهای من و میثم متوجه شدند.
بعد از دستگیری چه اتفاقی افتاد؟
شوهرم همه تقصیر را گردن من انداخت و گفت ضربهای به میثم نزده و من این مرد را کشتهام.
حرف آخر؟
امیدوارم حقیقت برملا شود و نزد بچههایم برگردم. دلم خیلی برایشان تنگ شدهاست.