این روزنامه در نوشتهای به قلم حمیدرضا جلاییپور با عنوان «ظرفی که از داخلش منوتو بیرون میآید»، مدعی شد: متاسفانه صداوسیمای جمهوری اسلامی، رسانه دربرگیرنده ایرانیان نیست. جمهوری اسلامی میتوانست تکثر رسانههای صوتی تصویری را بپذیرد، که نپذیرفت. حتی جمهوری اسلامی میتوانست صداوسیما را در انحصار خود قرار دهد، ولی به رسانههای صوتی و تصویری جامعه مدنی اجازه تنفس دهد، که چنین اجازهای هم نداد.
در چنین بستر و ظرفی، راست افراطی جهانی و سلطنتطلبان (و دشمنان ایران بزرگ و جمهوری اسلامی)، هم به ابزار رسانه برای رویایی با نظام سیاسی متوسل شدند؛ به اصطلاح پولهایشان را حرام نکردند و جای مؤثری خرج کردند. یکی از این رسانهها «منوتو» بود. «منوتو» و ایراناینترنشنال نتوانستند رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، ولی در تامین پارهای از اهداف در میان بخشهایی از جامعه مؤثر بودهاند. به نظر میرسد تا وقتی وضع فوقالذکر و انحصاری رسانهای در ایران ادامه دارد، مخالفان نظام سیاسی میتوانند از میان سرنگونیطلبان برای راهاندازی تلویزیونهایی مثل «منوتو» یارگیری کنند.»
در همین حال، محمدجواد روح «سردبیر روزنامه هممیهن» در یاداشتی نوشت: «خبردار شدم مسعود بهنود عزیز از مجموعه بیبیسی فارسی جدا شده. هم خوشحال شدم و هم ناراحت. خوشحال از اینکه یکی از باسابقهترین و معتبرترین برندهای مطبوعاتی ایران، دیگر به بیبیسی منتسب نمیشود؛ رسانهای که تا یک سال قبل و پیش از ناآرامیها، چه موافق آن بودیم و چه مخالف آن، تصویری از پایبندی به اصول حرفهای روزنامهنگاری را ارائه میکرد. اما حوادث پارسال، همچنان که بسیاری از متفکران را از مشاهده جایی فراتر از نوک دماغ خویش بازداشت؛ رسانههای خارج از کشور را هم دچار هیجان و نوعی احساس مسئولیت (یا بهتر بگویم: ماموریت) انقلابی کرد. ماموریتی که خروجی آن، بیش از عرق کردن زودهنگام تبی تند نبود. در این میان، بیبیسی بیش از همه ضربه خورد؛ چون برخلاف شبکههای تازهکار و بیهویت، متکی بود به چند دهه اعتبار و سابقه. بیبیسی، اما نه فقط اعتبار خود را تا حد زیادی بر باد داد؛ که اعتبار حرفهای بسیاری از استادان و بزرگانی را نیز که با آن همکاری داشتند، خدشهدار کرد. از اینروست که از شنیدن خبر جدایی بهنود از بیبیسی خوشنودم. اما در عین حال، ناراحتم و ناامیدم. ناراحت و ناامید از اینکه در همه رسانههای تصویری امروز ایران (چه صداوسیمای حکومتی و چه شبکههای خارج از کشور)، صدرنشینی و قدربینی از آن کمسوادان و صحنهآرایان و مداحان است؛ حرفهایها و باسوادان ناچار باید کنار بنشینند و بر لب جوی، گذر عمر گرانبار خویش ببینند».
درباره این دو نوشته باید متذکر شد: صرف ایرانی بودن (متولد ایران بودن) ملاک دربرگیری رسانهای نیست. اگر به اذعان جلاییپور، ایراناینترنشنال رسانه جریانهای برانداز و ضدایرانی است- که هست- باید پرسید که علیاصغر رمضانپور سردبیر نشریات زنجیرهای در دوره اصلاحات و معاون بعدی وزیر ارشاد در دولت خاتمی) و امثال او، دقیقا در آنجا چه غلطی میکنند؟ یا اینجا در دولت چه غلطی میکردند؟! اصلاحطلبان نمیتوانند با فرافکنی، این واقعیت تلخ را پنهان کنند که رسانههای اصلی آنها در داخل، منافقانه در خدمت جریان براندازی و سرویسهای جاسوسی مدیریتکننده براندازی قرار داشتند و دهها خبرنگار و مدیر فراری آنها همین حالا در خارج کشور، بیگاری علنی به براندازان میدهند.
ثانیا یادداشت سردبیر هممیهن نشان میدهد که امثال وی، اگر مأمور تحریف بدیهیات نباشند، خیلی بیسواد هستند وگرنه، هر تاریخخواندهای میداند که رادیو بیبیسی هفتاد سال قبل، بیسیم امآیسیکس انگلیس و سیای آمریکا برای اعلام اسم رمز کودتا بوده و بنابراین نباید ادعای حرفهایگری و بیطرفی درباره BBC را مطرح میکرد. جالب این که تلیزیون بیبیسی فارسی سال ۱۳۸۷ برای راهاندازی آشوب به بهانه تقلب در انتخابات راه افتاد، و ننگهایی در مقیاس ترویج گروهکهای تروریست و انتشار اخبار دروغ را هم به جان خرید و در تمام این دوره، امثال بهنود در کنار کسانی مثل رمضانپور، مشغول سرویسدهی به گردانندگان اصلی بیبیسی بودند. تعبیر استاد برای بهنود در عین حال نشان میدهد که برخی روزنامههای زنجیرهای توسط چه نوچههایی اداره میشود و چقدر شبکههای معاند ضدایرانی، روی نشریات زنجیرهای سایه انداختهاند!
نهایتا باید یادآور شد که با وجود همه سرمایهگذاریهای موساد و امآیسیکس و سیا برای راهاندازی شبکههای بیگانه همپوشان با نشریات زنجیرهای در داخل، این شبکه بههمتنیده نتوانست در ایران کاری از پیش ببرد و از خود ملت ایران که با دشمنان اسلام و ایران مرزبندی دارند، تودهنی خوردند.