ناشنوایان به دلیل فقدان نعمت شنوایی در زندگی خود با مشکلات زیادی رو به رو هستند، اما آنها این کمبود را مانعی بر سر راه رشد و شکوفایی فردی و اجتماعی خود نمیبینند و مسیر موفقیت را به خوبی طی میکنند. در پرونده امروز به مناسبت ۳۰ سپتامبر، روز جهانی ناشنوایان که با ۹ مهرماه مصادف شده، شما را با زندگی بهزاد اشتری، ناشنوایی که توانست بر محدودیتها غلبه کند و با ارادهای محکم تواناییهای خود را بروز دهد، آشنا میکنیم. اشتری متولد سال ۴۷ در تهران و اکنون دبیر هنرستان سیدجمالالدین اسدآبادی این شهر است که البته تا چند وقت دیگر از رساله دکترای خود در رشته برق قدرت هم دفاع خواهد کرد. او سال ۸۱ با تاسیس یک موسسه برای ناشنوایان.
قدمهای بزرگی در راه شکوفایی آنها برداشت و ایده تالیف دانشنامه ناشنوایان را هم ارائه داد. این را هم بگوییم در این راه، خانم معصومه سعدی، همسر وی، یار و یاور همیشگیاش بوده و عاشقانه همراهیاش میکرده است. این گفتگو با کمک خانم سعدی انجام شد.
«معصومه سعدی» که در جوانی عاشق پسری ناشنوا میشود و بهرغم مخالفتهای شدید خانواده با او ازدواج میکند، درباره نحوه آشناییاش با اشتری میگوید: «ما در قم زندگی میکردیم. خواهر من به خاطر ناشنواشدن پسرشان، تصمیم گرفتند به تهران نقل مکان کنند و خواهرزاده من هم در تهران در مدرسهای ثبتنام کرد که آقای اشتری معلم آن جا بود.
آقای اشتری به خواهرم میگفتند در کنار تدریس من بهتر است اعضای خانواده برای جبران عقبافتادگیهای درسی به پسر خواهرم کمک کنند و خواهرم از من خواست برای کمک به تحصیل فرزندشان به تهران بروم. زمانی که آقای اشتری به پسر خواهرم تدریس میکردند که البته چند دانشآموز ناشنوای دیگر هم همزمان در کلاس بودند، من هم برای آشنایی با فرایند تدریس در کلاس حاضر میشدم تا از نزدیک با نوع آموزش و نحوه تعامل با این عزیزان آشنا شوم. در همین هنگام آقای اشتری متوجه عشق و علاقه و محبت من و ارتباط راحتم با دانشآموزان شد. بعد از چندین ماه حضور مستمرم در کلاس، تصمیم گرفت از من خواستگاری کند. من در ابتدا از درخواستشان خیلی شوکه شدم و انتظار چنین چیزی را نداشتم، حتی آن شب به خاطر دارم که کارم به بیمارستان کشید».
خانم «سعدی» در ادامه به مخالفت اعضای خانوادهاش و حتی مخالفت خانواده خود آقای اشتری و در نهایت رضایت به این ازدواج اشاره میکند: «جدای از اینکه خودم در ابتدا با این ازدواج مخالف بودم، پدر و مادر من هم به این ازدواج راضی نبودند، به خصوص مادرم با این وصلت خیلی مخالف بود و دلیل مخالفت اش هم همین ناشنوایی خواهرزادهام بود و همیشه میگفت که نمیتوانم تحمل کنم که با این ازدواج یک ناشنوای دیگر به جمع خانواده ما اضافه شود، اما پدرم با این قضیه زیاد مخالفت نمیکرد. از طرف دیگر پدر و مادر خود آقای اشتری هم موافق این ازدواج نبودند و با خودشان میگفتند اگر ما به خواستگاری برویم، جواب منفی میدهند.
دیدگاه کلی من به بهزاد در مجموع دیدگاه مثبتی بود، خیلی پسر محترم و فعال و پرتلاشی بود و او را به خاطر ویژگیهای مثبت اش تحسین میکردم و به او در جلسات خواستگاری می گفتم من ویژگی منفی در رفتار، اخلاق و شخصیت تو نمیبینم که به خاطر آن، جواب رد بدهم، اما خب در لحظه اول آمادگی شنیدن این خواسته و پیشنهاد را از سوی یک فرد ناشنوا نداشتم. به تدریج این عشق و علاقه از سوی من هم به وجود آمد و بله را گفتم.»
«روزی که میخواستم با آقای اشتری ازدواج کنم، اعضای فامیل میگفتند معصومه اشتباه خیلی بزرگی کرد، الان با این مرد ازدواج میکند، بعد از یک ماه هم پشیمان میشود و طلاق میگیرد»، سعدی با بیان این دیدگاه نادرست و آزاردهنده مردم درباره ناشنوایان، ادامه میدهد: «متاسفانه نگاه بعضی از مردم به ناشنوایان، برای این عزیزان سنگین و آزاردهنده است و باعث انزوا و گوشهنشینی آنها میشود و باید این نگاه تغییر کند، اما من در مقابل همه این نگاهها ایستادم. البته این موضوع علاوه بر درون خانواده و اقوام از بعد اجتماعی هم خیلی حائز اهمیت است. وقتی مردم با فرد ناشنوایی روبهرو میشوند به گونهای به آنها نگاه میکنند، انگار که از یک جای دیگر آمدهاند. مثلا زمانیکه که یک ناشنوا برای خرید به فروشگاهی میرود و متوجه میشوند که وی ناشنواست با تمسخر به وی نگاه میکنند. متاسفانه به خاطر این نگاه تمسخرآمیز بعضی از مردم، برخی از خانوادههایی که فرزند ناشنوا دارند این موضوع را مخفی میکنند و با خود میگویند الان بچهام را با خود بیرون بیاورم، قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ در واقع از نگاه بد و معنیدار مردم به فرزندشان ترس دارند. حتی بعضی از خانوادههای دارای فرزند ناشنوا را سراغ دارم که فرزندشان را برای تفریح در بوستانها آخر شبها و هنگامی که خلوت است به پارک میآورند. همه اینها از نبود فرهنگسازی ناشی میشود و در این زمینه لازم است صداوسیما برای روشنسازی افکار عمومی به منظور نگاه درست به ناشنوایان آگاهسازی و فرهنگسازی کند». این زوج اکنون صاحب یک پسر به نام حسین هستند که در رشته مهندسی عمران گرایش سازه، کارشناسی ارشد گرفته است. از سعدی رابطه حسین با پدرش را جویا میشوم: «خوشبختانه بین پدر و پسر رابطه صمیمی و محبتآمیزی برقرار است و حسین هم هر زمان که پدرش برای مراجعه به جایی به کمک نیاز داشته باشد، او را همراهی میکند.»
اشتری بعد از ۱۲ سال فعالیت در حوزه برق و تدریس در هنرستان تصمیم میگیرد به صورت تخصصی وارد حوزه کار با ناشنوایان شود و به همین منظور، اقدام به تاسیس یک موسسه برای آنها میکند. «سعدی» ادامه میدهد: «اشتری سال ۷۹ تصمیم گرفت برای ناشنوایان کار کند و بعد از دو سال یعنی سال ۸۱، موسسه خود با نام «فرجام جامجم» را دایر کرد. دلیل ایجاد این موسسه از سوی همسرم، دغدغهای بود که وی درباره مشکلات و کمبودهای ناشنوایان داشت. مردم در نگاه اول به مشکل یک فرد نابینا یا دارای نقص جسمانی پی میبرند، ولی تا زمانیکه با یک ناشنوا صحبت نکنند متوجه نقص عضو او نمیشوند و به همین دلیل، زیاد در جامعه مورد توجه قرار نمیگیرند. باتوجه به این که بیشتر ناشنوایان در فعالیتهای هنری قوی هستند و در این زمینه از استعداد و توانایی بالایی برخوردارند، همسرم در تلاش بود که در ارتباط با دیگر سازمانها همچون اداره فرهنگ، شهرداری و سازمان بهزیستی، توانمندیهای این عزیزان را نشان دهد. یکی دیگر از کارهای همسرم، تنظیم و تدوین یک دانشنامه سه جلدی مخصوص ناشنوایان به نام «دانشنامه دانا» بود که در این دانشنامه به معرفی ناشنوایان موفق در سطح دنیا پرداختیم. کار روی این دانشنامه حدود دو سال به طول انجامید و برای به ثمرنشستن این دانشنامه، ۱۰۰ شخص که عدهای از آنها هم ناشنوا بودند، همکاری داشتند. از دیگر فعالیتهای ما در این موسسه، برگزاری نمایشگاههایی برای نمایش آثار هنری و فرهنگی ناشنوایان بود و خوشبختانه در طول سه دوره برگزاری این نمایشگاهها، آثار این عزیزان با استقبال خوبی از سوی مردم رو به رو شد. در کنار اقداماتی که انجام دادیم، سال ۸۴ بانک اطلاعاتی جامعی هم برای ناشنوایان تهیه و تنظیم کردیم. هدف ما از تهیه این بانک اطلاعاتی، کمک به ناشنوایان در حوزههای علمی، فرهنگی و پژوهشی بود که البته به علت کمبود بودجه و نبود حمایتها، نتوانستیم آن را ادامه دهیم.»
یکی دیگر از فعالیتهایی که بهزاد اشتری در موسسه خود، آن را به صورت جدی دنبال کرده و میکند، برگزاری مراسم مذهبی مخصوص ناشنوایان است.
در واقع آقای اشتری، اولین فردی در تهران است که چنین کار با ارزشی انجام داده و باعث شده این حرکت بزرگ معنوی در شهرهای دیگر ایران هم برای ناشنوایان رواج یابد. همسر وی در این باره بیشتر توضیح میدهد: «از سال ۸۱ اقدام به برگزاری هیئتهای مذهبی کردیم. قبلا برنامههای عزاداری را در منازل برگزار میکردیم، اما الان با همکاری موسسه انصارالحسین (ع) مراسم مختلف عزاداری را در این موسسه برگزار میکنیم. یکی دیگر از خدمات همسرم به ناشنوایان، برگزاری کلاس تفسیر قرآن و آموزش احکام بود که از سال ۸۷ روزی یک بار در هفته برگزار میشود. همچنین در سال ۹۳ همسرم طرحی را به دفتر یکی از مراجع تقلید ارائه کرد که در پی آن به برخی از روحانیون، زبان اشاره آموزش داده شود تا آنها در شهرستانها برای ناشنوایان اصول و احکام دین را تبلیغ کنند.»
اشتری سال ۲۰۰۳ به عنوان نماینده ناشنوایان قاره آسیا در کنگره جهانی ناشنوایان مونترال کانادا سخنرانی کرده و سال ۲۰۰۹ هم در کنفرانس بینالمللی تاریخ ناشنوایان که به میزبانی شهر استکهلم سوئد برگزار شد، سخنرانی کرده است. «سعدی» درباره تصمیم جالب اشتری بعد از سفر به سوئد برای کاهش مشکلات ناشنوایان در حوزه علمی و فرهنگی میگوید: «زمانی که همسرم برای شرکت در کنفرانس بینالمللی تاریخ ناشنوایان به سوئد سفر میکند، بعد از بازدید از کتابخانه بزرگی در استکهلم که مختص ناشنوایان بود، تصمیم میگیرد مشابه چنین کتابخانهای را برای ناشنوایان در ایران دایر کند، اما متاسفانه توجه ویژهای از سوی مسئولان به این طرح نشد. ناگفته نماند حدود یک سال و نیم برای پیادهسازی این طرح پیش رفتیم، اما به دلیل نبود حمایتهای مالی این طرح ناتمام ماند و نیاز بزرگ ناشنوایان که دسترسی به یک کتابخانه برای کاهش دغدغههای علمی، تحصیلی و فرهنگیشان بود به سرانجامی نرسید.»
سعدی در بخشی از گفتوگویش با ما درباره بیتوجهی مسئولان به خواستههای ناشنوایان از جمله حقوق شهروندی آنان و نبود شغل برای آنها، نبود مترجم زبان اشاره برای ناشنوایان در ادارهها و سازمانها و ... میگوید: «یک معضل ناشنوایان، معضل بیکاری است. وقتی که یک ناشنوا برای یافتن شغل به جایی مراجعه میکند و میبینند وی توانایی صحبت کردن ندارد، از واگذاری شغل به او خودداری میکنند. معضل دیگر، کمبود مترجم زبان اشاره در ادارات و نهادهاست. برای مثال ناشنوایی به شهرداری، بانک یا بیمارستان مراجعه میکند، اما به علت نبود مترجم زبان اشاره به مشکل برمیخورد و کارش راه نمیافتد، راهش هم این است که هر رئیس اداره حداقل باید به یکی از کارکنان خود زبان اشاره را آموزش دهد تا به هنگام مراجعه ناشنوایان، به درخواستهایشان رسیدگی شود.»
«وقتی برای یک ناشنوا کاری را انجام میدهم، حس لذت و آرامش و رضایت به من دست میدهد»، اشتری درباره دلایل این همه تلاش برای کمک به ناشنوایان میگوید: «این کار باعث شده که من انسان خودساختهای بشوم و من را در مقابل مسائل زندگی مقاومتر کرده است. مردم باید بدانند ناشنوایان همه چیز را از صورت مردم دریافت میکنند. یعنی اگر شما کاری را برای آنها انجام دهید، ولی صورتتان گرفته و اخمآلود باشد، احساس میکنند از این که به شما مراجعه کردهاند، ناراحتید. امیدوارم مردم به زبان بدنشان در ارتباط با ناشنوایان توجه داشته باشند.»
جالب است بدانید اشتری سه دوره نامزد انتخابات شورای شهر تهران هم شده است و صلاحیت وی هم در هر سه دوره احراز شد و مورد تایید قرار گرفت، اما موفق به ورود به شورای شهر تهران نشد. سعدی از همسرش اهداف حضور در این انتخابات را میپرسد که او میگوید: «از آنجا که دیدم به حقوق شهروندی معلولان توجه زیادی نمیشود، تصمیم گرفتم برای تحقق این اهداف وارد شورای شهر بشوم و از این طریق بتوانم پیگیر اجرای حقوق شهروندی معلولان بشوم.»
سوال پایانی من از اشتری این بود که آیا ناشنوایی را کم توانی میداند؟ او اینطور جواب این سوال را میدهد: «از نظر من ناشنوایی معلولیت نیست، اگر یک فرد ناشنوا انگیزه و اعتماد به نفس بالایی داشته باشد و به نیازهای او از سوی خانواده و جامعه توجه شود، ناشنوایی، مانعی بر سر راه پیشرفت او تلقی نمیشود، ولی اگر اعتماد به نفساش پایین باشد و آموزش و تربیت وی درست و اصولی انجام نشود، ناشنوایی، یک نوع معلولیت به حساب میآید.» خانم سعدی، همسر وی هم با یک جمله این گفتگو را به پایان میرساند: «همسرم با فراگیری تحصیلات عالیه و گرفتن مدرک دکترا، میخواست ثابت کند که من با وجود ناشنوایی به هر هدف والایی که بخواهم میتوانم برسم.»
ناشنوایی این قشر از افراد جامعه صرفا از بدو تولد نیست و برخی از این افراد به علت بیماریهای دوران نوزادی و کودکی حس شنوایی خود را از دست میدهند که ناشنوایی اشتری هم متاثر از بیماری بوده که در شش ماهگی به آن مبتلا شده است. سعدی، پاسخ شوهرش به این سوال را به ما میگوید: «در شش ماهگی به بیماری مننژیت مبتلا شدم و متاسفانه پزشکان در ابتدا متوجه بیماریام نشدند. بعد از چند وقت که به بیماری پی میبرند به خانوادهام گفته میشود که به زودی دچار یکی از سه آسیب ناشنوایی، نابینایی یا آسیب نخاعی خواهم شد. حتی زمانی هم که کمی از حس ناشنوایی برخوردار بودم، خانواده برایم سمعک تهیه کردند، ولی به دلیل حساسیت به صدای سمعک حاضر به استفاده از آن نشدم و اکنون یک ناشنوای مطلق هستم.»