به گزارش «تابناک» به نقل از ایسنا، زینب یکی از پرستارانی است که با او گفت و گو کردیم، او که در آزمون ورود به کار یکی از کشورهای خارجی پذیرفته شده و ظرف چند ماه آینده کار پرستاری را در خارج از کشور ادامه خواهد داد به ایسنا میگوید: بارها شده در یک شیف کاری شش ساعته به بیش از ۲۰ بیمار رسیدگی کرده است. این در حالی است که در کشورهای اروپایی یا آمریکا این عدد نهایتاً چهار بیمار است.
این پرستار با گلایه از گفتههای برخی از مسئولین مبنی بر حمایت از پرستاران در طول این یک سالی که از شیوع کرونا گذشته است، خاطرنشان میکند: ما در طول این مدت فقط با یک ماسک ساده به بیماران مختلف از جمله بیماران مبتلا به کرونا رسیدگی کردهایم و خبری از لباس مخصوص، شیلد و گان نبوده است و همین موضوع باعث شد در این مدت به کرونا مبتلا شوم که خدا را شکر بهبود یافتم.
زینب در پاسخ به اینکه اگر به عقب برگردد باز هم حاضر است رشته پرستاری را انتخاب کند، میگوید: با سختیهایی که پس از کار در این رشته دیدم و با توجه به تجربهای که از این شغل پرمسئولیت و کم درآمد کسب کردم اگر به عقب برگردم شاید دیگر پرستاری را انتخاب نکنم.
وی ادامه میدهد: در این یک سالی که با کرونا مواجه شدهایم حتی یک ریال هم به خاطر این شرایط سخت به حقوق پرستاران اضافه نشده است و حتی در برخی مواقع دریافتی ما با تأخیر هم مواجه است.
این پرستار از برخی تصورات نادرستی هم که درباره پرستاران وجود دارد گلایه دارد و میگوید: برخی ممکن است برای یک لحظه پرستاری را در حال استراحت ببینند و براساس همان، تصور کنند پرستاران مشغله زیادی ندارند، بارها جملاتی مثل «پرستاران که کار نمیکنند» یا «پرستاری شغل راحتی است» را شنیدهایم که اصلاً درست نیست و اگر فقط یک شیفت در اورژانس یک بیمارستان حضور داشته باشند متوجه خواهند شد که پرستاران چقدر زحمت میکشند.
علی پرستار دیگری است که میگوید در این مدت به خاطر ترسی که از انتقال کرونا داشته هر سه ماه یا حتی بیشتر با خانوادهاش دیدار داشته است و این را مهمترین چالش خود در این یک سال عنوان میکند.
این پرستار به ایسنا میگوید: از ابتدای شیوع کرونا تاکنون، کادر درمان به خصوص پرستاران به خاطر شرایط خاص نمیتوانند آب و غذا به موقع و به اندازه کافی مصرف کنند به همین دلیل خیلی از آنها با ضعف جسمانی مواجه و به کرونا مبتلا شدهاند. من خودم یک بار به کرونا مبتلا شدم اما به دلیل کمبود نیرو فقط یک هفته استراحت استعلاجی داشتم و بعد از آن با شرایط سخت جسمانی ناچار به کار شدم. سایر همکاران ما هم همین شرایط را دارند و برخی حتی چند بار به کرونا مبتلا شدهاند.
او در مورد خاطره تلخ و شیرین این مدت هم میگوید: تلخترین خاطرهام مربوط به خانمی ۵۷ ساله بود که خودش به خاطر کرونا به بیمارستان مراجعه کرد اما ۱۰ دقیقه بعد به خاطر درگیری وسیع ریه فوت شد. این برای من خیلی تلخ بود. ولی در عوض بهبود بیماری که دو ماه در آی.سی.یو بستری بود و توانست کرونا را شکست دهد برایم یک خاطره شیرین به جا گذاشت.
علی در پاسخ به اینکه اگر به عقب برگردد آیا باز هم پرستاری را انتخاب میکند یا خیر عنوان میکند: من به خاطر علاقهای که به محیط بیمارستان داشتم در انتخاب رشته کنکور فقط هفت مورد انتخاب کردم که شش مورد آن پرستاری بود و اگر به عقب برگردم حتی با تجربه شیوع کرونا دوباره پرستاری را انتخاب میکنم چون فقط ما نیستیم که در معرض خطر هستیم. چه چیزی بهتر از اینکه بتوانم اشک یک بیمار و خانوادهاش را به لبخند تبدیل کنم؟ این برایم خیلی ارزشمند است.
این پرستار از حقوق پایین پرستاران علیرغم مسئولیت و مشغله زیاد گلایه دارد. او میگوید: خیلی از همکاران ما ناچار هستند در دو و یا حتی سه بیمارستان کار کنند تا بتوانند سطح زندگی خود را به خط فقر که ۱۰ میلیون تومان است نزدیک کنند.
زهرا یکی دیگر از پرستارانی است که با او گفت و گو کردیم. او زحمت زیاد و خستگی، در معرض خطر بودن و از همه مهمتر نداشتن تجهیزات و امکانات کافی را بزرگترین دغدغههای پرستاران در دوران شیوع کرونا میداند.
او که در بخش اورژانس بیمارستان مشغول است میگوید: در طول این مدت فقط با یک ماسک ساده مشغول بودهایم و تجهیزات و وسایل دیگری برای حفاظت از کرونا در اختیار ما نبوده است. شرایط کاری بر خلاف آن چیزی که تصور میشود برای پرستاران در دوران کرونا سخت تر شده است و پرستاران قراردادی بدون کمترین امنیت شغلی مشغول فعالیت هستند. پرستارانی هستند که با قراردادهای سه ماهه مشغول به کار هستند و هر وقت به آنان نیازی نداشته باشند عذرشان را میخواهند.
زهرا ادامه میدهد: از حقوق پرستاری راضی نیستیم چون در این شرایط بحرانی حتی یک ریال هم به حقوق پرستاران اضافه نشده است به همین دلیل بسیاری از پرستاران ناچار به انجام کار اضافه هستند. تا آنجا که من اطلاع دارم در بسیاری از کشورهای دنیا با اضافه کاری هیچ پرستاری موافقت نمیشود چون معتقدند سر حال بودن پرستار اهمیت زیادی دارد اما در ایران تا جایی که میشود از پرستار کار میکشند.
او میگوید: با وجود همه این سختیها اما روی شغلم تعصب خاصی دارم و اگر صد بار هم به عقب برگردم باز هم شغل پرستاری را انتخاب میکنم چون این کار را عاشقانه دوست دارم.
این پرستار به یک خاطره تلخ در این یک سال هم اشاره و خاطرنشان میکند: کارهای پذیرش یک بیمار مبتلا به کرونا که اتفاقا ورزشکار هم بود را انجام دادم. این بیمار امید خیلی زیادی به بهبود داشت اما متأسفانه یک هفته بعد فوت کرد. در طول این یک هفته خانوادهاش پیامهای زیادی میفرستادند تا به او روحیه بدهند که این پیامها هنوز در ذهنم هست و در آخرین لحظات دختر این بیمار به من پیام میداد تا از حال پدرش با خبر شود. این برایم خیلی تلخ بود.
مصطفی پرستار دیگری است که از روزهای ابتدایی شیوع و اطلاعرسانی دیرهنگام و اشتباه در مورد کرونا در ایران گلایه دارد. او میگوید: متاسفانه در ایران هم دیر اطلاع رسانی شد و هم در رسانه ملی کرونا را خیلی ساده و با سرماخوردگی مقایسه کردند و همین به پیک ابتدایی دامن زد.
او ادامه میدهد: علاوه بر این دنیا تجربه چندانی در برابر این اپیدمی نداشت و همین شرایط را برای بیمارستانها و کادر درمان سخت کرده بود.
این پرستار میگوید: دوگانه سلامت و اقتصاد هم شرایط را سخت کرده بود چون بسیاری از اقشار جامعه نمیتوانستند کار نکنند و شرایط سختی به وجود آمده بود تا اینکه پس از مدتی شرایط اندکی بهتر شد.
وی ابتلا و درگذشت یکی از دوستان خود بر اثر کرونا آن هم در سن جوانی را تلخترین خاطره خود از دوران کرونا عنوان میکند و میگوید: ما پرستاران معمولاً با سختترین روزهای زندگی یک انسان یعنی دوران بیماری سر و کار داریم و همین چندان خاطره شیرینی برای ما باقی نمیگذارد اما احیای یک نوزاد و نجات یک بیمار تصادفی که از او قطع امید شده بود برایم شیرین بوده است.
مصطفی در پایان از ناتوانی کشور در نگهداری نیروهای انسانی در بخش سلامت گلایه میکند و میگوید: چرا باید شرایط به گونهای باشد که یک پرستار یا پزشک مجبور به مهاجرت شود. نیروی انسانی که با زحمت زیاد تربیت شده است اهمیت زیادی دارد و اینکه یک کشور نتواند نیرو و منابع انسانی خود را حفظ کند خیلی دردناک است.
مجتبی لطفیان فیروز، به عنوان تکنسین فوریتهای پزشکی در تیم عملیاتی اورژانس البرز، مشغول است. او متاهل و ساکن کرج است. به شغلش علاقهمند است و به کاری که انجام میدهد خیلی افتخار میکند. لطفیان درباره روزهای اول شیوع کرونا میگوید: اوایل چون هنوز مردم این ویروس را نشناخته بودند و یک عامل ناشناخته محسوب میشد، کارمان خیلی سخت بود. ما در خط مقدم مقابله با این بیماری هستیم و تعدادی از همکارانم همان روزها به کرونا مبتلا شده بودند. به هرحال هم برای خودمان و هم برای خانوادهها سخت بود که ببینند عزیزانشان در شرایط بد آن روزها باید کار کنند، آن هم درست جایی که کرونا وجود دارد.
لطفیان درباره نخستین مواجهاش با یک بیمار مبتلا به کرونا میگوید: خب از روزی که وجود بیماری در کشور تایید شد، ما با لباس حفاظتی سرصحنهها حاضر میشدیم و از تمام افراد مشکوک تست میگرفتیم اما چون هنوز کرونا آنقدر فراگیر نشده بود و اطلاعات کمی از این بیماری در دسترس بود، همیشه لباس نمیپوشیدیم. یک روز برای یک عملیات اورژانسی سر یک صحنه تصادف رفتیم. فردی را که پس از تصادف مصدوم شده بود به بیمارستان انتقال دادیم و به پایگاه برگشتیم. بعد از چند ساعت مجددا تماسی با ما گرفته شد مبنی بر اینکه فردی مبتلا به کرونا را از یک بیمارستان به بیمارستانی دیگر انتقال دهیم. وقتی به بیمارستان رسیدیم، متوجه شدیم بیمار کرونایی همان مصدوم تصادف چند ساعت قبل است که ما با او بدون ماسک و محافظ ارتباط داشتیم. همین اتفاق زمینهساز ابتلای همکارم به کووید – ۱۹ شد.
او با بیان اینکه اسم کرونا برای همه ترسناک است و استرس زیادی را به فرد بیمار منتقل میکند، ادامه میدهد: با یک ناامیدی از ما میپرسند که آیا خوب میشوند یا نه؟ و ما سعی میکنیم با دادن روحیه و امید به آنها، حالشان را بهتر کنیم. در یک مورد خاطرم هست که بیمار در مسیر انتقال به بیمارستان با تک تک اقوام و دوستانش تماس میگرفت و از آنها حلالیت میطلبید چون گمان میکرد با ابتلا به کرونا، فوت خواهد کرد. این روحیه برای بیمار مناسب نیست و ما تلاش میکردم شرایط را به صورت واقعی و حقیقی برایش روشن کنیم اما گوش نمیداد.
مجتبی لطفیان میگوید: این بیماری لطمههای زیادی به ما زده. از گرفتن جان عزیزانمان تا آسیبهای اقتصادی و اجتماعی که به جامعه وارد کرده است. وقتی میبینم عدهای پروتکلهای بهداشتی را رعایت نمیکند، مهمانیهای شلوغ میگیرند، ترددهای غیرضروری دارند و به موضوع پیشگیری از کرونا اهمیت نمیدهند، خستگی کار در تنم میماند و دلم میگیرد. ما برای سلامتی آنها کار میکنیم.
فرهاد پورهمرنگ متولد ۱۳۷۲، یکی دیگر اعضای تیم عملیاتی اورژانس البرز است. او پس از قبولی در دانشگاه از اردبیل به البرز آمده و حالا در کرج ساکن است. از کودکی به پزشکی و شغلهای درمانی علاقه داشته و حالا خوشحال است که لباس مقدس اورژانس را میپوشد. میگوید شغلش پر از استرس و اضطراب است که بعد از کرونا هم چندین برابر شده اما چون با عشق و علاقه سرکار حاضر میشود، مانع مهمی به حساب نمیآید.
پورهمرنگ میگوید: روزهای اولی که اعلام شد کرونا در کشور وجود دارد، جامعه وحشت زده شده بود و به یکباره تماسهای ما چندین برابر شد. فشار کاری از یک طرف و فشارهای عصبی و روانی از سوی دیگر بچههای اورژانس را اذیت میکرد. الان حدود یک سال است که ما در بالاترین حالت آماده باش قرارداریم. یک سال است که ما خانوادههایمان را ندیدهایم و این موضوع خیلی سخت است.
او که آثار دلتنگی از لرزش صدایش مشخص است، عنوان میکند: اوایل روزهای شیوع بیماری، هربار خبر شهادت کادر درمانی از رسانهها پخش میشد، مادرم که در شهرستان ساکن است تماس میگرفت و اظهار نگرانی میکرد. مجبور بودم اوضاع را عادی جلوه بدهم که کمتر غصه بخورد و از طرفی نمیخواستم باعث شوم کرونا را دست کم بگیرند. چون هرروز با بیماران کرونایی در ارتباطم، نمیتوانم به دیدنشان بروم و دلم برایش خیلی تنگ شده. اما خب چارهای نیست. من و همکارانم انتخاب شدیم که بجنگیم.
پورهمرنگ در پاسخ به این سوال که نخستین مواجهاش با کرونا چطور بوده است، میگوید: اول اسفندماه سال گذشته، تماسی داشتیم مبنی بر اینکه آقایی به دلیل تنگی نفس شدید و ضعف عضلانی در خیابان از حال رفته است. وقتی سرصحنه حاضر شدیم، متوجه شدم مردم ترسیدهاند و از وجود کرونا احساس خطر میکنند. معمولا وقتی بر بالین بیماران کرونایی میرسیم، از درد زیادی که میکشند شاکی هستند و ناله میکنند. همیشه با خودم میگویم چرا بسیاری از ما هنوز کرونا را یک بیماری خفیف میدانیم و پروتکلهایی که رعایت کردنشان چندان هم سخت نیست را جدی نمیگیریم.
این کارشناس فوریتهای پزشکی با اشاره به رفتار جالب برخی از بیماران عنوان میکند: به ماموریتی اعزام شدیم و مشاهده کردیم آقای مسنی با وضع مناسب و عمومی، در اتاق قرنطینه شده است. حین معاینات اولیه متوجه شدیم که از بیمارستان خیلی میترسد و وقتی متوجه شد که قرار نیست او را به بیمارستان منتقل کنیم، از شدت خوشحالی از اتاق بیرون پرید و میخواست پسرش را بغل کند و ببوسد. به زور مانع شدیم و اجازه ندادیم. آنقدر خوشحال و سرحال شده بود که فقط میخندید و دردهایش را به کلی فراموش کرده بود. این اتفاق برای ما هم شیرین و خوشایند بود.
فرهاد پورهمرنگ درباره سختی مواجه با بیماران مبتلا به کرونا میگوید: عموما با این که علائم واضح دارند، قبول نمیکنند و یا نمیخواهند باور کنند که کرونا دارند. برخی از علائم را انکار کرده و بیان میکنند که اینها ناشی از یک سرماخوردگی خفیف است. هرچه ما توضیح میدهیم و میخواهیم کمک کنیم، گوش نمیدهند و این موضوع کار ما را سخت میکند.
اعضای اورژانس هم مثل بقیه کادر درمان، این روزها سخت مشغول کار هستند. یک سال است که شب و روزشان به این بیماری گره خورده و زندگیشان از فرم عادی خودش خارج شده است. مجبورند که همیشه آماده باش باشند. عزیزانشان را نمیبینند و در معرض مستقیم بیماری کرونا قرار دارند.
در این شرایط خیلی باید بیرحم باشیم که بی تفاوت به آنها، سرگرم مهمانی شب یلدا بشویم و بر سنگینی وظایفی که به دوش میکشند، بیفزاییم. حالا وقت تلافی کردن است و اینبار، ما هستیم که میخواهیم حسن نیت خودمان را به آنها نشان بدهیم. پس امسال برای اینکه به کادر درمان کمک کرده باشیم، یلدا را در خانه و به دور از بقیه عزیزانمان جشن بگیریم. اعضای کادر درمان هم خانوادههایی دارند که چشم انتظارشان هستند و دوست دارند کنارهم باشند اما از سر وظیفه نمیتوانند.
لطفا این روزها که کادر درمان خسته و فرسوده شده، دستگیرشان باشیم و کمکشان کنیم.